یکی از مسائلی که در آثار و سخنان عبدالکریم سروش بسیار برجسته می نماید، علاقه و شیفتگی وافر وی نسبت به ملای رومی است! تا جائی که می توان گفت چارچوب های نظری و اعتقادی وی بر اساس مبانی صوفیانه و آموزه های مولوی می باشد.
برای این امر، شواهد بسیاری در سخنان و آثار سروش وجود دارد که در ذیل به اندکی از آنها اشاره می شود :
سروش می گوید: «من خوشبختانه هیچ وقت به دام مداحی از کسی نیفتادهام. من اگر شیفته یک شخصیت در کل تاریخ باشم، آن «مولانا جلالالدین» است در مورد کس دیگری شیفتگی و خیرگی نداشتم.»[۱]
وی در پاسخ به میشل هوبینگ خبرنگار رادیو هلند می گوید :
«بسیاری از دیدگاههای من ریشه در اندیشه سدههای میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوّت مقولهای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت میشود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد… عارفان عمدتاً معتقدند که تجربه آنها از جنس تجربههای پیامبران است…»!
شمس تبریزی در کمال وقاحت و جسارت به قرآن و ساحت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می گوید که هر کسی باید برای خود رساله ای (کتابی آسمانی) داشته باشد! خواندن قرآن مرا تاریک می کند. رساله مخلوقات تاریک کننده هستند چه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد چه غیر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) (نعوذ بالله):
« مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد!
مرا رساله ی خود باید ! اگر هزار رساله ی غیر بخوانم تاریکتر شوم!
خداست که خداست. هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد! » [۲]
بایزید بسطامی با تقبیح تمسک به آیات و روایات می گوید:
«شما دانش خود را از سلسله مردگان فرا می گیرید در حالی که ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم …» [۳]
شمس تبریزی در جای دیگر خود را در مقام انبیاء و اوصیاء علیهم السلام قرار داده و خود را بی نیاز از قرآن و روایات می داند و با فریاد بر سر علمای عصر خود می گوید که در این زمان، خود باید محل وحی باشید و از خود، اسرار بگوئید :
« تاکی بر زین بی اسب سوار گشته و در میدان مردان می تازید و تا کی به عصای دیگران به پا می روید؟ این سخنان که می گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به مسند مردمی نشسته بودند و از خود معانی می گفتند و چون مردان این عهد شمایید ، اسرار و سخنان شما کو؟ بعضی کاتب وحی بودند و برخی محل وحی. اکنون جهد کن که هر دو باشی هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی. » [۴]
فصلنامه عرفان ایران می نویسد: «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریبا یکسان است.»[۵] و یا می نویسد: «قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است. »[۶]
تذکر : لازم به ذکر است با توجه به اینکه سران صوفیه در آغاز سنی مسلک بوده اند طبیعی می نماید که تن به ولایت اهل بیت علیهم السلام ندهند. لذا برای انصراف از اهل بیت علیهم السلام و معارضه با مقامات اختصاصی ایشان و جذب مردم به طرف خود، تعریفی از ولایت به عنوان انسان کامل ارائه دادند که با اعتقادات تشیع و مبانی روایات و حتی آیات قرآن در تعارض است. بسیاری از فرقه ها نیز برای حفظ جایگاه خود به اندیشه این سران دامن زدند. مهمترین اندیشه این جریان، مطرح کردن خود به جای ائمه علیهم السلام و نفی روایات و آیات بود. نمونه های بارز این جریان را در کلمات حلاج، جنید، بایزید بسطامی، شمس و مولوی می توان دید که به برخی از آنها اشاره شد.
سروش در مصاحبه ای با صدای آمریکا گفته است : مثنوی معنوی «تفسیر قرآن نیست، بلکه قرآن به زبان فارسی است.»
این سخن سروش برگرفته از شعر “بهاءالدین محمد بن جلالالدین محمد” فرزند بزرگ جلالالدین مولوی و جانشین و خلیفهٔ او در طریقه مولویه است. فرزند مولوی اینچنین سروده است :
من نمی گویم که آن عالی جناب هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مـثــنــوی او چــو قــرآن مــــدل هادی بعضی و بعضی را مضل
سروش در این مصاحبه، خلاصهای از ماجرای برنامههای تلویزیونی او درباره مولوی در دهه ۶۰ که منجر به توقف پخش آنها شد را بیان نموده و گفت: « من یک رشته دروس در باب مولوی و مثنوی در تلویزیون داشتم که … قطع شد.»
سروش در ادامه گفت: «علت قطع این برنامه، فشار علما برای توقف آن بود… در جامعه ما هنوز کثیری از روحانیان مولوی را نمی پسندند… فضای آثار مولوی فضایی متفاوت با فضای کتابهای دینی دارد و آدم باید آمادگی مواجهه با این کلام را داشته باشد.»
