انحرافات کتاب قبول اهل دل سید عباس موسوی مطلق – بخش دوم
همانگونه که پس از انتشار پاسخ صریح آیت الله نوری همدانی به پرسشی درباره کتاب قبول اهل، وعده داده بودیم، در سلسله مقالاتی به نقد علمی محتوای کتاب “قبول اهل دل” تالیف آقای موسوی مطلق خواهیم پرداخت. متنی که در ذیل می آید بخش دوم از مقاله حجت الاسلام داوودی (از محققین و فضلای حوزه علمیه قم) در نقد محتوای این کتاب است که با ویرایش و کمی اضافات، منتشر می شود:
در این بخش از مقاله به اشکالات محتوایی کتاب مزبور پرداخته می شود.
اثبات تشیع و عارف کامل بودن مولوی
مؤلف برای اثبات تشیع مولوی به داستانی بدون منبع و مأخذ متوسل شده و به اشعار مولوی و نقل کلام برخی از آقایان اشاره می کند.
در مورد داستان، به علت عدم ذکر منبع و مأخذ می گذریم! اما در مورد اشعار مولوی، نهایت چیزی که می توان برداشت کرد، محب بودن اوست. البته محب بودن و شیعه بودن دو مقوله مجزا هستند و مساله حب اهل بیت علیهم السلام بین شیعیان و اهل سنت مشترک است.
برای مطالعه بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید:
بررسی اشعار مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام- بخش اول
بررسی اشعار مولوی در مدح حضرت علی علیه السلام- بخش دوم
اشعاری در مدح اهل بیت علیهم السلام از شافعی (از ائمه اهل سنت) نقل شده که بی نظیر است با این حال کسی در تسنن او شبهه ای وارد نکرده است.
در مورد کلام آقایان درباره مولوی هم که سخن ایشان حجت نیست و از لحاظ علمی صرف سخن افراد با وجود اینکه ادله مخالف آن بسیار است، قانع کننده نخواهد بود و چیزی را ثابت نمی کند. مضافا در مقابل، نظرات مخالف بسیاری درباره مولوی از بزرگان داریم: مانند علامه مجلسی که در مورد مثنوی می گوید:
در هیچ صفحه ای از صفحات مثنوی مولوی نیست که اشاره به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر اینها از اعتقادات فاسده نکرده باشد.[۱]
و بیان علامه امینی[۲] و نظر آیت الله بروجردی و علماء حاضر من جمله حضرات آیات مکارم[۳] و صافی گلپایگانی[۴] و نوری همدانی[۵] و سیستانی و وحید خراسانی[۶] و … نیز در مورد او واضح است.
در مقابل، دلائل تسنن و انحراف او از مکتب اهل بیت علیهم السلام بسیار است که به صورت تیتر وار به برخی از آنها اشاره می شود:
۱. مدح عایشه و جعل فضیلت برای او [۷]
آنکه عالم مست گفتارش بدی *** کلمینی یا حمیرا میزدی
مصطفی آمد که سازد همدمی *** کلمینی یا حمیرا کلمی!
ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل *** تا ز نعل تو شود این کوه لعل
چون ز گورستان پیمبر باز گشت *** سوی صدیقه شد و همراز گشت
چشم صدیقه چو بر رویش فتاد *** پیش آمد دست بر وی می نهاد
گفت صدیقه که ای زبده وجود *** حکمت باران امروزین چه بود
زانک واقف بود آن خاتون پاک *** از غیوری رسول رشکناک
۲. تحریف فضائل حضرت زهرا علیها سلام برای عایشه توسط مولوی
شیعه و سنی متفقند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از روی اوج عفت و حیاء، در برابر نامحرمی نابینا نیز حجاب خویش را حفظ نمود. اما مولوی این فضیلت و افتخار را به نام عایشه ثبت می کند و می گوید:
چون درآمد آن ضریر از در شتاب *** عایشه بگریخت بهر احتجاب
کرد اشارت عایشه با دستها *** او نبیند لیک من بینم ورا [۸]
۳. عادل دانستن تمام صحابه [۹]
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم *** رهروان را شمع و شیطان را رجوم
مقتبس شو زود چون یابی نجوم *** گفت پیغمبر که اصحابی نجوم
۴. مصادره فضائل اهل بیت علیهم السلام برای اصحاب و خلفا
حدیث سفینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به صورت متواتر نزد فریقین نقل شده است اما مولوی این حدیث را تحریف می کند و صحابه را جایگزین اهل بیت علیهم السلام می کند:
ما و اصحابیم چون کشتی نوح *** هر که دست اندر زند یابد فتوح!
