انحرافات کتاب قبول اهل دل سید عباس موسوی مطلق – بخش چهارم
بخش چهارم از مقاله حجت الاسلام داوودی (از محققین و فضلای حوزه علمیه قم) در نقد محتوای کتاب آقای موسوی مطلق (با ویرایش و کمی اضافات)
۶- نویسنده دوباره به خطا در فتوحات (فتوحات ص/۱۰۳) اعتراف می کند که درباره دعای ختم صحیح بخاری و قبول سه طلاق در یک مجلس و قائل بودن به تصویب است و همگی خلاف حتمی تشیع است. مؤلف برای دفاع از ابن عربی به دَس در کتاب فتوحات استناد می کند. با توجه به اینکه مطالب ابن عربی اعم از اصول و فروع دین مطابق با مبانی اهل سنت است باید بگوییم که اکثر قریب به اتفاق مطالب کتب ابن عربی تحریف شده است!!
۷- نویسنده در ص۱۲۷ با نقل داستانی جعلی به دفاع از دروایش به ویژه قطب فرقه نعمت اللهی(معصومعلیشاه) می پردازد و چنین القا می کند که فوت آیت الله بهبهانی نتیجه تکفیر درویشی به نام معصومعلیشاه و خراب شدن طاق بر سر ایشان است. در حالی که علت فوت ایشان وَبا بوده و پسر آیت الله بهبهانی می گوید: در روز جمعه مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلیل مرض وبا از دنیا رفته اند.[۱]
۸- مؤلف به شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی حمله می کند که البته این دو انحرافاتی دارند، اما طبق مبنای مؤلف و بزرگان او اشکالی نمی توان به این دو کرد، زیرا
انحرافات کتاب قبول اهل دل سید عباس موسوی مطلق – بخش سوم
بخش سوم از مقاله حجت الاسلام داوودی (از محققین و فضلای حوزه علمیه قم) در نقد محتوای کتاب آقای موسوی مطلق (با ویرایش و کمی اضافات)
شمس تبریزی:
مؤلف او را سید و شیعه می داند، ولی بدون دلیل و مصدری برای این ادعا.
جالب آن که برای اسماعیلی بودن او مصدر نقل می کند. و در مورد اهل بیت علیهم السلام نیز هیچ بیانی از شمس نقل نمی کند، که البته چیز قابل توجهی نیز وجود ندارد که نقل کنند.
پرفسور میکائیل بایرام (میکاییل بایرام) که اسناد شخصی کتابخانه مولوی در ترکیه را اداره می کرد، متوجه شده که مولوی جاسوسی مغول ها را می کرده است.
راز قتل شمس تبریزی چیست؟
او بر اساس پژوهش های خود بر روی اسناد، علت قتل شمس تبریزی توسط فرزندان مولوی را این گونه می داند:
مولوی و شمس در خدمت ظلم و ستم حکومت سلجوقیان و معین الدین پروانه بودند و فرزندان مولوی به دو نهضت مهم فقرای آن دوران، جنبش اخی ها یا برادران و جنبش زنان به نام باجیان گرایش داشتند که اندیشه های انقلابی داشتند و با دولت وقت مخالف بودند.
شمس تبریزی و مولوی مخالف مردم و حامی دولت سلجوقی و مغول بودند. به همین دلیل شمس توسط فرزندان مولانا به قتل رسید.
بی دلیل نبود که برای ساخت گنبد خضرا به وسیله علم الدین قیصر از ثروتمندان قونیه به قیمت ۳۰۰۰۰ درم پرداخت و معین الدین پروانه ۸۰۰۰۰ درم به این مبلغ افزود و مجددا ۵۰۰۰۰۰ درم دیگر نیز بر آن افزود تا مرقد قبه خضرای مولوی بر پا شود.
زندگی و عاقبت پروانه – دوست مولوی – نیز عبرت انگیز و قابل توجه بوده و قتل او در تاریخ خواندنی است.