همچنین در سالهای دهه ۶۰ هر سه شنبه ساعت ۲۱ تا ۲۲ تفسیر مثنوی سروش از رادیو ایران پخش می شد.
سروش در مقدمه کتاب قصه ارباب معرفت می نویسد : «در سفر به انگلستان چهار کتاب به همراه خودم بردم. اسفار اربعه ملاصدرا، محجه البیضای فیض کاشانی، مثنوی مولوی و دیوان مجمل اشعار حافظ ! این انتخاب بیانگر تأثیرات مهمی است که در آن زمان بر ذهن من وجود داشت .» [۷]
وی در پاسخ به پرسشی درباره عوامل موثر در ایجاد تفاسیر گوناگون یک متن در هرمنوتیک می گوید :
«این موضوع بسیار خوبی میتواند باشد همیشه به سرشت تفسیر علاقهمند بودهام؛ نه تنها تفسیر قرآن بلکه تفسیر کتب حافظ و مولانا. این سه کتاب مرا به هنر تفسیر متنی راهنمایی کردند. مطلبی که شما گفتید نیز کاملاً درست است و اولین تلاش من در تفسیر، به قرآن و متن صوفیانه مهمی چون مثنوی مربوط میشود. بعدها هنگامی که این بینشها را به دانش فلسفه علم و فلسفه تاریخم افزودم، به یک تئوری هرمنوتیک نسبتاً کامل و جامع دست یافتم.»[۸]
سروش در همان مصاحبه می گوید :
«یک سلسله گفتارها را در باب مثنوی مولوی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران آغاز کردم… برای بحث پیرامون دو کتاب مولوی [مثنوی معنوی و دیوان شمس] در ۸ ترم متوالی بخت و اقبال خوبی داشتم این مباحث را در سه ترم دیگر و در یک دانشگاه دیگر تکمیل کردم. تداوم تفکرم دربارهی مولانا منجر به آشنایی بهترم با تصوف شد… مولانا به من یک نوع دینداری جدید را آموخت و من توسط او گنجینهای از بینشها را در سرشت بشر، دین و خدا کشف کردم که نمیتوانستم از هیچ منبع دیگری به دست بیاورم… اولین و مهمترین تلاش من برای فهم ماهیت و ذات دین از کتابهای مولانا سرچشمه میگرفت. .. سرانجام دریافتم که چیزی تحت عنوان دین فردی که بر روی تجارب شخصی بنا شده است وجود دارد که استادش مولانا است.»[۹]
وی کتابی دربارهی غزالی، مولوی و حافظ تحت عنوان «قصه ارباب معرفت» چاپ نمود.
برخی آثار سروش در این زمینه :
- قرائت متن کامل لب لباب مثنوی
- زندگینامه مولانا و نحوه سروده شدن مثنوی
- مقدمه ای بر لب لباب مثنوی
- متن کامل مثنوی به تصحیح عبدالکریم سروش
- متن کامل لب لباب مثنوی به تصحیح عبدالکریم سروش
- قرائت ۴۲۵ غزل از غزلیات دیوان شمس توسط عبدالکریم سروش
- مقدمه دیوان شمس از زبان سروش
- تفسیر کامل ۳ غزل ناب از غزلیات شمس توسط سروش
- تفسیر دفتر دوم مثنوی معنوی توسط سروش (۷۵ ساعت)
- چندین مبحث و شرح دفتر ششم مثنویمعنوی توسط سروش
یکی از سلسله سخنرانی های سروش درباره مولوی (بیش از ۵۰ ساعت) شامل عناوین ذیل است:
- در حضور حضرت مولانا
- قمار عاشقانه نزد مولوی
- مولوی و غرب
- انسان نزد مولوی
- تولّد دوباره
- اخلاق نزد مولانا
- دین ومولانا
[۱] هفتهنامه ارزشها، ۱۳۷۸/۳/۱۰، ص ۳
[۲] مقالات شمس تصحیح محمد علی موحد ص ۲۷۰
[۳] مفاتیح الغیب، ملا صدرا، ۴۲؛ الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، ملاصدرا، ۳۷۸؛ قال أبو یزید: «أخذتم علمکم میتا عن میت وأخذت عن الحی الذی لا یموت!» (التعلیقات على الشواهد الربوبیه، ملا هادی سبزواری، ۴۹۲)؛ (فتوحات مکیه ابن عربی/ج۱/ص۳۱)
[۴] مناقب العارفین ص ۱۴۳
[۵] عرفان ایران ش ۷ ص۳۳
[۶] عرفان ایران ش ۷ ص۳۴
[۷] قبض و بسط یک زندگی؛ گفتوگوی محمود صدری با عبدالکریم سروش ، روزنامهی همشهری، پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۱
[۸] همان
[۹] همان