نظرات و آراء فقهی مولوی مولوی یک مفتی حنفی بود و دیدگاه او در زمینه مسائل فقهی و احکام عملی اسلام، کاملا مطابق نظرات اهل سنت و حنفی ها و بعضا شافعی … ادامه مطلب
خواجه عبدالله انصاری هروی، از شخصیت های بزرگ حنبلی مذهب در میان اهل تسنن بود و اطلاعات و زندگی نامه وی از طریق تذکره نویسان حنبلی به دست ما رسیده است. مذهب … ادامه مطلب
این مقاله به بررسی دیدگاه رایج اهل تسنن در مورد ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام و تاثیر آن بر کتب صوفیه می پردازد، و بطور خاص بر مثنوی مولوی تاکید می کند. دیدگاه مولوی در این مورد و دیدگاه های مختلف شارحان مثنوی در این مقاله بررسی شده و بطور تطبیقی، از یک سوی با کلمات خاندان پیامبر علیهم السلام و از سوی دیگر با سیاست های دولت های بنی امیه و بنی عباس تحلیل شده است.
کلمات کلیدی: مولوی, تحلیل تاریخی, ایمان ابوطالب, نقد دیدگاه صوفیه, نقد و بررسی دیدگاه ها, نقد دیدگاه اهل تسنن, مقامات ابوطالب
مدارا و سعه صدر ائمه علیهم السلام با افراد جاهل و ایذاگران
پیامبر صلى الله علیه و آله در مکه همواره از سوى مشرکان مورد آزار و اذیت قرار مى گرفت. در برابر آن همه آزار و اذیت ها، توطئه چینى ها و سنگ اندازى ها، آن بزرگوار براى ایشان عذر مى آورد و به جاى نفرین آنان، برایشان از خدا طلب مغفرت وبخشایش مى کرد:«اللهمَ اغْفِرْلِقَوْمِى إِنَّهُمْ لَایعْلَمُونَ.» [۱]
اذیت و آزار پیامبر صلى الله علیه و آله منحصر به مکه نبود. در مدینه نیز آن حضرت از سوى منافقان مورد انواع توهین و ایذا قرار مى گرفت.
مربع بن قیظى و اوس بن قیظى از بنى نبیت، طایفه اى از اوس، هر دو از منافقان مدینه بودند. هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله با یارانش به جنگ احد مى رفتند، مى باید از باغ او عبور مى کردند. از این روى، پیامبر صلى الله علیه و آلهاز وى اجازه خواست، ولى آن مرد که نابینا بود به حضرت گفت: اگر تو واقعا پیامبر هستى من به تو اجازه نمى دهم از باغم عبور کنى! آن گاه مشتى از خاک برداشت و خطاب به حضرت گفت: اگر مى دانستم این خاک بجز تو بر کس دیگرى پاشیده نمى شود، آن را بر سر تو مى پاشیدم. یاران حضرت از این جسارت او خشمگین شدند و خواستند او را بکشند، اما حضرت مانع شد.[۲] و فرمود او را به حال خودش بگذارید…
حرقوص بن زهیر معروف به «ذوالخویصره»، کسى که بعدها رهبرى خوارج را بر عهده گرفت، پس از جنگ حنین که پیامبر صلى الله علیه و آله مى خواست غنایم را تقسیم کند، فریاد زد: اى محمد، عدالت داشته باش. حضرت با خون سردى کامل به وى جواب داد: عدالت را رعایت مى کنم. حرقوصدوباره فریاد زد: عدالت داشته باش یا محمد، تو عدالت را رعایت نمى کنى! این بار حضرت به وى فرمود: واى بر تو! اگر من عدالت را رعایت نمى کنم، پس چه کسى عدالت را رعایت مى کند؟ یکى از اصحاب از پیامبر صلى الله علیه و آله اجازه خواست تا ذوالخویصره را بکشد، اما حضرت اجازه نداد و فرمود: رهایش کنید که همانا همراه این مرد گروهى خروج خواهند کرد که از دین بیرون مى شوند همچنان که تیر از چله کمان بیرون مى شود. [۳]
مدارا با افراد جاهل یا مسلمانان کم بصیرت و کوردل منحصر به پیامبر صلى الله علیه و آله نبود، بلکه جانشینان آن حضرت نیز این گونه رفتار مى کردند.
