پیشنهادی:

دفاع تمام قدِ سید احمد نجفی (آقا جون) از صوفیه و فلاسفه و استناد به زنان نخ ریس!

مدیر سایت
374

سید احمد نجفی، بزرگان شیعه را بخاطر نقد مشاهیر تصوف و مبانی صوفیانه فلاسفه، نادان و نفهم خطاب می کند. جالب اینجاست که او برای تایید باباطاهر که از قضا مانوی مسلک هم بوده، می گوید زنان چرخ ریس هم او را قبول دارند! کانه سید احمد نجفی گمان می کرده که زنان چرخ ریس، مناط و معیار تشخیص حقانیت افراد یا مکاتب هستند و بیشتر از بزرگان و علمای شیعه می فهمند!

در مطالب پیشین نیز عنوان شد که وی مقام اولوهیت را برای عرفا و صوفیان قائل می شود و امثال بایزید بسطامی و مولوی را صاحب اسرار توحید می داند. همو با نقل داستانی جعلی، مدعی اقتدای امام جواد علیه السلام بر بایزید بسطامی می شود. مطالعه بیشتر در این زمینه: انحرافات سید احمد نجفی (آقا جون) در کتاب شراب طهور

https://ebnearabi.com/wp-content/uploads/2023/11/aghajoon.mp3?_=1

وی در ابتدای فایل صوتیِ فوق می گوید: «در شیعه یک عده آدم بی عقل و نفهم گفته اند میرفندرسکی و میرداماد و ملاصدرا منحرف و صوفی بوده اند.»

مشخص نیست او از کدام کتاب سخن می گوید‌. اما باید بدانیم در صدر کسانی که به انحرافِ مبانی و تفکرات میرداماد و ملاصدرا تصریح و اشاره کردند و تقریبا معاصر وی بودند، مرحوم ملا محمد طاهر قمی و علامهٔ مجلسی و محقق بحرانی (صاحب حدائق) علیهم الرحمه بوده اند و سپس بسیاری از فقها و بزرگان شیعه تا عصر حاضر به نقد افکار آنها پرداخته اند.

مرحوم ملامحمد طاهر قمی (ره) استاد اجازهٔ علامه مجلسی و شیخ حر عاملی، تألیفاتی در رد مبانی و عقاید فلاسفه و عُرفا و صوفیه داشته اند. ایشان در کتاب نفیس «تحفة الأخیار» به نقد و طعن مبانی فلاسفه و صوفیه خصوصا بحثِ وحدت وجود (که ملاصدرا از پرچمداران این موضوع است) پرداخته است.

علامهٔ مجلسی (ره) در بسیاری از مباحثی که در کتاب نفیس «حق الیقین» یا «رسالهٔ اعتقادات» مطرح می کند، بدون اینکه اسمی از «میرداماد و ملاصدرا» بیاورد، مبانی و عقاید آنان را گمراه کننده معرفی کرده و مردم را از پذیرفتن سخنان آنان نهی می کند.

به عنوان مثال در رساله اعتقاداتِ ایشان سر فصل هایی با عناوین: «الرّدّ عَلي الفلاسفة بسبب ردّهِمُ الآياتِ و الرِّواياتِ عن صريحِهِما»، «الرّدّ عَلي العرفاء و الصّوفيّة بسبب بِدَعِهِم و اعتقادِهِم بوحدةِ الوجود» و « بعضُ ما يوجب الكفرَ؛ منهَا الاعتقادُ بالحلول أو وحدةِ الوجود أو الموجود» مشاهده می شود. سپس در مباحث مختلف کتاب مانند بحث «قضا و قدر، معاد جسمانی، و …» از فلاسفه و عُرفاء انتقاد می کند که چرا خلاف آیات و روایات نظر داده اید.

مرحوم شیخ یوسف بحرانی (ره) مشهور به صاحب حدائق، دربارهٔ مُلاصدرا می نویسد: «کان حکیما فلسفیا صوفیا بحتا» یعنی ملاصدرا یک فیلسوفِ صوفیِ کامل بود. [1]

باید توجه داشت که به اعتراف تمام محققین، اشتراکاتی میان فلاسفه و صوفیه وجود دارد که خواه_ناخواه بین این دو طایفه پیوندهای عمیقی برقرار نموده است. مهم ترین اشتراک‌ این دو طایفه «وحدت وجود» است. از آنجا که بزرگان تصوف مانند «ابن عربی، حلاج، بایزید بسطامی، جنید بغدادی، ابوسعید ابوالخیر، غزالی، عطار نیشابوری، مولوی و …» قائل به وحدت وجود بوده اند، لذا ملاصدرا که خود پرچمدارِ ترویج وحدت وجود است، در جای جای آثار خود از آنان به نیکی و بزرگی و‌ عظمت یاد می کند‌.

