پیشنهادی:

مقاله ای مبسوط پیرامون تقدیس ابلیس در تصوف – قسمت سوم

مولوی و ابلیس

مولوی که بدون شک بزرگترین شاعر متصوفه فارسی زبان می باشد از قافله جا نماند و مانند سنایی و عطار، با آوردن حکایات و تماثیل شیرین عقائد مسموم صوفیانه اش را در بدنه جامعه اسلام تزریق کرد. مولوی که از جماعت اهل سنت بوده است برای تمجید از ابلیس و داعی به خیر بودن او، پای معاویه ملعون را نیز به میدان باز می کند و هم زمان از دو عنصر و تجلی شر در عالم به عنوان دو موجود الهی و پاک یاد می کند. وی در دفتر دوم مثنوی حکایتی را بیان می کند که ابلیس سحرگاه به قصر معاویه رفت و او را از خواب بیدار کرد تا نماز او فوت نشود. معاویه وقتی او را شناخت ، به او اصرار کرد که علت کارش را بداند، ابلیس در پاسخ گفت تو را بیدار کردم که نماز بخوانی و آه و افسوس فوت شدن نماز نصیبت نشود. معاویه نیز در جواب می گوید : تو راهزن دل و دین مردمان هستی و من مرد میدان مکر و تلبیس تو نیستم.

علاوه بر اینکه چنین افسانه ای در هیچ یک از کتب مسلمانان وارد نشده است، مولوی با این حکایت از عقیده خود پرده برداشته و با یک تیر دو نشان می زند، از طرفی یکی از شخصیت های بد نام تاریخ اسلام و بزرگترین دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام را فردی مومن معرفی می کند که راه را از چاه تشخیص داده و در مقابل ابلیس و کید او جبهه گیری می کند و در نهایت او را دشمن ابلیس معرفی می کند و از طرفی ابلیس را دعوت کننده به خیر و خوبی و نماز می خواند . وی در جای دیگر می گوید :

ترک سجده از حسد گیرم که بود این حسد از عشق خیزد نه جحود

هر حسد از دوستی خیزد چنین که شود با دوست غیری همنشین

بی گنه لعنت کنی ابلیس را چون نبینی از خود این تلبیس را [۱]

 

تقدیس ابلیس در تفاسیر

بعد از ورود موضوع تقدیس ابلیس به ادبیات و شعر فارسی و اخت گرفتن مردم با این سخنان و ریخته شدن قبح آن، دیگر نوبت ورود آن به تفاسیر قرآن کریم بود، که این بار این رسالت را

ادامه مطلب

خودستائی های عجیب مولوی و شمس – قسمت اول

پیش تر، مطالبی تحت عناوین شطحیات و تعاریف فوق العاده بایزید بسطامی از خود ( قسمت 1 و قسمت 2 ) ، بر روی این تارنما قرار گرفت. همچنین عنوان نمودیم که مولوی و شمس تبریزی ، مثنوی را حق محض ، به دور از هر گونه باطل و حتی بالاتر از قرآن معرفی نموده اند. ادعای همسانی قرآن و مثنوی در حالی مطرح می شود که مثنوی ، مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده ، ستایش صحابه معلوم الحال ، اخبار و تاریخ کذب و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار نادرست آنها می باشد .

شاید با شنیدن سخنان مولوی در زمینه همسان جلوه دادن قرآن و مثنوی و عکس العمل تند و ناسزای رکیک وی در مقابل منکر آن ، دچار شگفتی و حیرت شوید .[1] لکن با توجه به افکار و فرهنگ صوفیه ، خصوصا اعتقاد آنها در مورد قطب و ولی و موضوع فناء و وصال ، روشن می شود که مولوی ، سخن بر قاعده (صوفیانه) گفته و میوه ای است که از آن درخت چیده است .

خودستایی مولوی خودستایی های مولوی خود ستایی

بنا به عقیده بسیاری از صوفیه ، سالک پس از گذراندن منازل و مقامات (قوس صعود ) و از بین بردن تشخص و تعین فردی ، در اسماء و صفات الهی فانی و مستغرق می گردد و به میزانی که در حق فانی شود ، خدا در او تجلی می کند . تا آنجا که به کلی از خود فانی شود (فناء در ذات ) در آن هنگام ، خودیّت برخاسته و دیگر او ، او نیست ، بلکه یکدست (العیاذ باالله) خدا است . (فریاد انا الحق و من خدا هستمِ منصور حلاج و غیر او ، ناشی از همین توهم است ). از همین رو مدعی هستند که خطا در مرشد و پیر راه ندارد .

مولوی می گوید :

کان دعای شیخ نی چون هر دعاست فانی است و گفتِ او گفتِ خداست [2]

مولوی ادعا می کند که به بایزید وحی می شده و بر لوح محفوظ

ادامه مطلب

سماع و شاهدبازی در صوفیه – آیت الله مکارم شیرازی

صوفیان با این که طرفدار پشت پازدن به لذایذ جسمانى هستند ، در بعضى از لذایذ مادى، ولع و حرص عجیبى از خود نشان مى دهند. موضوع تمایل به خوانندگى و موسیقى و رقص (که در میان آنها به عنوان «وجد» و «سماع» معروف است) یکى از این موارد است که در میان فرقه هاى صوفیه طرفداران بسیارى دارد، مخصوصاً قسمت خوانندگى که در غالب خانقاهها رایج است.(۱)

افرادى که به خانقاه ها رفت و آمد داشته اند، حکایات فراوانى از خوانندگیهایى که بوسیله جوانان نورس و زیبا که لذات سمعى و بصرى را در یک لحظه به هم آمیخته و تحویل «فقراء الى اللّه»! مى دهند نقل کرده اند!

عجیب تر اینکه ، اینها را وسیله توجه به خدا و در نور دیدن وادیهاى «جذبه» و «شوق» مى دانند. در اینجا لازم مى دانم حکایت جالبى را که در یکى از کتب معروف صوفیه است نقل کنم:

 

+ همچنین مطالعه کنید: شاهدبازی، عشق مجازی و جمال پرستی در تصوف | ملاعبه سران صوفیه با خداوند!

+ و مطالعه کنید: شاهدبازی احمد غزالی

 

رقص ابوسعید!

در کتاب «اسرار التوحید فى مقامات ابى سعید» نقل شده است که «شیخ عبداللّه باکو» (او هم از سران صوفیه است) را به سماع و رقص شیخ ابوسعید انکار مى بود و گاه گاه اظهار مى کرد تا شبى به خواب دید که هاتفى آواز داد: «قوموا وارقصواللّه»

یعنى: «برخیزید و براى خدا رقص کنید»! بیدار شد و لا حول کرد و گفت: این خواب

ادامه مطلب

خروج از نسخه موبایل