ماه می گوید که اصحابی نجوم *** للسری قدوه و للطاغی رجوم
هادی راهست یار اندر قدوم *** مصطفی زین گفت اصحابی نجوم
۵. جعل فضیلت برای ابوبکر(او ابوبکر را جان پیامبر می داند) [۱۰]
در آیه مباهله( آیه ۶۱ آل عمران) امیرالمومنین جان پیغمبر معرفی شده اند، اما مولوی علاوه بر مدح فراوان ابوبکر، این فضیلت را نیز برای ابوبکر جعل می کند:
چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق *** دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد
چشم احمد بر ابوبکری زده *** او ز یک تصدیق صدیق آمده
چون ابوبکر آیت توفیق شد *** با چنان شه صاحب وصدیق شد
مر ابوبکر تقی را گو ببین *** شد زصدیقی امیرالمحشرین
اندر این نشات نگر صدیق را *** تا به حشر افزون کنی تصدیق را
۶. مدح عمر [۱۱]
چون ابوبکرآیت توفیق شد با چنان شه صاحب و صدیق شد
چون عمر شیدای آن معشوق شد حق و باطل را چو دل فاروق شد
مولوی بعد از مدح عمر، او را معصوم می خواند:
عمر آمد عمر آمد ببین سرزیر شیطان را *** سحر آمد سحر آمد بهل خواب سباتی را
بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان *** چون دیو که بگریزد از عمر خطابی
۷. مؤمن دانستن عمر در عالم ألست! و انکار بت پرست بودن او [۱۲]
۸. مدح مبالغه آمیز از عثمان [۱۳]
بر مصحف عثمان بنهم دست به سوگند *** کز لولوی آن دلبر لالای دمشقیم
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت *** نور فائض بود و ذی النورین گشت!
اگر دی رفت باقی باد امروز *** وگر عمر بشد عثمان درآمد
بوبکر و عمر به جان گزیدند *** عثمان و علی مرتضا را
چند عثمان پر از شرم که از مستی او *** چون عمر شرم شکن گشته و خطاب شدست
۹. سرزنش شیعیان به علت عدم ارادت به عمر [۱۴]
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر کی توان بربط زدن در پیش کر
۱۰. ولایت را برای تمامی اقطاب صوفیه ثابت می داند [۱۵]
پس به هر دوری ولیّی قائم است *** تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حی قائم آن ولی است *** خواه از نسل عمر خواه از علی است
۱۱. تبرئه ی ابن ملجم [۱۶]
مولوی “ابن ملجم”، شکافنده شریانهای مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام را ، آلت حق مى شمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مى داند و اینچنین از زبان امیر عالم وجود، خطاب به “ابن ملجم” مى سراید :
من همی گویم بر او جف القلم ز این قلم بس سرنگون گردد علم
لیک بىغم شو شفیع تو منم خواجه روحم نه مملوک تنم
وی همچنین از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید:
هیچ بغضی نیست در جانم زتو زانک این را من نمی دانم زتو
آلت حقی تو فاعل، دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
۱۲. مدح معاویه [۱۷]
مولوی چنین داستان سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان(خال المومنین)! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی که در این هنگام شیطان خود را معرفی می کند و می گوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو؟
