در اینکه مولوی یک سنی حنفی بود تردیدی وجود ندارد تا جایی که حتی صاحب نظران صوفی شیعه و علاقمندان به وی نیز به این مساله اذعان نموده اند. برای تسنن مولوی، شواهد و قرائن محکم و عدیده ای وجود دارد. اساتید و پدر و فرزندان مولوی همگی سنی مذهب بوده اند. برترین استاد و پیر و مراد مولوی یعنی شمس تبریزی شیعه نبود. مولوی خود نیز بر اساس فقه حنفی فتوا می داد و در آثار خویش به کرات به مدح خلفای اهل تسنن پرداخته است. او چه در اصول و اعتقادات و چه در فروع دین، بر مبنای اهل تسنن مشی نموده و از ابراز مخالفت صریح با تشیع و شیعیان نیز دریغ نکرده است. مولوی حتی از دشمنان اهل بیت علیهم السلم هم تجلیل نموده و در مدح خلفا، از جمهور علمای اهل سنت، افراط کرده است. مولوی کمّا و کیفا، در نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام از هم کیشان سنی مذهب خود، ضعیف تر عمل نموده است و در مجموع، هیچ دلیل قانع کننده و محکمی برای تشیع او وجود ندارد.
فهرست
تاریخچه مذهب مولوی و خاندان و فرزندانش
مذهب پدر مولوی (بهاءالدین ولد)
پدر مولوی، به نام بهاءالدین ولد، از جمله فقها و امامان مشهور حنفی بود[1]. او تعصب بر مذهب را لازم و ضروری می دانست. تذکره نویسان، نسب او را به ابوبکر رسانده و به او لقب بکری دادهاند، و شجره نامه هایی نیز در این زمینه نقل نموده اند.
بهاء الدين ولد در پاسخ به پرسش های فقهی بر اساس مذهب ابوحنیفه فتوی و به اشکالات پیروان شافعی پاسخ می داد. او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خدا و کسب نیز به مذهب اهل سنت (اشاعره) قائل بود. [2]
یادداشتها و مطالب بهاءالدین ولد، نشاندهنده آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. بسیاری از نویسندگان تذکره، سلسله و سند خرقه او را از طریق احمد خطیبی به احمد غزالی میرسانند. کتاب “معارف بهاء ولد” مُبیّن اندیشه ها و اعتقادات اوست. این کتاب به نحو چشمگیری بر تفکرات مولوی تأثیر گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است. میان اندیشهها و اعتقادات بهاءالدین ولد و فرزندش مولوی، شباهتها و اشتراکات بسیاری وجود دارد. بر اساس مطالعات استاد فروزانفر، کمتر نکته مهمی در معارف بهاءالدین ولد وجود دارد که در مثنوی به آن اشاره نشده باشد. بهاء ولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می شود.
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: اعتقادات و مذهب بهاء الدین ولد پدر مولوی
مذهب سلطان ولد (پسر مولوی)
فرزند محبوب مولوی یعنی سلطان ولد نیز یک سنی متعصب بود.
وقتی سلطان ولد مطلع می شود که سلطان محمد خدا بنده با روشنگری های علامه حلی به مذهب تشیع گرویده و دستور داده که از خلفای اهل سنت بر روی منابر اسلامی یاد نشود، به شدت ناراحت میشود و به فرزندش عارف چلبی دستور می دهد که آماده سفر شده و خَربنده (به معنای بنده ی خر)[3] را که گمراه شده و در مسیر جهنم به پیش رفته است، نصیحت نماید تا از این گمراهی نجات یابد. سلطان ولد (فرزند مولوی) در هنگام مرگ نیز به عارف چلپی توصیه می کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر! [4]
سلطان ولد درباره پدرش یعنی مولوی می گفت: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر، عُمَر وار هرچه کرد برای خدا کرد.[5]
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: واکنش سلطان ولد(پسر مولوی) به شیعه شدن الجایتو
مذهب شمس تبریزی؛ برترین استاد و پیر و مراد مولوی
شمس تبریزی نیز سنی مذهب بود و تصریح می کرد که شافعی است. مطالب بسیاری از شمس نقل شده است که بر خلاف مکتب تشیع و نیز در مدح خلفا و شخصیت های اهل سنت است. او مقام حضرت زهرا سلام الله علیها را تحقیر می کند و ایشان را شایسته هدایت امت نمی داند؛ در راستای کرامت سازی برای ابوبکر، شأن نزول آیات قرآن را تحریف می کند و از جهل و بت پرسی عمر نیز برای او فضیلت می تراشد. اما در مقابل، بنابر جستجو و تحقیق اجمالی که در این زمینه داشتیم، هیچ فضیلتی از امیر مومنان علی علیه السلام و حسنین علیهماالسلام در مقالات شمس وجود ندارد!
