دست یابى به کمال دور از خانه ائمه اطهار (علیهم السلام) ممکن نیست – درس اخلاق آیت الله یثربی
با کمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذیه روحى از غیر درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علمیّه بسیار داغ شده است. در حالى که فلسفه وجودى حوزه ، تبیین معارف اهل بیت علیهم السلام است اما عدّه ایى در حوزه به جاهایى مى روند که فقط شِبه غذا است.غذاهایى است که شکم را پر مى کند. اینگونه غذاها مغذّى، تقویت کننده و کمالآفرین نمى باشد بلکه مضرّ و فاسد کننده روح است.
الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّى اللَّه على سیّدنا محمّد وآله الطاهرین ولعنه اللَّهعلى أعدائهم أجمعین.
«إلهى أتراک بعد الإیمان بک تعذّبنی أم بعد حبّی إیّاک تبعّدنی أم مع رجائی لرحمتک وصفحک تحرمنی أم مع استجارتى بعفوک تسلّمنى حاشا لوجهک الکریم أن تخیّبنى لیت شعری أللشَّقاء ولدتنی اُمّی أم للعناء ربّتنی».
این جملات از فرمایشات امام سجاد علیه السلام در مناجات ثالثه «مناجاتالخائفین» مىباشد. گاهى امام سجاد علیه السلام از زبان یک تائب پشیمان سخن مىگوید؛مناجات التائبین، …، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نیاز مىکند؛ مناجات الخائفین و گاهى از زبان امیدوارى مصرّ سخن مىگوید؛ مناجات الراجین.
همانگونه که جسم ما براى بقا، رشد و کمال به غذا محتاج است، روح هم براى زنده ماندن و طى کردن مسیر کمال به تغذیه محتاج است. پیوند با ذات اقدس ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقریب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذیذ است ؛ گاهى سفره، سفرهاى رنگین و مشتمل بر اغذیه رنگین و واقعاً مفید است. گاهى هم یک شِبه غذاهایى داخل سفره مىگذارند که فقط شکم پر کن است.
روایتى از امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»(۱)
نقل شده است امام صادق علیه السلام فرمودهاند:
«فلینظر الإنسان إلى طعامه قال: قلت ما طعامه؟ قال علیه السلام: علمه الذی یأخذه، عمن یأخذه»(۲)
یعنى منظور از آیهٔ شریفه که مىفرماید: باید انسان به غذاى خود توجّه کند، این است که توجّه کند علمى را که بدست مىآورد از چه طریقى مىباشد. باید ببیند از دست چه کسى غذا را دریافت مىکند؟ آیا دستى که از آن علم و غذاى روح خود را دریافت مىکند آلوده نمىباشد؟
چگونه در مورد غذاى جسم دقّت مىکنیم و اگر از سلامتى غذا مطمئن نباشیم از آن استفاده نمىکنیم. ما موظّف به توجّه فوق العاده در خصوص غذاى روح خود مىباشیم، زیرا منشأ انحراف همین بى توجّهى مىباشد.
با کمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذیه روحى از غیر درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علمیّه بسیار داغ شده است. در حالى که فلسفه وجودى حوزه ، تبیین معارف اهل بیت علیهم السلام است اما عدّهایى در حوزه به جاهایى مىروند که فقط شِبه غذا است.غذاهایى است که شکم را پر مىکند. اینگونه غذاها مغذّى، تقویت کننده و کمالآفرین نمىباشد بلکه مضرّ و فاسد کننده روح است.
دو نفر محضر امام باقر علیه السلام رسیدند. حضرت فرمودند:
«شرّقا وغرّبا فلا تجدان علماً صحیحاً إلّا شیئاً خرج من عندنا أهل البیت»(۳)
اگر شرق و غرب عالم را جستجو کنى علمى صحیح جزآنچه از خانه اهل بیت منتشر شده، پیدا نمى کنید. این کلام امام علیه السلام مفهوم دارد.یعنى هر علمى از منبعى جز اهل بیت علیهم السلام غیر صحیح است.
وقتى به جاى مکتب اهل بیت علیهم السلام به منبع دیگرى مرتبط و متّصل شد، درنتیجه حتّى در مورد فرعون خواهد گفت: فقبضه (أی الحقّ) طاهراً مطهّراً(لیس فیه شیء من الخبث لأنّه قبضه عند إیمانه قبل أن یکتسب شیئاً منالآثام والإسلام یجبّ ما قبله)(۴) خداوند او را پاک و پاکیزه قبض روح کرد. به راستى این فرعونِ پاک و پاکیزه! در قرآن و دیگر نصوص چگونه توصیف شده است؟
آیات محکمات و روایات صحیحه بسیارى در لعن و مذمّت فرعون وجود دارد. کسى که «مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی»(۵) (هیچ خدایى جزخود، براى شما نمىشناسم).