مولوی پس از آن که چند بیت درباره استمداد معاویه از خداوند متعال برای نجات از مکر شیطان می سراید، از زبان شیطان می گوید:
از بْن دندان بگفتش بهر آن*****کردمت بیدار می دان ای فلان
تا رسی اندر جماعت در نماز*****از پی پیغمبر دولت فراز
گر نماز از وقت رفتی مر ترا*****این جهان تاریک گشتی بی ضیا
از غبین و درد رفتی اشکها*****از دو چشم تو مثال مشک ها
گر نمازت فوت می شد آن زمان*****می زدی از درد دل آه و فغان
من ترا بیدار کردم از نهیب*****تا نسوزاند چنان آهی حجاب
اینجا مولوی از زبان معاویه به شیطان می گوید: حالا راست گفتی و بعد با عنکبوت خواندن شیطان که باید به شکار مگس بپردازد خود را باز اسپیدی می خواند که شاه شکار است و عنکبوت چگونه می تواند به شکار چنین بازی رود؟
و موارد بسیار دیگر …
بر فرض محال که مولوی را شیعه تصور کنیم، ولی باز باید او را منحرف دانست! زیرا او شریعت را در هنگام رسیدن به حقیقت باطل می داند و می گوید: اذا ظهرت الحقائق بطلت الشرایع. [۱۸] او بدعتگذار است و رقص و سماع می کند، و در آن حین عریان می شود.[۱۹]
تکلیف بدعتگذار هم در کلام ائمه اطهار علیهم السلام روشن است. برای دیدن روایات بدعت به کافی /۱/۵۴ باب البدع و الرأی و المقائیس مراجعه شود.
او جبری است و همانگونه که اشاره شد، طعن و دق بر ابن مجلم را توسط امیرالمومنین علیه السلام رد می کند، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را اشقی الأشقیاء و اهل بیت علیهم السلام او را ملعون می دانند و بر او طعن می کنند.
کتاب مثنوی مولوی که وی مدعی آسمانی بودن آن است، با الفاظ رکیک و بسیار زننده همراه است[۲۰] که البته بعید می دانیم کسی بتواند آنها را به عنوان عرفان ناب به فرزندان و خانواده خویش تعلیم دهد. و انحرافات بسیار دیگری که به همین مقدار بسنده می کنیم…
[۱] عین الحیات/۲۷۱
[۲] http://ebnearabi.com/2997/شکایت-حضرت-علی-علیه-السلام-از-ترویج-اشع.html
[۳] http://ebnearabi.com/826/دانلود-کتاب-جلوه-ی-حق-در-نقد-تصوف-و-عرفا.html
[۴] http://ebnearabi.com/810/آیتالله-صافی-گلپایگانی-افرادی-که-بز.html
[۵] http://ebnearabi.com/819/نوری-همدانی-شعر-مولوی-انحرافات.html
[۶] http://ebnearabi.com/785/اگر-میشناختیم-امام-ششم-علیه-السلام-کیس.html
[۷] مثنوی دفتر اول/ ۲۴۲۸
[۸] مثنوی دفتر ششم بخش ۱۹
[۹] مثنوی دفتر اول/ ۳۶۵۶
[۱۰] دفتر دوم/۹۲۲
[۱۱] دفتر دوم/۹۲۲
[۱۲] دفتر پنجم/۲۶۵۸
[۱۳] دفتر دوم/ ۹۲۲
[۱۴] دفتر سوم/ بخش ۱۵۰
[۱۵] دفتر دوم/۸۱۵
[۱۶] مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، ۳۸۶۶
[۱۷] دفتر دوم/ بخش ۷۳
[۱۸] دیباچه دفتر پنجم
[۱۹] http://ebnearabi.com/1781/بیان-انحرافات-و-نقد-مولوی-–-مولوی-و-سما.html
[۲۰] http://ebnearabi.com/3612/اشعار-فوق-العاده-عرفانی-و-ملکوتی-مولوی.html