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: مذهب شمس تبریزی
اشارات صریح مولوی به مذهب اهل سنت و مناقب خلفا
روایت افلاکی در مناقب العارفین از حنفی بودن مولانا و شافعی بودن حسامالدین چلبی
افلاکی در مناقب العارفین حکایتی را از مولوی نقل می کند و صراحتا مولوی را پیروی ابوحنیفه می داند.
استاد بدیع الزمان فروزانفر (مصحح و محقق آثار مولوی) در ذیل عبارت فوق می نویسد:
«او در فروع مذهب، حنفى بوده است و برين سخن ادله بيشمار اقامه توان كرد.» [6]
مولوی و مناقب ابو حنیفه
مولوی با نقل داستانی تخیلی (از سنخ داستان های عطار در تذکر الاولیا) سعی می کند که جایگاه ابوحنیفه را در میان مریدان خویش بالا ببرد.
او سوالات شرعی مریدان را بر اساس نظرات شافعی و ابوحنیفه پاسخ می داد. مولوی همچنین معتقد بود که برای حفظ از شرور راه زنان دين باید از امامان اهل سنت (ابو حنيفه و شافعی) تبعیت کرد!
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: دیدگاه ها، فتاوی و آموزه های فقهی مولوی
مدح خلفای اهل سنت
مولوی در جای جای مثنوی و دیوان اشعارش، به مدح عمر و ابوبکر و عثمان پرداخته و ارادت خود به آنها را نشان داده است. مولوی برای افراد مذکور مقامات بالایی قائل می شود و آنها را با عناوینی یاد می کند که نشان دهنده جایگاه والای معنوی و عرفانی این اشخاص در ذهن مولوی است. در ذیل به عناوین برخی ادعاهای مولوی درباره خلفا به صورت تیتروار اشاره می شود:
مصادره فضیلت امیرالمومنین علیه السلام برای ابوبکر!
نفس واحد بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبکر
مولوی و ادعای عصمت برای عمر بن خطاب!
ابوبکر، اسوه عارفان! صوفی حقیقی مانند ابوبکر است
مولوی آرزو داشت مانند عمر باشد!
مولوی و نبوت عمر!
جعل و تلطیف چهره خشن عمر
خطاب عمر با لقب امیرمؤمنان!
هیبت و عظمت عمر، الهی بود!!
سعی بلیغ و عجیب مولوی در تحریف واقعیات تاریخی برای تجلیل از عمر
عمر آینه اسرار الهی است!
ابتکار مولوی در اختراع و استخراج کرامت از عجز و ناتوانی عثمان!
تشبیه عاشقان والا مقام به ابوبکر و عمر
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ابوبکر صاحب مقام موت اختیاری هستند و ابوبکر امیرالمحشرین است
ابوبکر، صدیق و نماد صدق و راستی است
ابوبکر و عمر و عثمان، شاهانی که جان و فرزند و جگر خود را به ودیعه نهاده اند
باطن ابوبکر، آفتابی پرتوافکن است
ابوبکر، یار و مراد مولوی
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: اشعار عجیب مولوی در مدح عمر و ابوبکر
مخالفت مولوی با تشیع در امور اعتقادی و فقهی و…
تحریف فضائل اهل بیت علیهم السلام برای صحابه و بزرگان عامه
تحریف فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها برای عایشه
بنا بر نقل روایات معتبر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از روی شدت حیاء و عفت، در برابر فردی نابینا حجاب خویش را حفظ نمود. مولوی اما این فضیلت و افتخار را به نام عایشه ثبت می کند. او در بخش دیگری از اشعارش، عایشه را صدیقه خطاب کرده و یکی از القاب بلندمرتبه حضرت زهرا سلام الله علیها را به او اختصاص می دهد.
