عشق به کودکان خوش چهره و ظرفاء در اسفار ملاصدرا
از مطالب شگفت انگیز حجه الحق (ابن سینا) ، نظریه قاعده «المجاز قنطره الحقیقه» است. ابن سینا با چیدن مقدمات چهارگانه به عنوان اولین فیلسوفِ مسلمان، مبناى تئوریک عشق را به صورتِ زیبا و ملیح بنیاد نهاد! و این ابتکار مختص اوست و حکماى بعد از او ـ از جمله صدرا ـ در واقع از خوان رنگارنگ او بهره برده اند.
در فصلى که تحت عنوان: عشق ظرفاء و فتیان للأوجه الحسان (یعنى عشق ظریفان و جوانان نسبت به زیبارویان) در رابطه با عشق مجازى، به گمان خود متبحرانه استدلال مى آورد و مبناى فلسفى و عقلى این نوع عشق را محکم و استوار مى کند. در راستاى این هدف طاقت فرسا ـ اما دلپذیر ـ چهار مقدمه طولانى ذکر مى کند، و سپس نتیجه مىگیرد و مى گوید:
پیامبر مى فرماید: «اطلبوا حوائجکم عند حسان الوجوه» از زیبارویان حوائج خود را طلب کنید.[۱]
حال اگر صورت نمکین و زیبائى را با دیدگاه عقلى دوست بدارى، این عشق وسیله اى براى افزایش در خیر خواهد بود؛ زیراکه این عاشق به موضوعى تمایل پیدا کرده است که از نظر تأثیر به معشوق اول و محض نزدیکتر است و این محبت منهاجى براى اتصال به معشوق و تشبُّه به مفارقات است.[۲]
+ همچنین بخوانید: شاهدبازی، عشق مجازی و جمال پرستی در تصوف | ملاعبه سران صوفیه با خداوند!
گرایش ملاّ صدرا به اَمردان در قوس صعود حرکت جوهرى
اَمردان بینى تو چون دوشیزگانِ شوخُ و شنگ
دیده مستْ از خواب غفلت سر گران[۳] از چَرس و بَنگ[۴]
دراین بخش به بزرگترین چالش فکرى ملاّ صدرا اشاره مى کنیم و بیان خواهیم داشت ملاّ صدرا گوى سبقت را از شیخ خود (ابن عربى) ربود و عشق را از بندِ سلسله جلیله (نِسوان) آزاد ساخت و به (اَمردان) سرایت داد.
وى در این گرایش، به گفتار بو على سینا تأسى مى جوید.
در اثبات این مدعا (قنطره قرار دادن ملاّ صدرا بول دانان را براى وصول به حضرت حق!) از بزرگان فلسفه، شاهد بر وجود چنین چالشى در معتقدات ملاّ صدرا مى آوریم تا آنهایى که فریفته شخصیت ملاّ صدرایند و با سرعت در این مسیر قدم برمى دارند، از سرعت قدمهایشان بکاهند و در آنچه مى یابند تأمل کنند و در آنچه که از حکمت صدرایى فرا مىگیرند تدبّر ورزند.
صدر المتألهین در سیر حرکت جوهرى خود در بُعد ملکات نفسانى در جلد هفتم اسفار (موقف ثامن فی عنایه إلهیّه) نسبت به ارباب خود ابن عربى، به پیشرفتى چشمگیر دست پیدا مىکند ،[۵] و به بلوغ و کمال و رشد خود در اخلاق نائل مى شود، و تفکّر تأویل گراى وى را به مقامى مى رساند که عرفا آن را قاعده «المجاز قنطره الحقیقه» مى گویند. وى این قاعده را سرلوحه استجماعات خود قرار مى دهد و به علاوه، از این قاعده به عنوان روکش و لباسى بر امیال نفسانى خود مىکشد تا بدین وسیله به لبخند زهرآگین و عشوه تصنُّعى این مار خوش خط و خال ـ که او را قوه شهویه نامند ـ توجهى نشان داده و جوابى در خور شأن این قوه بدهد.
به هواى لب شیرین پسران چند کنى
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
پاک و صافى شو و از چاه طبیعت به درآى
که صفایى ندهد آب تُراب آلوده[۶]
ملاّ صدرا در این مسیر نیز دست از توجیه و تأویل (نسبت به قاعده المجاز…) برنداشته و قائل مى شود که: براى رسیدن به عشق حضرت حق، باید طعم عشق مجازى را چشید تا آن اندازه که خود را از زنان پرى چهره و اَمْردان و نوجوانان مجرد از رئوس بى بهره نگذاشت (آرى، به قول سندیکاى عُرفا، آن بهشتى را که اهل خلوت گویند، اَمْرد است اَمْرد) تا در پرتو رسیدن به این بولدانان پى به فناء این چنین عشقى و بالتبع بقاى عشق حضرت حق برد! هیهات از چنین عشقى!
دیده را از اَمردان و از زنان
هان نگه دارید در فاش و نهان[۷]
اى کاش جناب ملاّ صدرا قبل از مرگش و قبل از فرا رسیدن قاعدگى این قاعده، منبع و مأخذ این قاعده شریف را (المجاز قنطره…) بیان مى کرد تا بلکه سالکان و شیفتگان طریق عشق، حظّى و نفعى از این قاعده نصیبشان مىشد، امّا حیف و صد حیف!
اگر جناب زیگموند فروید (۱۸۵۶ ـ ۱۹۳۹م)[۸] متوجه این قاعده عُظمى مى شد آن هم از بیان پدر حکمت متعالیه قطعاً لا طائلاتش در صورت و شکل و ظاهر، برهانى جلوه مى کرد و خود نیز صاحب مکتبى مى شد!
بیش از این اطاله کلام نمىکنیم و وارد اصل بحث مىشویم.
ملاّ صدرا در جلد هفتم اسفار (موقف ثامن، فی عنایه إلهیه) فصلى را دارد به نام: «عشق ظرفاء و الفتیان الوجه الحسان»[۹] ما در عین اینکه عبارت ملاّ صدرا را مى آوریم، به تحلیل و بررسى این عبارت نیز مىپردازیم.
ملاّ صدرا مىگوید:
این عشق و لذت بردن شدید از نیکویى چهره زیبا و محبت مفرط به کسى که در او شمائل لطیف و تناسب اعضاء و زیبایى ترکیب یافت مىشود، این چنین عشقى وجودش امرى طبیعى است که در جانهاى اکثر امّتها موجود است، و لذا طبق حکمت خداوندى است و باید ستوده شود!
با اندک تأملى در مثالهایى مانند محبت به غِلمان و صبیان (که ملاّ صدرا در تبیین عنایات عشق آورده) این پرسش با تعجب پدید مى آید که فرق میان رغبت و محبت به خوبرویان (حسان الوجوه) با شهوت نسبت به ایشان چیست؟
هر فرد منصفى با مراجعه به وجدان خویش در مى یابد که آن محبت افراطى که ملاّ صدرا از آن به تعشّق تعبیر کرده، در بسیارى از اوقات همراه با لذت بردن و خوش آمدن از چهره زیباى آن محبوب خواهد بود، اگر این التذاذ را نتوان مصداق شهوت دانست، پس چه حالتى را باید شهوت نام نهاد؟
چه فرقى است میان این التذاذ یا محبتى که مردان به زنان مى ورزند و انگیزه نکاح مى گردد و بقاى نسل را تضمین مىکند؟ (با اینکه نگاه به چهره زیباى غلامان به قصد التذاذ، حرام است در حالى که نکاح از سنن الهى است).
در ادامه ملاّ صدرا مى گوید:
فرق است بین عشق به ظُرفا که منشأ آن نیکو شمردن شمائل محبوب است و بین محبتى که منشأ آن نکاح است و میان حیوانات و طبعهاى جنس مشترک است.
به عقیده هر صاحب خردى، ماهیت لذت بردن از چهره نوجوانان نابالغ خوب رو با لذت بردن مردان از روى زیباى زنان تفاوت ندارد، و هم چنین ملاکى نمى توان یافت که اولى را مصداق عشق لطیف و روحانى و دومى را عشق حیوانى یا شهوانى شمارد.
فلاسفه و عرفا در توصیه به عشق مجازى، مصادیقى را مطرح مىکنند که از سیره برخى از آنان برمىآید که عامل به این تفکر نیز هستند، عبارت زیر را بخوانید و در مورد آن قضاوت کنید.
ملاّ صدرا مى گوید:
این عشق براى شخص انسان، وقتى که سرآغازش افراط شهوت حیوانى نباشد، بلکه نیکو شمردن شمائل معشوق و نیکویى ترکیب و موزون بودن مزاج و حسن اخلاق و تناسب حرکات و افعال و ناز و کرشمه! او باشد، از جمله فضیلتها به شمار مى آید.[۱۰]
گیریم که استحسان اخلاق نیکوى معشوق از باب میل به امرى روحانى و معنوى باشد، اما آیا تناسب حرکات و افعال و از آن بالاتر «غُنج» و «دلال» یعنى ناز و کرشمه معشوق را مىتوان سرچشمه عشق روحانى دانست؟!
شگفتا! ملاّ صدرا در ادامه در وصف چنین عشقى مىگوید: این عشق، قلب را نرم مى کند، ذهن را برمى افروزد:
وینبت النفس على إدراک الأُمور الشریفه…
حتّى اگر عشق داراى خاصیت ترقیق قلب باشد، آیا نرم گشتن دل از هر طریقى معقول و مشروع است؟
این ادعا که عشق قلب را نرم مى کند و ذهن را برمى افروزد را با کلام مولى الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام مقایسه کنید:
«مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ، وَأَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَهٍ، وَیَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَهٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَأَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ» ؛[۱۱]
هرکس عاشق شیئى شد، دیده اش را کور و دلش را بیمار سازد، پس با چشمى نابینا بنگرد و با گوشى ناشنوا بشنود، شهوات عقلش را دریده و دنیا، قلبش را میرانده.
و لیکن پدر تعقل مىگوید:
اعلم أنّ هذه الصفه (عشق) الحبیبه… وإن أنکرها الخائضون فی عالم الأجسام، الراتعون فی مراتع الدوابّ والأنعام، کبعض المنتسبین إلى علم الکلام، إلاّ أنّ الأنبیاء و… المرتفعین عن مزابل الجُهّال جعلوها کعبه الآمال ووسیله المقاصد وقبله جمیع الأعمال.[۱۲]
ملاّ صدرا در قسمتهاى پایانى مطالب «رُمانتیک» خود برای اثبات اینکه این عشق غیرشهوانی است ، به این دلیل که بعد از جمع شدن در زیر یک لحاف هم به قوت خود باقی است! ، مى گوید:
آرزوی عاشق دُنُو و نزدیک شدن به معشوق است، و چون این آرزو حاصل شود، بالاتر از آن درخواست کند و آن آرزوى خلوت کردن و نشستن با او، بدون حضور هیچ کس مى باشد، و چون این آرزو برآورده شده و مجلس از اغیار خالى گشت [از اینجا به بعد از گفتن این مطالب شرمگینم، ولیکن مجبوریم براى روشن شدن این شخصیت پرآوازه حکمت! تفکر وى را از زبان خودش به عینه روى کاغذ بیاورم] آرزوى در آغوش کشیدن و بوسیدن دارد.
چون این هم برآورده شد، درخواست «جمع شدن» در زیر یک لحاف و بستر و التزام به تمام جوارح و اعضا را بیشتر از آن چه در خور است دارد.
با این همه، هنوز شوق به حال خودش هست و آتش نفس همان گونه که بوده برجا است و بلکه شوق و اضطراب افزونى مى یابد؛ چنان که آن شاعر مى گوید:
ـ همدیگر را در آغوش کشیدیم و نفس هنوز اشتیاق مى ورزید که آیا پس از آغوش کشیدن نزدیکتر شدن هنوز هست!
دهانش را بوسیدم تا حرارت عشقم فرو ریزد ولى هیجان و اضطرابم فزونى گرفت.[۱۳]
وجه متمسک شدن به چنین عشقى را خود صدرا صریحاً بیان مى کند که:
حکمت بلند از وجود عشق در وجود ظرفا و عشق بدانها به جهت نیکو و چهره زیبا، از آن روى است که از خواب غفلت بیدار شده و مدتى با آن ریاضت و تمرین کرده و از قوه به فعل خارج شوى، و از امور جسمانى به نفسانى و از آن به زیبایىهاى امور دائمى ترقى یابى [بر مبناى حرکت در جوهر] و به لقاء اللّه و لذت آخرت راغب گردى.[۱۴]
اتفاقاً عشق مجازى توهمى است که نیل به عشق حقیقى را میسر نمى سازد.
چشمِ آلوده نظر، از رُخ جانان دور است
بر رُخ او نظر از آیینه پاک انداز[۱۵]
در انتها از حضرت حق طلب استغفار مى کنیم از اینکه بر اشراقاتى که بر قلب بندهاش صدرا، آن فرید عصر، نازل کرده اشکال وارد کردیم؛
سیّد عبّاس روح بخش
[۱]. بر فرض سند این روایت را صحیح بدانیم مراد از حسان الوجوه، گشاده رویان به هنگام عطا و بخشش هستند.
[۲]. رسائل بو على سینا: ۳۸۳ ـ ۳۸۶ و۳۸۹، العشق، فصل رابع، ذکر عشق ظرفا والفتیان للأوجه الحسان.
[۳]. سر سنگین.
[۴]. ادیب الملک فراهانى.
[۵]. اگر ابن عربى تعشُّق خود را نسبت به سلسله جلیله نسوان ابراز مى کرد، ملاّ صدرا در قدمى فراتر، این عشق را در مورد پسر بچه گان نیز به کار مى گیرد.
[۶]. حافظ.
[۷]. محمد اسیرى لاهیجى.
[۸]. شخصى که معیار تکامل را شهوت مى دانست و قائل بود حتى بچه اى که به پستان مادرش مى چسبد و شیر مى خورد، این قوه شهویه بچه است که او را به مکیدن پستان مادر وادار مى کند. [سه رساله درباره تئورى میل جنسى؛ زیگموند فروید، ترجمه وحاشیه هاشم رضى، ص۱۳۳ ]
[۹]. الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیّه الأربعه ۷: ۱۷۲ ـ ۱۷۹، موقف هشتم سفر سوم؛ و نیز ۲: ۷۷ ـ ۷۸.
[۱۰]. «هذا المعشوق النفسانی للشخص الإنسانی إذا لم یکن مبدأه إفراط الشهوه الحیوانیّه ـ بل استحسان شمائل المعشوق، وجوده ترکیبه واعتدال مزاجه وحُسن أخلاقه وتناسب حرکات أفعاله وغنجه ودلاله، معدود من جمله الفضائل…».
[۱۱]. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
[۱۲]. کسر أصنام الجاهلیه: ۱۳۲.
[۱۳]. همان: ۱۷۹. إنّ العاشق إذا اتفق له ما کانت غایه متمنّاه وهو الدنوّ من معشوقه… فإن تیسّر ذلک تمنّى الدخول فی لحاف واحد! والاتزام بجمیع الجوارح أکثر ما ینبغی…
أُعانقها والنفس بعد مشوقه إلیها وهل بعد العناق تدانیوألثم فاها کی تزول حرارتی فیزداد ما ألقى من الهیجان.
[۱۴]. اسفار اربعه ۲: ۳، سفر سوم «از حق به خلق»، ترجمه محمد خواجوى ص۲۰۷.
[۱۵]. حافظ.