«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»(۶) (و گفت من پروردگار برتر شما هستم)
نتیجه اش هم اینکه خداوند در مورد او فرمود: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَهِ وَالْأُولَى»(۷) (از این روخداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت).
گویا فرعون هم قائل به وحدت وجود بوده! زیرا کلام فرعون همان کلام وحدت وجودىها مىباشد. وقتى حالات و کلمات وحدت وجودىها و یا حلاّج وخرقانى و دیگر متفلسفین را مطالعه نمانید ، چیزى جز اینگونه اباطیل نمى یابید. لذاهر معرفتى جز آنچه از مکتب اهل بیت علیهم السلام باشد، ضلالت است. زیرا با توجّه به روایات نقطه برابر هدایت، ضلالت است.
هدایت، تنها شأن اهل بیت علیهم السلام
«أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ»(۸) آیا کسى که هدایت به سوى حق مىکند براى پیروى شایستهتر است یا آن کس کهخود هدایت نمىشود، مگر هدایتش کنند؟!
بر اساس مبانى همین مکاتب ضالّه معطى شىء نمىتواند فاقد شىء باشد. هدایت شده، توانایى هدایت گرى دارد. امام باقر علیه السلام فرمودند: ما هم اگر مىخواستیم از پیش خودمان حرف بزنیم اباطیل بود.
«قل هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(۹). بگو: آیا به شما خبر دهیم زیانکار ترین (مردم) و در کارها چه کسانی هستند؟ * آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (ونابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند: نماز مىخوانند، روزه مىگیرند، اما مسیرى که براى معرفت مى روند مسیر اشتباهى است. این چگونه مسلکى است که مى خواهیم با خدا ارتباط برقرار کنیم ولى حاصل حرف آقایان این مىشود که:
مسلمان گر بدانستى که بت چیست / بدانستى که دین در بت پرستىاست
آیا این توحیدى است که از خانه اهل بیت علیهم السلام بیرون مىآید؟ امام صادقعلیه السلام فرمودند:
«من زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ فی شیء أو من شیء أو علی شیء فقد کفر»(۱۰).
هر کس تصوّر نمود که خداوند تبارک و تعالى داخل در چیزى است یا از چیزى است و یا بر چیزى است همانا مشرک شده است.
با دقّت در این روایت،چگونه مىتوان حلول را پذیرفت؟ به نظر مىرسد اصل مسلک و بنیانگذار آن همان فرعون است.
امام سجاد علیه السلام مىفرماید: «إلهی أتراک بعد الإیمان بک تعذّبنی» ایشاناز زبان یک خائف وحشت زده اینگونه به محضر خداوند عرضه مىدارد، خدایا! آیا بعد از آنکه به تو ایمان آوردم ، مرا عذاب مىنمایى؟ مگر نه آنکه عذاب مخصوص کفّاراست. من که به تو ایمان دارم و با تمام وجود لا اله إلّا اللَّه مىگویم.
به این آیات دقّت نمائید؛
«فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً»(۱۱)، «لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُّهِیناً»(۱۲)، «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً»(۱۳)
خداوند در این آیات صریحاًعذاب را مختصّ به کفّار و منافقین مىشمارد. آنانکه یا صریحاً مىگویند که ما کافرهستیم، یا آنکه به دروغ اظهار ایمان مىنمایند و وقتى به نزد کفّار مىروند ، مىگویند ما با شما هستیم
«وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ»(۱۴).
این معارفى که از فرمایشات امام سجاد علیه السلام استفاده مىشود ریشه در وحى دارد. زیرا اینان اهل بیت وحى مىباشند
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(۱۵) «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(۱۶)
مؤمنِ عالم خوف دارد و مى ترسد. حالا ثمره این ترس چیست؟ و چرا مى ترسد؟
«وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً»(۱۷) «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً»(۱۸)
با توجه به این آیات ثمرهٔ این ترس گشایش و بصیرت مىباشد.گشایش در سایهٔ بصیرت حاصل مىگردد. انسان جاهل و بى بصیرت قطعاً توانایى عمل صحیح ندارد. کسى هم که توانایى عمل صواب نداشته باشد خطا مىکند و گرفتار مىگردد.