با تحقیق و پژوهشی که در اشعار مولوی انجام دادیم، هیچ اثری از فضایل و مناقب و حتی نقل داستانی عادی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یافت نشد.
مطالعه بیشتر در این زمینه: اشعار مولوی درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مصادره جایگاه و فضیلت اهل بیت علیهم السلام برای اصحاب و خلفا
حدیث سفینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به صورت متواتر نزد فریقین نقل شده است[7]. دشمنان اهل بیت علیهم السلام این روایت را تحریف و به جای “اهلبیت”، “اصحاب” را قرار داده اند. مولوی نیز در مواضع مختلفی از مثنوی خود، این حدیث تحریف شده را نقل و به آن استناد می کند.
آیا واقعاً مولوی، روایات فراوانی که در منابع اصلی اهل سنت آمده و به وضوح به هدایت گری و مقامات بلند اهل بیت علیهم السلام و ضرورت پیروی از ایشان اشاره کرده، ندیده و نشنیده بود؟
مطالعه بیشتر در این زمینه: مولوی و استفاده از احادیث جعلی (تحریف حدیث سفینه نوح)
تخطئه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام
مولوی و استادش شمس تبریزی عزاداري بر سيدالشهدا علیه السلام را تخطئه می کنند. مولوی عزاداری اهل حلب را ناشی از غفلت و كم معرفتي آنان می داند و عزادارن از دید وی دین تباه و خرابی دارند!
شمس تبریزى (استاد مولوی) نیز گریه بر خاندان عصمت و طهارت را به استهزا می گرفته و مولوی نیز از او تبعیت کرده است. شمس مى گوید: «”خجندى” بر خاندان پیامبر مى گریست، ما بر وی مى گریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی مى گرید…!»
پیش تر در مقاله ای به صورت تفصیلی این موارد را به بحث گذاشتیم و همچنین عنوان شد که شعر دیگر مولوی که با “کجایید ای شهیدان خدایی“ آغاز می گردد، در نسخه های معتبر و قدیمی قو(نسخه موزه قونیه که از روی نسخ دست اول استنساخ شده است)، قح(نسخه کتابخانه گدک احمد پاشا) و عد(نسخه کتابخانه اسعد افندی در سلیمانیه که از روی نسخ دست اول استنساخ شده است) وجود ندارد، و به قول استاد دکتر مینوی، انتساب آن به مولوی مردود است و نمی توان از آن برای تحلیل دیدگاه های مولوی بهره جست.
مطالعه بیشتر در این زمینه: نگاه عجیب مولوی و شمس تبریزی به عزاداری امام حسین و واقعه کربلا
نسبت دادن كفر، به حضرت ابوطالب علیه السلام
متاسفانه مولوی همنوا با افراطیان اهل سنت، عنوان می کند که حضرت ابوطالب از گفتن شهادتین خودداری و با جذبه حق، بد دلی نمود! و اختیار ایشان را در زمره اختیارات خبیث (نعوذبالله) قرار می دهد.
مطالعه بیشتر در این زمینه: اختیار خبیث؛ نقدی بر دیدگاه مولوی درباره حضرت ابوطالب علیه السلام – دکتر احمد احمدی
اعتقاد مولوی به ولایت نوعیه
مولوی با اعتقاد به ولایت نوعیه، ولایت را برای تمامی اقطاب صوفیه ثابت می داند. صوفیان، هر عصری را دارای مهدی و امام می دانند و اقطاب و مشایخ خود را در جایگاه ولایت و امامت قرار می دهند و این اعتقاد صریحا بر خلاف عقاید شیعی است. البته ولایت از دیدگاه صوفیان دارای مراتبی است و سایر اولیای صوفیه نیز مراتبی از ولایت را دارا هستند. ولی بالاترین حدِ آن، از آنِ قطب است.
مولوی در مثنوی می گوید:
پس امام حی قایم آن ولیست ### خواه از نسل عمر خواه از علیست
مهدی و هادی ویست ای راه جو ### هم نهان و هم نشسته پیش رو[8]
دیدگاه مولوی درباره غدیر خم
مولوی نه تنها به مانند اکثر سُنّیان، مولا را به معنی دوست میگیرد، بلکه همانند برخی مخالفین حاضر در غدیر، اصل این انتخاب و ابلاغ را ناشی از اجتهاد شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله میداند نه دستور خداوند!