مردى از آل زبیر به امام سجاد علیه السلام توهین کرد. حضرت به او اعتنایى نکرد. آن مرد دوباره تکرار کرد. حضرت این بار نیز سخنى نگفت. در مرتبه سوم، آن مرد به حضرت دشنام داد، حضرت به او جوابى نداد. مرد زبیرى که از این همه بردبارى و بى توجهى حضرت بى طاقت شده بود، پرسید: چرا جوابم نمى دهى؟ حضرت این بار نیز به او پاسخى نداد.[۴] نیز گفته شده: مردى به حضرت دشنام داد، حضرت ناشنیده گرفت. آن مرد که فکر مى کرد حضرت متوجه نشده، گفت: «ایاک اعنى»؛ با توام. حضرت فرمود: «و عنک اغضى»؛ من از تو چشم پوشیدم. [۵]
روزى امام کاظم علیه السلام بر جمعى از مخالفانش گذشت. در میان آن جمع شخصى به نام ابن هیاجقرار داشت. وى به یکى از پیروانش دستور داد افسار قاطر امام را بگیرد و مدعى شود قاطر مال اوست. آن مرد
نمونه های دیگر از روش برخورد معصومین با مخالفین برخورد های ائمه علیهم السلام با پیروان مسلکها واندیشه هاى مختلف بود. ایشان حتی با مادیین بسیار محترمانه و بدورا هرگونه طرد و لعن و … برخورد مى کردند و در نزدیک کردن آنها به سوى خود تلاش مى ورزیدند به همین جهت در مجالسى که براى مناظره و بحث پیرامون مسائل اعتقادى تشکیل مى شد شرکت مى کردند و با آنان به بحث و گفتگو مى نشستند واصحاب خود را به شرکت دراین مجالس تشویق و ترغیب مى کردند.این نشستها بارها تجدید و تکرار مى شد و صاحبان افکار واندیشه هاى الحادى و مادى در فضائى آکنده از صفا و صمیمیت کفرآمیزترین افکار و عقائد را بیان مى کردند و پاسخ مى شنیدند و آن چنان این برخورد با لطف و مهربانى بود که امام صادق علیه السلام در مناظره با ملحد مصرى مى فرماید : [اى برادر مصرى] (احتجاج طبرسى ج ۷۴.۲) و به ابن ابى العوجاء زندیق مى گوید: [اى عبدالکریم بن ابى العوجاء] (احتجاج طبرسى ج ۷۶.۲)
در سیره ائمه علیهم السلام حتی یک مورد هم مشاهده نمی شود که اهانت به مقدسات و معبود و سایر مکاتب انجام بگیرد. این سیره عملى ائمه است که حتى با بت پرستان و ملحدان با کلمات زننده برخورد نمى کنند.
نمونه این جو سالم و برخورد اسوه های اخلاق را از زبان یکى از ملحدان بخوانید:
مفضّل بن عمر (که از شاگردان امام صادق علیه السلام بود) می گوید روزى پس از عصر، در روضه [مسجد النبی صلی الله علیه و آله]، میان قبر و منبر [رسول خدا] نشسته بودم و درباره شرافت و فضیلت هایى که خداوند تنها به پیامبرمان محمّد صلى الله علیه و آله ارزانى داشته، و نیز درباره لطف و عطاى الهى و کرامت و منزلتى که به ایشان بخشیده و اکثر امّت از آن بى اطّلاع اند، و به جهل ایشان از فضیلت و بزرگى جایگاه و عظمت درجه پیامبر صلى الله علیه و آله مى اندیشیدم. در این حالت بودم که ابن ابى العوجا آمد و چنان نزدیک نشست که سخنش را مى شنیدم. وقتى در جاى خود قرار گرفت، یکى از دوستانش
یکی از مسائلی که پایبندی به آن در تمام شئونات زندگی لازم می باشد، اخلاق است. در نصوص دینی و مذهبی ما سفارشات فراوانی به این مهم شده است که تمامی نصوص مربوط به آن قابل احصا نمی باشد. رعایت اخلاق در برخورد با دشمنان و نقد مخالفان و گمراهان نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. سیره عملی معصومین علیهم السلام، بردباری و ملاطفت با دشمنان، ناسزا گویان، منحرفان و اهانت کنندگان به ساحت مقدسشان بوده است. مگر آنکه در مواردی نادر و خاص، مصالح آن فرد و یا اسلام و جامعه برخورد دیگری را ایجاب می کرده است.