«من کان باللَّه أعرف کان من اللَّه أخوف»(۱۹)
هر چه معرفت بالا برود خوف بیشتر مىشود. هر چه شناخت به ذاتاقدس ربوبى عمیقتر شود خوف هم بیشتر مىشود.
یکى از مواعظ لقمان به فرزندش این است که «خف اللَّه خیفه لو جئته ببّر الثقلین لعذّبک»(۲۰) یعنى اگر سرمایه خوبىهاى جن و انس در پرونده تو باشد وقتى درپیشگاه خدا قرار مىگیرى اینگونه حساب کن که ممکن است تو را عذاب کند. «وارجُ اللَّه رجاءً لو جئتهُ بذنوب الثقلین لَرَحمک»(۲۱) یعنى طورى به رحمتخداوند ایمان داشته باش که اگر در پرونده تو گناه جن و انس باشد باز هم تو را خواهد بخشید.
«لیس من عبدٍ مؤمن إلّا وفی قلبه نوران، نور خیفهٍ ورجاء»
در واقع خوف و رجاء، بیم و امید دو نیرویى هستند که براى کمال جویى به هر دوى آنها نیازمىباشد و هر یک بدون دیگرى باعث تباهى مىشود. اگر ترس بیشتر شود، یأس حاکم مىشود و اگر رجا زیادتر شود، طغیان مىکنیم.
«من خاف اللَّه أخاف اللَّه منه کلّ شیء»(۲۲) هر کس خدا ترس باشد، آنگاه خداوند به او نیرویى عطا مىکند که همه کسانى که از خدا پروایى ندارند، از او خوف داشته باشند. لذا یک روحانى دستِ خالىِ مؤمنِ متدیّنِ خائفِ از خدا مىتواند قدرتمندترین قدرتها را متزلزل کند. عکس این مسئله هم صادق است.
«من لم یخف اللَّه أخافه اللَّه من کل شیء»(۲۳) یعنى اگرکسى از خداوند نترسد و پرواى الهى نداشته باشد، آنگاه از هر کوچک و بزرگى مىترسد. اگر از خدا نترسد از سایهٔ خودش هم مىترسد. ولى اگر از خدا خائف شد، ازهیچ چیز نخواهد ترسید. سرگذشتهاى فراوان در حالات اهل معرفت و بزرگان وعلماء و فقهاى شیعه مویّد این مطلب است. دستگاههاى حاکم هر عصر از آنها متوحّش بوده در مقابلشان خاضع بودند. مرحوم حاج ملا على کنى با یک پیغام دستگاه قاجاریه را متزلزل مىکرد.
«الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصی»(۲۴) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
وجل، خوف، ترس، وحشت به معناى حبس کردن آن طاغیه داخل نفس انسانى است. ترس از خدا توانایى به انسان مىدهد که انسان قادر به کنترل نفس مىگردد. اگر این نفس را حبس کرد آن وقت زمام نفس رابه دست مىگیرد. بنابر این خوف در آیه شریفه و فرمایش امام سجاد علیه السلام و روایاتى که بیان شد اساساً بازگشت به کنترل و مهار کردن این طاغیه درونى دارد و الّا خدا رحیم، رحمان، غفار و کریم است. همهٔ اوصاف جمالیّه از آنِ ذات اقدس ربوبى است. خدا یک موجود موحش و ترسناک نیست. خداوند یک دیو سرکش نیست.ترس به این نفس امّاره درونى باز مىگردد. این نفس امّاره مبادره به خطیئه وعلاقمند به طغیان و سرکشى و گناه، این با وصف خوف مهار مىشود هر کس ترس وخوفش از خداوند کم شد گناهان او بسیار مىگردد: «من قلّت مخافته کثرت آفته»(۲۵).
امام صادق علیه السلام در آن روایت فرمودند: «إنّ الإیمان له عشر درجات بمنزله السُلَّم»(۲۶) ایمان مانند نردبان داراى ده مرتبه است.
خوف هم داراى مراتب است هر چه ایمان بیشتر باشد، خوف هم بیشتر خواهد بود. هر چه ایمان ضعیف ترباشد، خوف کمتر است. رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم آمدند داخل مسجد، جوانى را دیدند آنقدر اشک ریخته، نماز خوانده و با خدا مناجات کرده که آثار ضعف بر او کاملاً نمایاناست. حضرت به او فرمودند: «کیف أصبحت» گفت: «یا رسول اللَّه! اصبحت موقنا»
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: علامت این یقین چیست؟ گفت: مثل آنکه بهشت را درحالى که نیکان در حال بهره بردارى از نعمات الهى هستند مى بینم و همچنین جهنّم را مىبینم، در حالى که گناهکاران در آن به عذاب الهى گرفتار هستند(۲۷).