زين سبب پيغمبر با اجتهاد ### نام خود و آن على مولا نهاد
در بیت بعدی، معنای بهتری برای مولا نقل می کند و عجیب است که برخی می خواهند از این بیت، تشیع مولوی را نتیجه بگیرند. در حالی که از آن، صرفا نوعی فضیلت معنوی و ولایت صوفیانه (نه افضلیت و برتری معنوی بر سایرین) برای امیرالمومنین علیه السلام استنباط می شود.
گفت هر كاو را منم مولا و دوست ### ابن عم من على مولاى اوست
خلافت و جانشینی بلافصل امیرمومنان علیه السلام و انحصار چنین فضائلی در وجود مقدس ایشان و همچنین برائت از دشمنان ایشان نقطه اصلی اختلاف شیعه و سنی است.[9] سایر سران اهل سنت نیز در کتب و مطالبشان فضائل بسیاری برای مولای متقیان نقل نموده اند که در انتهای مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد و این مُثبِت شیعه بودن آنها نخواهد بود.
لذا این بیت از مولوی نهایتا نقل فضیلتی عادی (نسبت به حقیقت مقام ایشان و اعتقادات شیعه در این زمینه) برای امیرمومنان علیه السلام است، مانند بسیاری از سران اهل سنت که احادیث و فضائل ایشان را نقل نموده اند. ضمنا صوفیان -که مولوی نیز یکی از آنان است- مقاماتی بسیار بالاتر از این را برای اقطاب و مشایخ خود قائلند!
برای نمونه مولوی در اشعارش شمس را در جایگاه الوهیت قرار داده و با افشای سرّ، او را خدای خویش خطاب می کند. یا اینکه او را از انبیاء اولی العزم بالاتر دانسته و از عیسی و موسی علیهما السلام با عنوان چاکران شمس تبریزی یاد می کند(نعوذ باللّه من هذه الاراجيف و السّخائف).
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: دیدگاه مولوی درباره غدیر خم
تشبیه شیعیان به خر هایی که تاب شنیدن فضائل عمر را ندارند!
مولوی در اشعار کنایه آمیز خود با تشبیه شیعیان به خر و موجودات ناشنوا و با زبانی تند و آتشین گلایه می کند که چرا شیعیان تاب شنیدن فضائل عمر را ندارند.
کی توان با شیعه گفتن از عمر ### کی توان بربط زدن در پیش کر [10]
رافضی خواندن شیعیان و ادعای دوستی حضرت علی علیه السلام و عمر
مولوی شیعیان را با عنوان رافضی (کسانی که از دین خارج شدهاند) خطاب کرده و بر خلاف روایات اهل سنت، ادعا میکند که امیرالمومنین علیه السلام و عمر با یکدیگر رابطه دوستانهای داشتهاند و هیچ اختلافی بین آن دو وجود نداشته است.
شیعیان سبزوار نماد افراد دنیا زده، فاسد العقیده و مکار ؛ یک سنی به نام “ابوبکر” نماد اقطاب و اولیای خداوند
مولوی در مثنوی خود داستانی خیالی نقل کرده که در آن، سلطان به مردم سبزوار که همگی شیعه بودند، امر میکند که برای فرار از مرگ، باید فردی به نام ابوبکر را نزد او بیاورند. مردم نیز با تلاش و بررسی فراوان، مردی ضعیف و نزار را می یابند که ابوبکر نام داشت و از او درخواست میکنند که همراه آنها به دیدار شاه برود. و در نهایت مردم سبزوار به برکت آن ابوبکر، امان می یابند!
در نظر مولوی، سبزوار کنایه از ویرانکده دنیا است، چرا که مردمان آن، شیعی مذهب و از همین رو قوم رذیل اند!
و آن مرد ضعیف و نزار که ابوبکر نام داشت نماد قطب عالم! و مردان حقی است کـه در میان اهل دنیا(شیعیان) و دشمنکده سبزوار، گرفتار و اسیر افتاده، مظلوم و ضایع شده اند و قدرشان نامعلوم است. و البته امان یافتن سبزواریان شیعی و بقای عالم به واسطه ابوبکر است!
او ابوبکر را قطب عالم، صاحب وصال، واسطه فیض حق و انسان کاملی می داند که در سبزوار دنیا جایی برای او نیست. این ابوبکر، اتصالی با عالم بالا دارد که در کلام نگنجد و قابل وصف نیست.