با توجه به اهمیت این بحث مخصوصا برای عزیزانی که در مباحث نقد فرق انحرافی و ادیان و مذاهب فعال هستند، بر آنیم تا به بررسی روش برخورد ائمه علیهم السلام با منحرفین و حتی دشمنان ایشان بپردازیم. لازم به ذکر است نویسندگان این مطلب و مدیران سایت، خویشتن را را عاری از افراط و تفریط و احیانا برخوردهای نامناسب نمی بینند و در وهله اول خود را مخاطب این مقاله می دانند.
اهمیت مدارا و حسن برخورد با مخالفان
مدارا با مردم و حتى مدارا با مخالفان، نه تنها سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله، بلکه سنت خداوند نیز هست. امام باقر علیه السلام فرمود: در تورات – آنجا که خداوند با موسى علیه السلام سخن مى گوید – آمده: اى موسى، راز نهفته مرا در دلت پنهان کن و در مقابل، مدارایم را با دشمنانم و دشمنان خودت آشکار ساز و با افشاى اسرارم آنان را به دشنام گویى علیه من وادار مساز که در آن صورت، با دشمنانم و دشمنان خودت در دشنام گویى به من شریک شده اى.[۱]
هشام بن احمر روایت مى کند: میان من و مردى از قوم (اهل سنت) نزاعى واقع شد. امام کاظم علیه السلام به من فرمود: «با آنان مدارا کن.»[۲]
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره: ۸۳) فرمود: یعنى باید به همه مردم، چه مؤمنان و چه مخالفان، سخن نیکو گفت. اما مؤمنان؛ باید با آنان با گشاده رویى سخن گفت و اما مخالفان؛ باید با آنان با مدارا و نرمش حرف زد تا ایشان را به ایمان جذب نمود و این کار آسان ترین وجهى است که مى توان بدان وسیله شرّ مخالفان را از خود و برادران مؤمن دفع نمود. [۳]
نیز آن حضرت فرمود: هر مرد یا زنى که با بندگان خدا به بهترین وجه مدارا کند، به شرطى که با مدارایش به باطلى نیفتد و از جاده حق منحرف نشود، خداوند نفس هاى او را تسبیح قرار خواهد داد و اعمال او را پاکیزه خواهد نمود و به او به خاطر صبر بر کتمان راز ما و تحمل خشم و هر آنچه از جانب مخالفان ما بر او وارد آمده، ثواب کسى خواهد داد که در راه خدا به خون خویش درغلتیده است. [۴]
در بسیارى از موارد، پیامبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السلام با مردم با مدارا و ملایمت رفتار مى کرد تا زمینه هدایت افراد را فراهم کنند. وقتى افراد با پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام برخوردهاى خشن و دور از نزاکت مى کردند و از جانب ایشان نیز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان
محى الّدین ابن عربی براى برخى از به اصطلاح رجال اللّه مقام شامخى قائل است و ابوبکر را در بالاترین مرتبه آن مقام مى داند.
در فتوحات مکّیّه مى گوید: …حتى لاینوون الاّ ما أمرهم اللّه به أن ینووه و یقصدوه و هذا غایه ما یقدر علیه رجال اللّه و هذه الطائفه فى الرجال قلیلون فانّه مقام ضیّق جدا یحتاج صاحبه الى حضور دائم و أکبر من کان فیه أبوبکر الصدیق رضى الله عنه و لهذا قال عمربن الخطاب رضى الله عنه فیه فى حرب الیمامه فما هو الاّ ان رأیت أن اللّه عزّوجلّ قد شرح صدر أبى بکر للقتال فعرفت أنّه الحق لمعرفه عمر باشتغال أبى بکر بباطنه. فاذا صدرت منه حرکه فى ظاهره فما تصدر الاّ من «إل» و هو عزیز…
یقولون هذا کلام ما خرج الاّ من «إل» اى هو کلام الهىّ ما هو کلام مخلوق[۱].