در مقدمه کتاب معروف ملاصدرا «کسر اصنام‌ الجاهلیه» می خوانیم:
«ملاصدرا در اثناى مطالعه كتابهاى دينى و فلسفى به خواندن نوشته‌هاى صوفيان و عارفان همت گماشت و چنانكه از آثارش پيداست به مطالعه اغلب كتابهاى عرفان و تصوّف توفيق يافت و از آراء و افكار صوفيان و عارفان پيشين از جمله جنيد بغدادى‌، حسين بن منصور حلّاج‌، بايزيد بسطامى‌، ابوسعيد ابوالخير، ابو حفص عمر سهروردى‌، ابن فارض‌، عطّار نیشابوری، جلال الدّين مولوى‌، صدر الدّين قونوى‌، داود قيصرى‌، شيخ محمود شبسترى‌، ابوطالب مكّى‌، و بيش از همه ابو حامد غزّالى‌ و محيى الدين ابن عربى‌ آگاهى يافت و در كتب و رسالاتش- مخصوصا اسفار، الشواهد الربوبيّة، المشاعر، مفاتيح الغيب، إيقاظ النّائمين، رسالة في القضاء و القدر، إكسير العارفين، الواردات القلبيّة و همين رساله مورد تحقيق- با آب و تاب فراوان و در مواردى هم بصورت قبول وارد ساخت».[2]

استاد سید قاسم علی احمدی، شارحِ «رساله اعتقادات علامه مجلسی» در تألیف پر ارزش خود «تنزیه المعبود فی الرد علی وحدة الوجود» می گوید: «تمام فلسفهٔ ملاصدرا برای اثبات وحدت وجود است!»

«میرفندرسکی» که شخصیت علمی خاصی نداشته و مشهور است که در مباحث علوم غریبه فعال بوده است. او سفری به هند می کند و در آنجا علومی می آموزد و بسیار تحت تأثیر افکار و اقوام آن سرزمین قرار می گیرد. او تألیفی درباره کیمیا داشته و از او نقل شده که دال بر مشرب صوفیانه وی است.

البته مباحثی چون «سِحر و طلسم و …» نیز به او منتسب می کنند، که پرداختن به آنها در این نوشتار، مناسب نیست.

با این اوصاف، آیا نسبت دادن تصوف و انحراف به ملاصدرا و میرداماد (در برخی موارد) و میرفندرسکی، از روی جهل و کم عقلی است یا واقعیت و مستندات؟ آیا بزرگان شیعه جاهل و کم عقل بوده اند؟ آیا این بزرگان به گردن شیعه حق دارند یا ملاصدرا؟

سید احمد نجفی در ادامه می گوید: «باباطاهر را زنان چرخ ریس هم قبول دارند، اما برخی نادان و کم عقل می گویند او صوفی بوده یا انحراف داشته است!»

اولا: مگر ملاک پذیرش یا عدم پذیرش فرد یا مطلبی، زنان چرخ ریس هستند که وی به قول آنان استناد میکند؟ زنان چرخ ریس که علم و آگاهی و تخصصی ندارند تا تشخیص درستی در این زمینه داشته باشند.

ثانیا: از زندگانی باباطاهر اطلاعات دقیق و زیادی در دست نیست. اما آنچه واضح است این است که لقب «بابا» در زمانی و‌ خصوصا عصر شهرت و نفوذِ عُرفا و صوفیه، لقب طریقتی بوده است. یعنی شخصی که به درجه ای از سلوک میرسیده، چنین لقبی را به وی می دادند‌.

در بزرگداشت باباطاهر و رونمایی کتابِ «باباطاهر» که توسط «دکتر پورجوادی» به چاپ رسیده، دکتر «پرویز اذکایی» ضمن قدردانی از مؤلف، نکاتی را بیان کرد که برخی از آنها در مقدمه و متن همان‌ کتاب نیز قابل مشاهده است.

وی گفت: «کتاب استاد پورجوادی یک کشف است. ما از باباطاهر یک اسم بیشتر نداشته‎ایم: طاهر. حال این طاهر کیست؟ پدر و مادرش چه کسانی هستند؟ از دوبیتی‎های او مشخص می‎شود که همدانی است، اما پیدا نیست که از کدام فرقه است. از برخی نوشته‎های اهل حق در کردستان مثل «سرانجام نامه» و «شاهنامه حقیقت» مشخص می‎شود که او «اهل حق» یکی از فرقه های صوفیه کردستان است. باید دانست که باباطاهر گیاه خوار و مانوی مسلک بوده و از بزرگان مانویت به شمار می‎رفته است. زندقه همان ثنویت و مانویت است و باباطاهر «زندیق» بوده است. باباطاهر در یک دوبیتی می‎گوید: «من آن اسپیده بازم هَمَذّانی» می‎گوید همه به دست من شکار می‎گیرند؛ شکار در اینجا به معنای معرفت است. از القاب باباطاهر یکی «صیادالاهی» بوده که در کتب اهل حق آمده. محمد مُکری کتابی به فرانسه نوشته به نام «صیادالاهی» حتی لقب عبدالقادر گیلانی قطب فرقه قادریه «البازالاَشهب» بوده یعنی باز سپید. این که بابا طاهر می‎گوید من «اسپیده بازم» یعنی سیمرغم، یعنی تجلی خداوندم و خدای بزرگ ایران باستان! در واقع ادعای او نوعی شَطَح است یعنی من زُروانم، من خدایم. این که می‎گوید به دست من شکار می‎گیرند یعنی معرفت می‎گیرند.»[3]

در ادامه دکتر محمد سوری بحث «تصوف همدان، از بابا طاهر تا عین‌القضات همدانی» را پیش کشید و‌ گفت:

«اکنون به برکت پژوهش‌های دکتر نصرالله پورجوادی باباطاهر از شخصیتی نیمه‌ افسانه‌ای به شخصیتی تاریخی مبدّل و وضعیت او به عین‌القضات همدانی (از اقطاب تصوف) نزدیک شده است. حالا دیگر ما می‌دانیم که «ابو محمد طاهر بن حسن بن ابراهیم جصّاص همدانی» معروف به باباطاهر در زمان خودش بزرگِ صوفیان همدان محسوب می‌شده است و در تصوف استادان و شاگردانی داشته و در علم تصوف آثاری تألیف کرده بوده است از جمله «احکام المریدین» که احتمالاً همین کلمات باباطاهر باشد و در سال ۴۱۸ خرقه تهی کرده است و بارگاه او از همان روزگار تا کنون زیارتگاه دوستدارانش بوده و هست.»[4]

در ادامه دکتر پورجوادی مؤلف کتابِ باباطاهر، گفت:

«باباطاهر در همدان شخصیتی ویژه بود. همدان از نظر دینی و فرهنگی با باباطاهر شناخته می‌شد و در واقع همدانی ها از وجود چنین شخصیتی کسب فیض و برکت معنوی می‌کردند. این شخص باید مقبره‌ای داشته باشد که داشت و از قدیم حمدالله مستوفی و یا عین القضات حدود یک قرن بعد از او به زیارت قبر شیخ می‌رفتند. عین القضات‌ همدانی در آنجا نامه می نوشت و حتی سعی می‌کرد ارتباط برقرار کند. می‌گوید من شفیع کردم طاهر را که بین تو و فلان کس هیچ کدورتی نباشد. یعنی از لحاظ معنوی سعی می کرد خودش را با شخصیت طاهر مرتبط کند. مسئله عریانی که به او نسبت می دهند یکی از چیزهایی است که من نفهمیدم از کِی شروع کردند و به او گفتند عریان ؟! و چرا ؟! چون من در زمان حیاتش چیزی پیدا نکردم که نشان دهد در آن زمان هم به او عریان می‌گفتند. باباطاهر گیاه‌خوار بوده، ما تعداد محدودی از مشایخ صوفیه را می‌شناسیم که گیاه خوار بودند، چون معمولاً می‌گفتند سنت است که یک مقدار گوشت بخورند و می‌خوردند. ولی طاهر رسماً جزء گیاه خوارها بود.» [5]

دکتر زرین کوب که در حوزه ادبیات و تصوف صاحب نظر است، ضمن اینکه بر بسیاری از سخنان فوق صحه می گذارد، طبق اشعار باباطاهر و‌ مطالبی که در نامه های عین القضاة همدانی و کتاب راحة الصدور آمده، بابا طاهر را صوفی مشرب و ارتباطِ او با مکاتب زروانی و مانوی را قوی می داند.[6]

خلاصه که مؤیدات انتساب باباطاهر به تصوف زیاد است. و روشن شد که چرا سید احمد نجفی از وی و ملاصدرا دفاع می کند. زیرا مشرب او صوفیانه است.


[1] لؤلؤة البحرین، ص ١٣۱

[2] مقدمه کسر اصنام الجاهلیه، بنياد حكمت اسلامي صدرا، تهران‌، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص ۱۶

[3] ایسنا: سوالی که کتاب «باباطاهر» برای ناظری پیش آورد

[4] ایسنا: سوالی که کتاب «باباطاهر» برای ناظری پیش آورد

[5] ایسنا: سوالی که کتاب «باباطاهر» برای ناظری پیش آورد

[6] جستجو‌ در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1379، چاپ ششم، ج۱، صص ۱۸۹-۱۹۲

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

خروج از نسخه موبایل