دشمنی شیعیان با اهل دل و اقطاب عالم نیز میراثی به جا مانده از روز الست است و آنها تاب دیدن انسان کامل و اولیای الهی را ندارند! و اگر هم با نرمی برخورد نمایند، از روی مکر و نفاق است. هماهنگونه که گذشت، همانگونه که پیش تر گذشت، مولوی همین مضمون را در جای دیگر بدون پوشش و بدون استفاده از نماد و… بدان اشاره کرده و شیعیان را به خرانی تشبیه نموده که تاب شنیدن فضائل عمر بن خطاب را ندارند! [11]
توهین مولوی به امامان شیعه علیهم السلام
مولوی در ادامه اشعار قبل، پا را فراتر می نهد و پیکان خویش را از شیعیان به ائمه شیعه علیهم السلام متوجه می کند. او شیعیان را به مردمانی تشبیه می کند که در تشخیص اولیای خداوند نیز به اشتباه رفته اند و امامانی که شیعیان از روی دلبستگی به دنیا و هوا و هوس! به ولایت ایشان دل داده اند، از مقربین درگاه الهی نیستند. اولیای واقعی امثال ابوبکر هستند، اما هوی و هوس، قوه ممیزه شیعیان را مختل نموده و آنها دیدگاه فاسدی نسبت به ابوبکر دارند.
از بس کنایه های مولوی در قالب تشبیه نسبت به شیعیان تند و زننده است که معلوم نیست مولوی در این داستان خیالی، می خواسته دلها را متوجه به اولیای حق کند، یا داشته نسبت به شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام عقده گشایی میکرده؟! و این به وضوح نشان می دهد که مولوی در تسنن خود بسیار متعصب و متصلب بوده و هیچ فرصتی را برای ابراز عقاید باطل خود فروگذار نکرده است.
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: دیدگاه مولوی درباره تشیع و شیعیان – توهین های عجیب مولوی به شیعیان
القای عصمت معاویه و نشاندن وی در جایگاه امیرالمومنینی و …
مولوی در داستان خود، با نقل حکایتی از دیدار ابلیس و معاویه، به صورت غیر مستقیم و در لفافه مقامات بلندی برای معاویه قائل شده و آن را به مخاطب خویش القا می کند. مقاماتی خیالی که معاویه در عالم واقع، نه تنها هیچ بهره ای از آنها نداشته بلکه دقیقا عکس این موارد صادق بوده است. مولوی در این اشعار، مقام معاویه را به گونه ای تبیین می کند که شیطان هیچ راه نفوذی به او نداشته است. همانگونه که عنکبوت هیچ گاه نمی تواند عقابی را شکار کند! او در ذهن مخاطب تصویری از معاویه ترسیم میکند که در آن، شیطان نمیتوانسته به هیچ وجه او را گمراه نموده و بفریبد و عملا عصمت معاویه را به مخاطب خویش القا میکند. تصویری که کاملا برخلاف حقیقت وجودی معاویه است.
تنها همین اشعار و بدون در نظر گرفتن سایر مطالب خلاف مولوی، راه را برای هرگونه توجیه و تاویل در جهت اثبات تشیع مولوی و ادعای تقیه کردن او را می بنند. اگر واقعاً کسی شیعه و پیرو مذهب اهل بیت علیهم السلام باشد و در عین حال در موقعیت و شرایط تقیه قرار بگیرد، افعال و سخنان وی متناسب با جو تقیه و در حد ضرورت شکل می گیرد، نه این که چون کاسه داغ تر از آش معاویه را تا مقام عصمت و امیرالمومنینی بالا ببرد و لباس کرامت بر او بپوشاند.
مولوی در حالی چنین تجلیل عجیب و غریبی از معاویه می کند که برخی از بزرگان اهل سنت و حتی صاحب یکی از صحاح سته (نسائی صاحب سنن نسائی) به شدت به طعن و نقد معاویه پرداخته اند. و حکایات بسیاری از فسق و فجورهای او را نقل کرده اند.
بسیاری دیگر از علمای بزرگ سنیان و حتی سلفی مسلک ها و شخص ابن تیمیه نیز اعتراف کرده اند که هیچ روایت صحیحی در فضیلت معاویه وجود ندارد!