از سخن فوق استفاده مى شود که ابوبکر نه تنها در گفتار و کردار معصوم بوده است بلکه
مذهب سلطان ولد (پسر مولوی) و واکنش او به شیعه شدن اولجایتو (سلطان محمد خدابنده، فرمانروای ایلخانی مغول)
در کتاب مناقب العارفین افلاکی[۱] گزارشِ تاریخی مهمی از واکنش سلطان ولد (فرزند مولوی) به شیعه شدن الجایتو (سلطان محمد خدابنده و فرمانروای ایلخانی مغول در آن دوره) نقل شده که جالب و درخور توجه می باشد.
بنا بر این گزارش به سلطان ولد (فرزند مولوی) خبر رسید که سلطان محمد خدابنده به واسطه روشنگری علامه حلی شیعه شده است و به ممالک تحت سلطه خود – که قونیه [۲] را نیز شامل می شد -دستور داده، تا نام سه خلیفه بر روی منابر اسلامی برده نشود.
فرزند مولوی به دلیل غیرت باطنی نسبت به مذهب تسنن شدیدا متغیر و ناراحت می شود و به فرزندش عارف چلبی دستور می دهد که عزم سفر کرده و خربنده (=توهین و ناسزا) [۳] را که گمراه شده و طریق جهنم را در پیش گرفته نصیحت نماید تا از این ضلالت نجات پیدا کند. در این حین اجل فرا می رسد و عمر سلطان ولد پایان می یابد و دستور وی برای ارشاد سلطان محمد خدابنده مسکوت باقی می ماند. نکته جالب توجه این است که سلطان ولد (فرزند مولوی) در لحظات پایانی عمر نیز به عارف چلپی توصیه می کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر!
عارف چلپی سه سال پس از فوت پدرش توصیه وی را به یاد می آورد و عزم سفر به سلطانیه – مرکز حکومت – می کند. اما
دیدگاه شیعیان و اهل سنت درباره حکم روزه روز عاشورا متفاوت می باشد .
دیدگاه اهل سنت درباره روزه در روز عاشورا
با بررسی روایات موجود در منابع اهل سنت، تعارض و اضطرابی آشکار در متون آنها مشاهده می شود، برخی از این روایات بر روزه روز عاشورا تاکید می کنند و برخی دیگر خلاف آن را ثابت می کنند. مثلا در صحیح مسلم، کتاب الصوم، صوم یوم عاشورا به نقل از ابن مسعود آمده است که: «قبل از نزول حکم روزه ماه رمضان، روز عاشورا را روزه می گرفتند اما پس از آن، روزه عاشورا ترک شد.» از طرف دیگر در بعضی از این روایات آمده است که اهل جاهلیت، عاشورا را روزه می گرفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به تبع آنها آن روز را روزه گرفت! [۱]
در بعضی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله فضیلت روزه عاشورا را نمی دانست اما پس از هجرت به مدینه از یهود آموخت و به آن عمل کرد. [۲]
آیا ممکن است پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با علم لدنی خود ، حکم مساله ای را نداند و آنرا از اهل کتاب بیاموزد!؟ ضمن اینکه در میان اهل کتاب چنین روزه ای وجود ندارد و اساسا آنها روزی به نام عاشورا نمی شناسند. تعارض مذکور و مطالب عجیب بعضی از این روایات، این احتمال را بسیار تقویت می کند که این روایات از محصولات بنی امیه است و آنها برای سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه این روز را جعل کردند و به تدریج این امر به سنتی در میان اهل سنت تبدیل شد[۳] و این همان مطلبی است که در زیارت عاشورا آمده است: “اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنی امیه” و “هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه”.
روایات اهل بیت علیهم السلام درباره روزه در روز عاشورا
۱ ) “سئل الامام الرضا (علیه السلام) عن صوم یوم عاشورا، قال: عن صوم ابن مرجانه تسالنی ذلک یوم صامه الادعیاء من آل زیاد لقتل الحسین (علیه السلام) : از امام رضا (علیه السلام) درباره روزه روز عاشورا سوال کردند. حضرت فرمود: آیا از روزه پسر مرجانه سوال می کنید؟ روز عاشورا، روزی است که ناپاکان از آل زیاد به خاطر ] سرور و شادی ناشی از [ کشتن امام حسین (علیه السلام) آنرا روزه گرفتند [۴] .
۲ ) امام رضا (علیه السلام) می فرماید: “روز عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که برای اهل آسمان و زمین و همه مومنان وارد شد و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است.”
۳ ) مرحوم کلینی در کافی نقل می کند:امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود فرمودند: