پیشنهادی:

نقدی بر گزینش متون صوفیه در کتب درسی ادبیات فارسی و تاثیر ضمنی آن در ایجاد باورهای فرقه‌‌ای

نقدی بر گزینش متون صوفیه در کتب درسی ادبیات فارسی و تاثیر ضمنی آن در ایجاد باورهای فرقه ای[1]

درجه علمی: علمی-پژوهشی | نویسندگان: سیدمحمدرضا حسینی[2]، محمدطاهر یعقوبی[3]، محمدامین میکائیلی[4]

چاپ شده در: مجله نقد و نظر، دوره 26، شماره 103، پاییز 1400، صفحه 174-199

 

مقدمه

نقدهایی بر گزینش متون صوفیه در کتب درسی ادبیات فارسی دوره دوم متوسطه

1- استفاده بیش از حد از متون صوفیه

2- انتساب مسائل غیر واقعی به شخصیتها

3- ترویج اَشعریگری و اِشعار به جبرگرایی

4- تأیید قاطعانه شخصیتهای صوفی علیرغم نقدهای جدّی وارد بر آنان

4-1- حسین بن منصور حلاج

4-2- عین القضات همدانی

4-3- بایزید بسطامی

4-4- شِبلی

4-5. مثنوی قرآن عجم

5- ایجاد بدبینی نسبت به فقها و عالمان دینی

5-1- تحقیر فقها در مقابل صوفیه و ایجاد تقابل در برابر عالمان دین

5-2- معرفی عالمان دینی به عنوان افراد سطحی نگر

6- نقل داستانهای مذهبی و روایات ضعیف

6-1- داستان موسی و شبان

6-2- حدیث شهادت عاشق

نتیجه گیری

 

کتاب­های درسی تاثیر غیر قابل انکاری در ایجاد و تثبیت باورها و اندیشه های افراد جامعه در دوره دانش­آموزی و در سنّ نوجوانی دارند. هدف از این نوشتار نقد و بررسی تأثیر متون ادبی صوفیانه انتخاب شده در کتب درسی ادبیات فارسی بر باورپذیری عقاید فرقه ای در ذهن دانش آموزان بوده و آن را به چالش کشیده است. این تحقیق با روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی با مراجعه به کتب درسی -به صورت موردی شش جلد کتاب ادبیات فارسی دوره دبیرستان- و منابع تاریخ تصوف و کتب صوفیه انجام یافته است. در این پژوهش موارد متعددی از مطالبی که می­تواند در ایجاد باورهای فرقه ای و عقاید ناهمسو با مذهب رسمی جمهوری اسلامی ایران (تشیع)، تاثیرگذار باشد؛ معرفی و مورد نقد قرار گرفته است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که درج برخی متون انتخاب شده از کتب نویسندگانی با اعتقادات اَشعری – صوفیانه، در کتاب­های درسی، می­تواند تأثیر منفی بر اعتقادات، اندیشه و عملکرد نوجوانان گذاشته؛ به ترویج روحیه انفعالی و جبرگرایی اَشعری در جامعه شیعی ایران کمک کند.

کلید واژه: کتاب درسی، ادبیات فارسی دبیرستان، دانش ­آموز، صوفیه

مقدمه

دانش آموزان، بیشترین وقت مفید خود را در مدرسه می­گذرانند و می­توان گفت؛ مدرسه نقش محوری در شکل گیری شخصیت و هویت اعتقادی، دینی و اجتماعی آنان دارد. یک نوجوان در حساس­ترین دوره شکل گیری و تثبیت شخصیتش، تماس چشمی و ذهنی مداومی با کتاب­های درسی خویش دارد. الیوت آیزنر استاد و صاحب نظر در تعلیم، تربیت و هنر، در خصوص انواع برنامه درسی معتقد است که مدارس به طور همزمان مبادرت به تدریس سه برنامه درسی می‌نماید. این سه برنامه عبارتند از: ۱. برنامه درسی صریح ۲. برنامه درسی پنهان (ضمنی) ۳. برنامه درسی پوچ. (محمود مهرمحمدی، 1390، ص464) از این رو شایسته است در تدوین متون درسی دانش آموزان، به ویژه دروسی که با باورها و اندیشه های آنان ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم (ضمنی) دارد، بیشترین دقت ممکن به خرج داده شود.

همچنین طبق اصل 12 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب

توهین ابن عربی به حضرت یعقوب علیه السلام و نسبت حیله و کید به ایشان

محیی الدین ابن عربی تبحر ویژه ای در تاویل نصوص دینی، تبدیل و تعویض جایگاه اشرار و نیکان، و توهین و نسبت های ناروا به انبیاء دارد. پیش تر نیز در برخی مطالب این سایت به نمونه هایی از تاویلات عجیب وی اشاره شد.

برای مطالعه مطالبی از این دست، به لینک های زیر رجوع کنید:

ابن عربی و نسبت دادن عدم آگاهی به حضرت ابراهیم (علیه السلام) و هم صدایی با یهود

ابن عربی : حضرت نوح در دعوت امت خود دچار خطا شد!

ابن عربی : کفار همان اولیاء خدا هستند!! – تاویل عجیب آیات قرآن

برخی تأویلات ابن عربى نسبت به آیات قرآن مجید

دفاع ابن عربی از فرعون – فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت!

 

یکی دیگر از اهانت های ابن عربی به انبیاء الهی، مربوط می شود به حکایت رویای حضرت یوسف علیه السلام. ابن عربی در فصّ نهم کتاب خویش، آیه ۵ سوره یوسف: «یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى‏ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» را نقل می کند. سپس اضافه می کند که یعقوب علیه السلام این کید و مکر را به شیطان نسبت می دهد. او در ادامه انتساب کید به شیطان را برنتافته و آن کید و حیله را با تاکیدی بیشتر به حضرت یعقوب علیه السلام نسبت می دهد:

«ثم برأ أبناءه عن ذلک الکید و ألحقَهُ بالشیطان، و لیس إلا عین الکید؛ ترجمه: سپس (یعقوب علیه السلام)، فرزندانش را از کید و مکر، بریء کرد و آن را به شیطان نسبت داد و این (عمل یعقوب علیه السلام نیز) نیست جز عین حیله گیری و کید [!]» [۱]

محمدعلی موحد شارح فصوص الحکم نیز با شرح و ترجمه عبارات ابن عربی می نویسد:

«یعقوب با این سخن فرزندان خود را از نسبت کید تبرئه کرد و شیطان را گناهکار دانست و حال آنکه یعقوب خود می دانست که

ادامه مطلب

آیا روح خدا در انسان دمیده شده؟ معنای آیه نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی

آیا خداوند از روح خود در انسان ها دمیده است؟

آیا با استناد به این آیه از قرآن که می‌فرماید: «نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی» [۱] به این نتیجه می رسیم که: خداوند از روح خود در کالبد آدم دمیده و روح انسان‌ها تکّه‌ای از وجود خداست؟

پاسخ اجمالی:

با مراجعه به مبیّن قرآن – رسول خدا و ۱۲ جانشین او – در می یابیم آیه ی مورد بحث، اشتباه ترجمه و استنباط شده است. چنین نیست که خداوند دارای روح باشد و تکه ای از روح خود را در وجود آدم قرار داده باشد؛ بلکه مقصود آن است که خداوند متعال از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده، در جسم آدم دمیده است. در واقع «ی» در «روحی»، «یایِ مالکیت» است و از آن جهت که خداوند خالق و مالک «روح» بوده و آن را از میان سایر ارواح برای جسم آدم علیه السلام برگزیده، درباره اش فرموده: «روح من».

اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد مثل خانه خدا، دست خدا، خون خدا، راه خدا، وجه خدا، و … و گرنه خداوند جسم و روحی ندارد که قابل تجزیه و تفکیک باشد که خداوند بی نیاز از هر جزئی است .

مقدمه

برخی [فلاسفه و عرفا] معتقدند خداوند از روح خود در آدمی دمیده و تکه ای از وجود خویش را درون ما قرار داده است. ایشان دلیل برتری انسان و مسجود ملائک شدن او را نیز بر همین اساس تفسیر می کنند و معتقدند تمامی این شرافت ها به این دلیل است که تکه ای از وجود خداوند در درون آدمی قرار گرفته است. طرفداران این عقیده، در اثبات ادعای خود به این آیه از قرآن کریم استناد می کنند که می فرماید: «نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی» [۲]

اما این عده در ترجمه و فهم آیه ی فوق دچار خطای بزرگی شده اند. همان طور که پیشتر نیز تذکر داده شد، بهترین راه برای درک هر پیام، مراجعه به گوینده ‌ی پیام و یا افرادی است که مورد تایید وی هستند. بارها اتفاق افتاده کسی سخنی گفته و از طرف اطرافیانش به گونه های متفاوتی تعبیر و برداشت شده است. طبیعی است منطقی‌ترین راه رفع اختلاف در این موارد، ارجاع پیام به گوینده ی پیام است؛ نه اینکه هر کس طبق سلیقه و فهم خود، نظری بدهد و سپس همگان بر سر نظرات خود با یکدیگر بحث کنند. قرآن هم از این امر مستثنی نیست.[۳] خصوصا اینکه کلام خدا به صورت ایجاز و به اختصار بیان شده و معنای ظاهری آیات، لزوما نشان دهنده ی مقصود حقیقی خدا نیست[۴]. تبیین و توضیح این کلام نزد جانشین خدا قرار داده شده تا مردمان برای فهم آن مقید به مراجعه به وی – مبیّن قرآن – باشند. به همین دلیل یکی از شئون پیامبر خدا، تبیین و شفاف نمودن منظور خدا از کلامش است[۵]. حتی مردم عرب زبان نیز برای درک پیام خدا نیاز به توضیح پیامبر دارند. وگرنه چه دلیلی داشت خداوند به پیامبرش بفرماید قرآنی را که به زبان عربی و در سرزمین اعراب نازل شده برای مردم توضیح دهد و تبیین کند؟ به آیات

ادامه مطلب

نقد تفسیر به رای در عرفان؛ آیت الله مکارم شیرازی- بخش دوم

نقد شدید آیت الله مکارم شیرازی بر تفسیر به رای احمد غزالی

اوج تفسیر به رأى را در کلام یکى دیگر از طرفداران این مکتب انحرافى مى توان مشاهده کرد. طبق نقل ابن ابى الحدید، ابوالفتوح احمد بن محمد الغزالى واعظ (احمد غزالی)، برادر غزالى معروف، واعظ توانایى بود. هنگامى که به بغداد آمد و براى مردم آن جا وعظ مى کرد شیوه نادرستى را انتخاب کرد زیرا او طرفدارى شدیدى از شیطان مى نمود و مى گفت: او سید الموحدین (سرور موحدین) است. روزى بر منبر گفت: هر کس توحید را از شیطان فرا نگیرد کافر و زندیق است زیرا به شیطان دستور داده شد که براى غیر مولایش سجده کند، او خوددارى کرد و سجده ننمود. [۱]

این سخن را با آیات زیر که در سوره حجر بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم (علیه السلام) آمده مقایسه کنید: (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَاِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ اِلى یَوْمِ الدِّینِ… اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ * وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِین)؛ «فرمود: «از صف آن ها ]= فرشتگان [بیرون رو، که رانده شده اى و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود… بر بندگانم تسلط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست». [۲]

مقایسه این دو با هم نشان مى دهد که تفسیر به رأى چه بلایى بر سر آیات الهى مى آورد و پیروانش

ادامه مطلب

نقد تفسیر به رای در عرفان؛ آیت الله مکارم شیرازی- بخش اول

انتقاد شدید آیت الله مکارم شیرازی از ابن عربی در باب تفسیر به رای

از جمله آسیب هایى که در مسیر عرفان نظرى بر اثر فاصله گرفتن از تعلیمات قرآن و کلمات معصومین (علیهم السلام) و بیگانگى از عقل، دامن گروهى از پویندگان این راه را گرفته، افتادن در مسیر تفسیر به رأى است، یعنى نصوص قرآنى و حدیث را به میل خود تفسیر کردن و بر خواسته هاى خود تطبیق نمودن و به جاى تبعیت از خدا و معصومین (علیهم السلام) آن ها را به پیروى از افکار نادرست خویشتن خواندن …

برخی روایات مذمت تفسیر به رای آیات قرآن

در حالى که در احادیث اسلامى به شدّت درباره تفسیر به رأى و تطبیق آیات و روایات بر خواسته هاى خویش هشدار داده شده به گونه اى که در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ؛ کسى که قرآن را با آراء شخصى خود تفسیر کند بر خدا افترى بسته است». [۱]

در حدیث دیگرى هشدار شدیدترى داده شده و امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : «وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَهً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ؛ کسى که حتى یک آیه از قرآن را مطابق میل شخصى خود تفسیر کند کافر شده است». [۲]

همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرآنَ بِرَأْیِهِ، اِنْ أَصَابَ لَمْ یُوجَرْ، وَاِنْ أَخْطَأَ خَرَّ (سَقَطَ) أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ؛ کسى که قرآن را به رأى خود تفسیر کند اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا کند، به اندازه بیش از فاصله آسمان تا زمین سقوط مى کند». [۳]

این سخن منحصر به روایات شیعه و اهل بیت (علیهم السلام) نیست. در صحاح اهل سنت نیز از تفسیر به رأى نکوهش شدیدى شده است. از جمله ترمذى در سننن خود بابى تحت عنوان تفسیر به رأى باز کرده و در آن، احادیث متعددى آورده است، از جمله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند: «من قال فى القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار؛ آن کس که بدون آگاهى درباره قرآن چیزى بگوید، جایگاه خود را در آتش دوزخ مهیا ساخته است». [۴]

تفسیر عجیب ابن عربی از آیات قرآن درباره هدایت کفار توسط حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

هنگامى که به کتب و نوشته هاى این گونه عارفان مراجعه مى کنیم تفسیر به رأى هایى را مى بینیم که به راستى وحشتناک است. به عنوان نمونه

ادامه مطلب

خروج از نسخه موبایل