به راستی با تمام این اوصاف، چرا برخی مدعی اند که مولوی شیعه بوده است؟ چگونه کسی می تواند شیعه امیرمومنان علیه السلام باشد و از دشمن سرسخت ایشان و شخصیتی خونریز و شرابخوار چون معاویه تجلیل کند؟
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: ابراز ارادت ویژه مولوی به معاویه در کتاب مثنوی
نظرات و آراء فقهی مولوی
مولوی در غالب مسائل فقهی[12] بر اساس احکام و فتاوی اهل سنت حکم می کند. مسائلی همچون کیفیت وضو، دادرسی غیابی، آب قلیل و کثیر، قیاس، مساله ارث، گواهى بنده مملوک، خون بهاى شاگرد، خیار فسخ، حکم سرقت و… . در فیه ما فیه نقل شده که فردی از مولوی درباره نذر سوال کرد و مولوی حکم شرعی مساله را بر اساس نظرات شافعی و ابوحنیفه بیان نمود.
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: دیدگاه ها، فتاوی و آموزه های فقهی مولوی
مولوی و جسارت به حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام بر مبنای اعتقادات اهل سنت
مولوی خلیفه ی دومی را که فریاد میزد: “تمامی مردمان از عمر داناترند، حتی زنان پرده نشین!” ـ “سایه خداوند(ولی خدا و مظهر کامل خداوند)” و “معلم علوم و معارف” و آئینه اسرار الهی مى داند، اما وقتی به امیرالمومنین علیه السلام و خزینه علم خداوند، و بابِ علم پیامبر صلوات اللّه علیهما و آلهما می رسد ایشان را پهلوانی مى شمارد که (نعوذ بالله) جاهل! و در معرض نفاق! بوده، و محتاج راهنمایی عاقلان و پیران راه است. در ادامه باز با جسارت بسیار، خطاب به امیر عالم علیه السلام می گوید که نازک دل، سست و پرکینه مباش! (نعوذبالله من هذه الاباطیل) بنابر تتبع اجمالی نگارنده، مولوی هیچ کجا چنین ادبیاتی را نسبت به عمر و ابوبکر به کار نبرده و این عبارات هتاکانه و ناشایست را تنها به امیرمومنان علی علیه السلام اختصاص داده است!
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: اشعار مولوی در مدح عمر و ابوبکر (ادعای عصمت و نبوت برای عمر!)
مولوی و تبرئه قاتل امیرمومنان علیه السلام
ابن ملجم از دیدگاه مولوی، آلت حق بوده است، و جنایت بزرگ او غیر قابل طعن و ملامت است. مولوی با نقل داستانی جعلی مدعی می شود امیرالمومنین علیه السلام به ابن ملجم فرموده اند که شفاعتش خواهند نمود!
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: دفاع مولوی از ابن ملجم مرادی
کنایه مولوی به عقیده شیعه در مساله خلافت و امامت
پیش من این تن ندارد قیمتی ### بی تن خویشم فتی ابن الفتی
خنجر و شمشیر شد ریحان من ### مرگ من شد بزم و نرگسدان من
آن که او تن را بدین سان پی کند ### حرص میریّ و خلافت کی کند
مولوی در ادامه اشعار قبل درباره ابن ملجم و ادعایی که درباره شفاعت او نموده بود، سعی می کند که عقیده شیعه در مساله امامت و خلافت، و غصب آن توسط شورای سقیفه را رد کند و می گوید: کسی که جان و تن برایش ارزشی ندارد و قاتلش را دلداری می دهد و شفیع او خواهد بود، چگونه ممکن است که برای امیری و خلافت حریص بوده باشد؟ مفهوم این سخن این است که چگونه شیعیان مدعی اند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام با شورای سقیفه بر سر خلافت به نزاع پرداخته اند!؟ در صورتی که اولا ادعای شفاعت ابن ملجم ادعایی بی اساس و کذب است. در ثانی نزاع امیرمومنان با ابوبکر و عمر و … بر سر خلافت در جهت هدایت امت و حفظ و اعتلای دین بوده نه از سر حرص و طمع فرمانروایی.
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: بررسی اشعار مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام
آیا مولوی تقیّه کرده است؟
رابطه مولوی با سلاطین و حاکمان قونیه کاملاً صمیمانه بود و هیچ ضرورتی برای تقیّه وجود نداشته است. اصولاً محیط قونیه محیط اباحه گری بود و شراب فروشی و شرابخواری، بر پائی مجالس سماع و لهو و لعب رواج داشت.
مولوی بسیاری از مسائل دینی را انکار نموده است و اگر می خواست تقیه کند، این موارد اولی تر بودند. برای نمونه مولوی صراحتا می گوید که با رسیدن به حقیقت، شریعت باطل می شود و نیازی به متابعت از احکام الهی نیست. یا با نقل داستانی از مشایخ صوفیه، فریضه حج را انکار می کند. یا اینکه اعتراضات بسیاری به مولوی بابت رقص و سماع می شد. ولی او به هیچ کدام از این موارد توجهی نمی کرد و به کار خویش ادامه می داد.
مولوی نشان داده که در مذهب و مرام خود چندان هم اهل نرمش و گذشت و اعمال تقیه نبوده است. افراط و اصرار مولوی بر سماع، علیرغم مخالفت های شدید فقها و حتی برخی صوفیان معاصر خود ( چنانکه در جای خود خواهد آمد) ، و همچنین پیروی بی چون و چرا نسبت به شمس تبریزی، با همه اعترضها و کشمکش ها که پیش آمد و نشـان میدهد که مولوی در مسایل اصولی ( به عقیده خود ) اهل مماشات و تسامح و تقیه نبوده است.
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: بازتاب سماع مولوی در قونیه و واکنش وی به اعتراضها
از سوی دیگر، دانشمندان و علمای بسیاری در زمان مولوی میزیسته اند و در محیطی سختتر از قونیه بسر می بردند و عقاید خود را به روشنی و بدون تقیه نوشته و بیان می کردند. علمائی چون علّامه حلّی، محقق حلّی، ابن میثم بحرانی، رضی الدّین علی بن موسی بن جعفر بن طاوس، سیّد بن طاووس، عمادالدّین طبری، خواجه نصیرالدّین طوسی و… .
جُوینی که از علمای معروف اهل سنّت آن عصر بوده است نیز، کتاب معروفی دارد به نام فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الأَئمه من ذرّیتهم علیهم السّلام. این دانشمند معروف اهل سنّت تمام کتاب خود را در فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السّلام نوشته و حتّی نام تمامی ائمّه معصومین علیهم السّلام را طی حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده است.
یا کتاب هایی چون حلیه الاولیاء، طبقات شعرانی و حتی تذکره الاولیاء عطار که نام برخی از ائمه علیهم السلام و سخنان آنان را (هرچند کم) آورده اند خلاف تقیه عمل کرده اند؟
برای مشاهده مستندات و توضیحات بیشتر رک به: آیا مولوی تقیّه کرده است؟ بررسی امکان تقیه در آثار مولوی
در نهایت اگر واقعاً کسی شیعه و پیرو مذهب اهل بیت علیهم السلام باشد و در عین حال در موقعیت و شرایط تقیه قرار بگیرد، افعال و سخنـان وی متناسب با جو تقیه و در حد ضرورت شکل می گیرد ، ( و این برای کسانی که از بیرون شاهد آن هستند و به خصوص آیندگان ملموس و روشن خواهد بود )، نه این که چون کاسه داغ تر از آش معاویه را تا مقام اولیای الهی و عصمت بالا ببرد و لباس کرامت بر او بپوشاند، یا سکوت و عجز عثمان از بیان خطبه ( در نماز جمعه ) را رندانه و با زیرکی ، کرامت و فضیلت جا بزند. و مناقب اهل بیت علیهم السلام را برای دشمنان ایشان مصادره نماید. و در نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام از علمای سنی مذهب نیز عقب بماند!
توجیه مذکور شبیه به داستان مردی است که درکمال زیبایی می رقصید و انواع حرکات را از خود بروز می داد. وقتی به او اعتراض کردند که چرا چنین عملی را انجام دادی، در مقام عذرخواهی برآمد و گفت: مجبور بودم. به او گفتند: ای نگون بخت، برای اصل رقص مجبور بودی اما چرا چنین خوش رقصیدی؟ کسی که از هنر رقاصی تو خبر نداشت.
