پیشنهادی:

استقبال همجنس بازان و گروه های رقص و موسیقی آمریکا از مثنوی مولوی

علی دهباشی در کتاب تحفه های آن جهانی گزارش جالبی درباره گرایش همجنس بازان و گروه های رقص و موسیقی آمریکا به مثنوی مولوی ارائه می دهد.

علی دهباشی گزارش خویش را از کتاب Franklin D. Lewis ، استادیار دانشگاه اموری آمریکا نقل می کند. او به نقل از حسن لاهوتی می گوید: «مالک کوکاکولا ثروت بی کران خود را به این دانشگاه وقف کرده است و بخشی از این ثروت صرف اداره کردن بخش مطالعات خاورمیانه آن می شود»

اینکه انگیزه غربیان و آمریکائی ها از صرف هزینه های گزاف و مطالعات گسترده پیرامون اسلام و ابعاد مختلف آداب و سنن اسلامی و ترویج و گسترش یک خوانش و قرائت از اسلام (اسلام صوفیانه) چیست خود نیازمند مقاله ای مجزاست. اجمالا لازم به ذکر است که بر اساس قرائن و شواهد تاریخی، شکست های مسیحیان در جنگ های صلیبی و در نبرد با مسلمانان، سبب شد تا آنها به حملات و نبرهای فکری و فرهنگی بیندیشند و تمهیدات این نبرد را فراهم نمایند. طبیعتا پیش نیاز و مقدمه این نبرد فرهنگی، اسلام شناسی و مطالعه درباره مذاهب و تفکرات اسلامی و اقوام و ملل مسلمان است.

با این مقدمه، گزارش دهباشی پیرامون مولوی و نفوذ تفکرات وی در دنیای امروز غرب را ادامه می دهیم. وی متذکر می شود که اشعار مولوی از پرفروش ترین کتاب های آمریکا شده است: «اشعار جلال الدین رومی، چنانکه نشریه کریسچین ساینس مانیتور christian science monitor اخیرا اعلام کرده است(مقاله پشت جلد به قلم الکساندرا مارکس، ۲۵ نوامبر ۱۹۹۷)، در ایالات متحده آمریکا به صورت پرفروش ترین کتاب شعر درآمده است.»

او در ادامه می نویسد:

متاسفانه، عاشقان مکتب همجنس پرستی… شعر رومی را هم مذاق خود یافته اند.

در خیابان لافایت نیویورک سیتی… همراه کوبه طبل آهنگ هایی که در فضا می پیچد و گاهی با موسیقی راک و اشعار رومی (مولوی) مخلوط می شود، به تمرینات بدنی توام با استنشاقات روحانی می پردازند.

خانم بکر و گروه رقص او با الهام از سنت درویشان چرخ زن، تابحال دو برنامه رقص حامل داستان اجرا کرده اند، یکی مخصوص رقص یک نفره و دیگری پنج نفره که بخشی بود از برنامه ای موسوم به رقص هایی از رومی.

در دسامبر ۱۹۹۴، انتشارات پیر و کتابهای صوفیه، کالمن بارکس، رابرت بلای و زلیخای رقاص را همراه با نوازندگان گرد هم آورد…

رابرت برزن Robert Barzan در مقاله ای به نام «همجنس خواهی و معنویت: رومی و صوفیان» توجه هم جنس بازان را به حکایت رومی(مولوی) معطوف داشته و آن را در کتاب «س-ک-س و روح،

ادامه مطلب

خودستائی های عجیب مولوی و شمس – قسمت اول

پیش تر، مطالبی تحت عناوین شطحیات و تعاریف فوق العاده بایزید بسطامی از خود ( قسمت 1 و قسمت 2 ) ، بر روی این تارنما قرار گرفت. همچنین عنوان نمودیم که مولوی و شمس تبریزی ، مثنوی را حق محض ، به دور از هر گونه باطل و حتی بالاتر از قرآن معرفی نموده اند. ادعای همسانی قرآن و مثنوی در حالی مطرح می شود که مثنوی ، مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده ، ستایش صحابه معلوم الحال ، اخبار و تاریخ کذب و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار نادرست آنها می باشد .

شاید با شنیدن سخنان مولوی در زمینه همسان جلوه دادن قرآن و مثنوی و عکس العمل تند و ناسزای رکیک وی در مقابل منکر آن ، دچار شگفتی و حیرت شوید .[1] لکن با توجه به افکار و فرهنگ صوفیه ، خصوصا اعتقاد آنها در مورد قطب و ولی و موضوع فناء و وصال ، روشن می شود که مولوی ، سخن بر قاعده (صوفیانه) گفته و میوه ای است که از آن درخت چیده است .

خودستایی مولوی خودستایی های مولوی خود ستایی

بنا به عقیده بسیاری از صوفیه ، سالک پس از گذراندن منازل و مقامات (قوس صعود ) و از بین بردن تشخص و تعین فردی ، در اسماء و صفات الهی فانی و مستغرق می گردد و به میزانی که در حق فانی شود ، خدا در او تجلی می کند . تا آنجا که به کلی از خود فانی شود (فناء در ذات ) در آن هنگام ، خودیّت برخاسته و دیگر او ، او نیست ، بلکه یکدست (العیاذ باالله) خدا است . (فریاد انا الحق و من خدا هستمِ منصور حلاج و غیر او ، ناشی از همین توهم است ). از همین رو مدعی هستند که خطا در مرشد و پیر راه ندارد .

مولوی می گوید :

کان دعای شیخ نی چون هر دعاست فانی است و گفتِ او گفتِ خداست [2]

مولوی ادعا می کند که به بایزید وحی می شده و بر لوح محفوظ

ادامه مطلب

سماع و شاهدبازی در صوفیه – آیت الله مکارم شیرازی

صوفیان با این که طرفدار پشت پازدن به لذایذ جسمانى هستند ، در بعضى از لذایذ مادى، ولع و حرص عجیبى از خود نشان مى دهند. موضوع تمایل به خوانندگى و موسیقى و رقص (که در میان آنها به عنوان «وجد» و «سماع» معروف است) یکى از این موارد است که در میان فرقه هاى صوفیه طرفداران بسیارى دارد، مخصوصاً قسمت خوانندگى که در غالب خانقاهها رایج است.(۱)

افرادى که به خانقاه ها رفت و آمد داشته اند، حکایات فراوانى از خوانندگیهایى که بوسیله جوانان نورس و زیبا که لذات سمعى و بصرى را در یک لحظه به هم آمیخته و تحویل «فقراء الى اللّه»! مى دهند نقل کرده اند!

عجیب تر اینکه ، اینها را وسیله توجه به خدا و در نور دیدن وادیهاى «جذبه» و «شوق» مى دانند. در اینجا لازم مى دانم حکایت جالبى را که در یکى از کتب معروف صوفیه است نقل کنم:

 

+ همچنین مطالعه کنید: شاهدبازی، عشق مجازی و جمال پرستی در تصوف | ملاعبه سران صوفیه با خداوند!

+ و مطالعه کنید: شاهدبازی احمد غزالی

 

رقص ابوسعید!

در کتاب «اسرار التوحید فى مقامات ابى سعید» نقل شده است که «شیخ عبداللّه باکو» (او هم از سران صوفیه است) را به سماع و رقص شیخ ابوسعید انکار مى بود و گاه گاه اظهار مى کرد تا شبى به خواب دید که هاتفى آواز داد: «قوموا وارقصواللّه»

یعنى: «برخیزید و براى خدا رقص کنید»! بیدار شد و لا حول کرد و گفت: این خواب

ادامه مطلب

مقاله ای مبسوط پیرامون تقدیس ابلیس در تصوف – قسمت دوم

حلاج و ابلیس

حلاج (متوفی 309) اثرگذارترین صوفی است که بی پرده در باب تقدیس و تمجید از ابلیس سخن گفته است و مشایخ دیگر تصوف در ابلیس شناسی، راه حلاج را پیموده اند. تاریخ تقدیس ابلیس به طور رسمی، صریح و بی پروا از حسین بن منصور حلاج آغاز می شود. حلاج که به عنوان قهرمان دفاع از ابلیس شناخته می شود فصلی از کتاب طواسین خود را به موضوع ابلیس و تمجید از او اختصاص داده است. با اطمینان می توان گفت که حلاج ، شیطان پرستی بزرگ در میان جماعت صوفیه بود و کار را به جایی رساند که مظهر شرارت عالم هستی را هم ردیف پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و یگانه مظهر بندگی و رحمت قلمداد کرد و طریقت حسن بصری را در پیش گرفت.[1] تقدیس شیطان

شاید سخن امام هادی علیه السلام در وصف صوفیه که آنها را هم پیمان شیطان (حلفاء الشياطين) معرفی می فرماید ، اشاره به این مبنای آنها در تقدیس ابلیس داشته باشد.[2] حلاج می گوید :

صاحب من و استاد من ابليس و فرعون است. به آتشش بترسانيدند ابليس را، از دعوى بازنگشت. فرعون را بدريا غرق كردند، و از پى دعوى باز نگشت‏.[3] اگر حلاج حتی یک مرتبه قرآن را خوانده بود متوجه می شد فرعون در واپسین لحظات از دعوی خود بازگشت و تسلیم شد و گفت: آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمين‏ .[4]

حلاج معتقد بود که تنها دو جوانمرد در عالم وجود دارد : ابلیس و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله[5] این سخنان از حلاج و حلاجیان غربی همچون لویی ماسینیون و هنری کربن که کمر بر انهدام اسلام و تشیع بسته اند عجیب نیست ، تعجب از کسانی است که امروزه او را شهید راه الهی می دانند و تمام همت خود را صرف طرفداری از تصوفی کرده اند که ستون و قواعد آن بر پایه تقدیس ابلیس پایه گذاری شده است !

 

اما کار به تخریب چهره ی پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله خلاصه نمی شود . حلاج در رابطه با دیدار ابلیس و حضرت موسی علیه السلام می گوید :

ادامه مطلب

مشایخ بزرگ صوفیه در آثار ابن عربی – بایزید بسطامی

مشایخ بزرگ صوفیه در آثار ابن عربی – بایزید بسطامی

 

ابن عربى در آثار خود به ويژه كتاب فتوحات مكيه بسيارى از بزرگان و سران صوفى پيش از خود را نام برده و از آنها ستايش نموده است و در بسيارى از موارد به نقل و شرح عقايد آنان پرداخته و نظرات آنان را در موارد فراوانى پذيرفته است .

 

وی به بایزید بسطامی نظر خاصى داشته است و كتابى به نام «المنهج السديد في ترتيب أحوال الإمام البسطامي أبي يزيد» نوشته و بعلاوه در اغلب آثارش به كرّات و مرّات با شور و اشتياق فراوان به ذكر احوال و مقامات و نقل اقوال وى پرداخته است .

 

به عنوان نمونه در فتوحات مكيه در باب سى و پنجم در «معرفت محقّق در منزل انفاس و اسرار پس از مرگ» (الفتوحات المكّية ، ج 1 ، ص 217) ، تأكيد میکند و میگويد :

 

اگر كسى را در حال

ادامه مطلب

تحقیر عقل و علم در عرفان مصطلح حافظ، مولوی، عطار، شبستری، ابوسعید ابوالخیر و…

بزرگان عرفان مصطلح (حافظ،مولوی،عطار،شبستری،ابوسعید ابوالخیر و…) و تحقیر عقل و علم – مهدی نصیری

خرد ستیزی و علم گریزی از ویژگی های مدرسه عرفان مصطلح یونانی و صوفیانه (و نه البته مدرسه عرفان قران و اهل بیت علیهم السلام) است. خرد ستیزی عرفان مصطلح گاه در ایجاد تقابل بین عقل و عشق و تحقیر عقل در برابر عشق جلوه گر می شود و گاه در ستایش از مستی و لایعقلی رخ می نماید.
به عنوان نمونه برخی از ابیات حافظ در تحقیر عقل چنین است:

ادامه مطلب

زندگی نامه و انحرافات عجیب منصور حلاج | از سحر و جادو تا تقدیس ابلیس

زندگینامه و سخنان منصور حلاج از موارد مهمی است که در تنظیم این نوشتار از آنها بهره برده شده است.

زندگی نامه منصور حلاج مدعی دروغین نیابت امام زمان علیه السلام

حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در قریه طور از قرای بیضای فارس در خانواده ای جدید الاسلام و سنی مذهب دیده به جهان گشود و در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در ۱۲ سالگی حافظ قرآن کریم شده و سپس جهت درک مفاهیم قرآن به تُستر (شوشتر) رفت آن گاه دو سال در خدمت سهل بن عبدالله تستری درآمد و راه و رسم تصوف را از او فرا گرفت و خرقه پوشید.