اینعالیترین مرتبه ایمان است. اگر به این مرتبه برسیم که هر لحظه بهشت و جهنّم را ببینیم، دیگر امکان تخطّى و تخلّف نیست. اما اگر مخافه ضعیف شد، آفات زندگى ایمانى انسان فراوان خواهد بود.
در دعاى ابو حمزه مىخوانیم «إذا رأیت مولاى ذنوبی فزعتُ» خداوندا!به اعمال خود نگاه مىکنم، به فزع در مىآیم. فزع نهایت تأثّر است، یعنى فریاد مىکشم. آنقدر خلاف و گناه کردهام که خود نیز توانایى روبه رو شدن با آنها را ندارم. «إذا رأیت کرمک طمعت » امّا گناهانى که انجام دادهام، در مقابل یک کریم بودهاست لذا مأیوس نمىشوم. نه تنها مأیوس نمىشوم، بلکه طمعم هم زیاد مىشود.چون نه تنها او مىبخشد بلکه پاداش هم مىدهد.
«یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»(۲۸) کسى که توبه نمود خداوند گناهان او را به حسنات تبدیل مىکنند.
خدایا ما تو را دوست داریم دوستدار و محبّ در مقام نزدیک شدن به محبوب است. محبوب مگر سنگدل باشد که دست رد به سینهٔ او بزند، اما خدایا تو که رحیمى، تو سنگدل و قسىّ نیستى، «أم بعد حبّی إیّاک تبعدّنی» خدایا ما تو را دوست داریم، واقعاً هم راست مىگوییم، اما عالم به آداب دوستى و مهر ورزى نیستیم. خطا مىکنیم و سر قرار خوابمان مىبرد. به جاى اینکه یک ساعت به اذان بلند شویم، از صمیم دل استغفار کنیم، العفو بگوییم، ادعیه و قرآن بخوانیم و فرمان تو را اجابت کنیم؛ که گفتى «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْمِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»(۲۹) به خواب غفلت فرو رفتیم. خدایا این خطا و نسیان ما را, با رحمت و مغفرت فراگیرت به نیکویى پاسخ بده.
«وفّقنا اللَّه وإیّاکم إنشاء اللَّه»
۱) سورهٔ عبس، آیه ۲۴.
۲) کافی جلد۱، صفحهٔ ۴۹ و۵۰، حدیث ۸.
۳) کافی جلد ۱، صفحهٔ ۳۹۹، حدیث ۴.
۴) ممدّالهمم فی شرح فصوص الحکم، فص موسوى، ص۵۴۶.
۵) سورهٔ القصص، آیه ۳۸.
۶) سورهٔ النازعات، آیه ۲۴.
۷) سورهٔ النازعات، آیه ۲۵.
۸) سورهٔ یونس، آیه ۳۵.
۹) سورهٔ کهف، آیه ۱۰۳ و۱۰۴.
۱۰) کافی، جلد ۱، صفحهٔ ۱۲۸، حدیث ۹.
۱۱) سورهٔ آل عمران، آیه ۵۶.
۱۲) سورهٔ نساء آیه ۳۷.
۱۳) سورهٔ نساء، آیه ۱۳۸.
۱۴) سورهٔ بقره، آیه ۱۴.
۱۵) سورهٔ انفال، آیه ۲.
۱۶) سورهٔ فاطر، آیه ۲۸.
۱۷) سورهٔ طلاق، آیه ۲.
۱۸) سورهٔ انفال، آیه ۲۹.
۱۹) بحار الأنوار، جلد ۶۷، صفحهٔ ۳۹۳، حدیث ۶۴.
۲۰) وسائل الشیعه، جلد ۱۵، صفحهٔ ۲۱۶، حدیث ۲۰۳۱۱.
۲۱) وسائل الشیعه، جلد ۱۵، صفحهٔ ۲۱۶، حدیث ۲۰۳۱۱.
۲۲) کافى جلد ۲، صفحهٔ ۶۸، حدیث ۳.
۲۳) همان.
۲۴) غرر الحکم، صفحهٔ ۱۹۰، حدیث ۳۶۸۲.
۲۵) غرر الحکم، صفحهٔ ۱۹۰، حدیث ۳۶۹۳.
۲۶) اُصول کافی، جلد ۲، صفحهٔ ۴۴.
۲۷) اُصول کافی، جلد ۲، صفحهٔ ۵۳.
۲۸) سورهٔ فرقان، آیه ۷۱.
۲۹) سورهٔ مزمل، آیه
*/شفقنا/*