بررسی اشعار مولوی در مدح اهل بیت علیهم السلام
عمده دلیل مدعیان تشیع مولوی، استناد به اشعار او در فضائل اهل بیت علیهم السلام است. اولا صرف سرودن شعر و بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام دلیلی بر شیعه بودن فرد نمی شود. اغلب قریب به اتفاق علما و بزرگان اهل سنت، فضایل و مناقب بسیاری برای امیرمومنان و اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و بسیاری از آنها کتب مستقلی در این زمینه تالیف نموده اند. برخی از آنها نیز فضائل و مقامات بسیار بالایی را برای اهل بیت علیهم السلام نقل نموده اند.
برای نمونه شافعی ( امام اهل سنت) درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام) اشعاری سروده که به مراتب به معارف شیعی نزدیک تر است تا اشعار مولوی! اما کسی تابحال در تسنن شافعی تشکیک نکرده است:
علیٌّ حُبّهُ جُنُّه *** امامُ الناس والجنَّه
وصیُّ المصطفی حقّاً *** قسیم النّار و الجنَّه[13]
مولوی کما و کیفا، در این زمینه از هم کیشان سنی مذهب خود عقب تر است. اشعاری که مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام سروده، در حد و افق اعتقادات شیعی نبوده و نهایتا مانند سایر اهل سنت و در چارچوب های اعتقادی آنها بوده است. از طرفی مولوی عبارات بسیار بالاتری را در مدح خلفای اهل سنت در مثنوی و دیوان شمس به کار برده و بر عقاید شیعیان در مساله امامت و خلافت نیز طعنه زده که اینها حاکی از گرایشات عمیق فکری و مذهبی او به اهل سنت است.
نکته بسیار مهم دیگری که لازم است پیش از بررسی اشعار مولوی بدان اشاره شود این است که بسیاری از اشعار منتسب به مولوی، بعدها به مثنوی و دیوان او افزوده شده و در نسخ معتبر خطی وجود ندارد.
استاد ذبیح الله صفا، شخصیّت برجسته ادبی و ملقب به «پدر تاریخ ادبیات ایران» در کتاب تاریخ ادبیات ایران می نویسد :
« مجموع ابیات مثنوی در نسخه های مختلف آن از 26000 یا 27000 بیت تا ۳۲۰۰۰ بیت است و معلومست که ابیات الحاقی که بعد از مولوی در آن راه جسته این اختلاف عظیم را در نسخ باعث گردیده است، و آثار کدامیک از شاعران بزرگ فارسی زبانست که دستخوش چنین تصرفاتی نشده باشد؟
… به مولوی غزلها و اشعاری درعهد صفویه نسبت داده اند که دلالت بر تشیع او می کند و حال آنکه او سنی و فقیه حنفی بود و پیداست که این اشعار که نمونه هایی از آنها را قاضی نورالله در مجالس المومنین آورده، از مجعولات (دراویش و صوفیانِ ) شیعه و مخصوصاً از مخترعات عهد صفوی است.» [14]
مطالعه بیشتر در این زمینه:
آیا شعر کجایید ای شهیدان خدایی … متعلق به مولوی است؟
پانویس ها
سلام علیکم
اشعار متعددی از مولوی ذکر شده در مدح حضرت امیر و اهل بیت علیهم السلام
چطور میفرمایید از ارتباط با اهلبیت بی بهره بوده؟
مراد از ارتباط در اینجا، پذیرفتن ولایت بلافصل اهل بیت علیهم السلام، پیروی از ایشان و همچنین بهره مندی از دریای علم آن ذوات مقدسه است. سرودن شعر در فضائل اهل بیت علیهم السلام هم اصلا منحصر در شیعیان نیست و بزرگان اهل سنت در این زمینه بسیار جلوتر از امثال مولوی هستند. رک به:
بررسی اشعار مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام- بخش اول
بررسی اشعار مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام- بخش دوم
مولوی در برخی موارد حتی فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام را کتمان و مخفی نموده اما در عوض فضائل ایشان را برای دشمنانشان جعل و برای آنها کرامت تراشی نموده است. برای نمونه ببینید:
اشعار مولوی درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ابراز ارادت ویژه مولوی به معاویه در کتاب مثنوی
برای مشاهده برخی دیگر از انحرافات و اعوجاجات فکری و دینی مولوی روی این لینک کلیک کنید.