در هجده سالگی عازم بغداد شد و از آنجا به سوی بصره رفت و با عمرو بن عثمان مکی همنشین شد و این مجالست هجده ماه به طول انجامید. در این ایام شطحیات حلاج آغاز شد از این رو عمرو از او رنجید و او را از خود راند. حلاج نیز رهسپار بغداد شد و در حلقه درس جنید وارد شد اما جنید او را به سکوت و خلوت نشینی فرا خواند.

مدتی بدین منوال – خلوت گزینی – گذراند اما تاب نیاورد و به قصد زیارت کعبه راهی حجاز شد.[۱] یک سال مجاور بیت الحرام ماند و در این مدت غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود.(بر خلاف دستورات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ترک رهبانیت).

بسیاری از مشایخ صوفیه زبان به طعن حلاج گشوده اند که در ادامه برخی از آنها نقل خواهد شد. و نیز در تمام تذکره ها و کتب صوفیه او را سنی می دانند. [۲]

حلاج پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی “انا الحق” از جانب آنها طرد شد و رابطه خود را با صوفیه برید. بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند.[۳]

جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنه ای و شکافی افکنده ای که سر جدا شده از پیکرت می تواند آن را مسدود کند.[۴] (البته جنید نیز به نوبه خود، از صوفیان منحرف بود!)

عطار در تذکره الاولیا می نویسد: « نقل است که (حلاج) در پنجاه سالگى گفت که‏: تا کنون هیچ مذهب نگرفته ام اما از هر مذهبى آنچه دشوارتر است بر نفس، اختیار کردم. تا امروز که پنجاه‏ ساله ام، نماز کرده ام و به هر نمازى غسلى کرده‏ »[۵]

او در کتب خود ادعای خدایی می کرد. گویند او پیروان خود را ذکر نام خدا باز می داشت و می گفت: گفتن لا اله الا الله ممنوع است. [۶]

قشیری از صوفیان متقدم در کتاب خویش می نویسد: «عمرو بن عثمان المکى، حسین منصور را دید چیزى مى نوشت، گفت این چیست؟ گفت قرآن را معارضه مى کنم، دعاء بد کرد بر وى و مهجور[ش‏] کرد، پیران گفتند هرچه به حسین(حلاج) رسید از بلاها، [همه‏] بدعاء آن پیر بود. »[۷]

سخنان شطح گونه، رفتار خارق العاده و انحرافات دیگر حلاج باعث شد که در سال ۲۹۶ معتزلیان او را به حیله گری و شعبده محکوم کنند. در اصفهان نیز که زعامت صوفیان آن بر عهده علی بن سهل اصفهانی (وفات۲۸۰) بود، هنگامی که سهل سخن از معرفت می کرد، حلاج گفت: ای بازاری، شاید که من زنده باشم و تو سخن معرفت گویی؟ علی سهل به فارسی گفت: هر آن شهری که مسلمانان در آن باشند، البته امثال ترا در آن شهر رها نکنند و حلاج که فارسی نمی دانست نفهمید. مردم اصفهان قصد جان حلاج را کردند و حلاج نیز به ناچار از اصفهان خارج شد و به شیراز رفت.[۸]

حلاج در جستجوی سحر و جادو (کرامات منصور حلاج یا شعبده و سحر؟)

حلاج مسافرت های فراوانی به هند ، خراسان، ماوراء النهر، ترکستان، چین و …. کرد. [۹]

روزبهان بقلی در شرح شطحیات خود می نویسد: «شیخ ابو عبد الله بن خفیف گوید- قدس الله سره- که از بعضى از عمال معتضد خلیفه عباسی شنیدم که: مرا بفرستاد أمیر المؤمنین بجانب هند، تا بر امور آن ناحیت واقف شوم. با ما در کشتى مردى بود، او را بحسین منصور شناختندى. نیکوعشرت بود و خوش صحبت. چون برسیدیم، و از مرکب بیرون آمدیم، بساحل نشسته بودیم، پیرى را دیدیم که روى در ساحل داشت. حسین ازو پرسید که آنجا کس هست که سحر داند؟ آن پیر کُبّه ریسمان بیرون آورد، و از همدیگر باز کرد، و در هوا بینداخت. آن ریسمان را باد مى برد. طرف ریسمان بگرفت، و به ریسمان سوى هوا رفت. گفت: ازین چنین مى‏خواهى؟ گفت:

ادامه مطلب

خروج از نسخه موبایل