حمایت شدید مولوی از مغول ها و بر حق دانستن حکومت آنها
پروفسور بایرام درباره حمایت عجیب مولوی از مغول ها می گوید:
شمس تبریزی ، رابط مذاکره بین مولوی و مغول ها بوده است .
به مولوی و اطرافیانش در حمله مغول ها، هیچ آسیبی وارد نشد. زیرا آنها در حمایت مغول ها بودند. اما ترک ها خسارت بسیاری دیدند و افراد بسیاری از آنها کشته شد و کتابخانه های آنها نیز به آتش کشیده شد.
مولوی اطاعت از مغولان را واجب می دانست و در کتب خود نیز
اصرار شمس تبریزی به توهین بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و استخفاف مقام ایشان
در مطالب قبلی عنوان شد که شمس تبریزی با جسارت به ام الائمه علیهم السلام، مقام معرفت و خوف و خشیت ایشان را خوار و پست شمرده، حضرت را زاهده خطاب نموده و عارفه نمی داند و مى گوید:
«مردم را سخن نجات خوش نمی آید، سخن دوزخیان خوش مى آید… لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم که بمیرد از بیم! فاطمه رضی اللّه عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدى»
نکته:زهاد در اصطلاح و ادبیات عرفان صوفیانه، افرادی ظاهربین، خشک مقدس، قشری و فاقد مقام معرفت می باشند و مقام عرفا بسیار بالاتر از آنهاست.
اما در تعلیقات مقالات شمس نسخه محمد علی موحد، مطلبی در همین راستا از وی نقل شده که حاکی از اصرار قبیحانه بر جسارت و بی ادبی به ساحت مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. شمس ضمن نقل داستانی جعلی و موهوم چنین می گوید:
«(پیغمبر) از معراج آمده بود، هر کسی از آنچه در آن بود سوال می کرد، یکی دیدار، یکی صفت بهشت، فاطمه رضی الله عنها گفت من آن ندانم، من خوفی دارم، صفت دوزخ کن»
اسناد و تصاویر هر دو عبارت شمس تبریزی در دو نسخه از مقالات شمس را می توانید در ذیل مشاهده
چنانچه نقل است بعد از اینکه شمس از مولوی دور شد، او افرادی را برای بازگرداندن شمس می فرستد:
«روزى خدمت مولانا وى را گفت: «به دمشق رو به طلب مولانا شمس الدّین، و چندین سیم و زر با خود ببر و در کفش آن سلطان ریز و کفش مبارکش را طرف روم بگردان! چون به دمشق رسى، در صالحیّه خانى است مشهور، یکسر به آنجا رو که وى را آنجا یابى که با فرنگى پسرى صاحب جمال شطرنج مى بازد»[۱]
اوحدالدین کرمانی از “شمس تبریزى” مى خواهد که در بغداد بماند و شمس از وی میخواهد که نزد مریدان، شرب خمر کند:
«[اوحدالدین کرمانی]روزی گفت: چه باشد مگر با ما باشى؟ گفتم: به شرط آن که آشکارا بنشینی و شرب کنی پیش مریدان و من نخورم. گفت: تو چرا
باشگاه خبرنگاران جوان چندی پیش و در تاریخ ۳ مهر ۱۳۹۵ خبری را درباره کنگره شمس تبریزی بر روی پایگاه اینترنتی خود منتشر کرد [۱] که در بخشی از آن به نقل از رضا جعفرپور – دبیر کنگره عنوان شده است:
«پیشبینی شده بود همچون سالهای قبل، برنامه های آواز و موسیقی و اجرای کنسرت در محل آرامگاه انجام شود که این برنامهها به علت قرار گرفتن در آستانه ماه محرم و ایام عزاداری سیدالشهدا(علیه السلام) لغو شدند… چندین سال است به مناسبت ثبت ۷ مهرماه به نام روز شمس تبریزی، ویژه برنامه های فرهنگی و هنری در آرامگاه این عارف نامی در خوی برگزار می شود که این برنامه ها، در سال ۹۵ ، بیشتر رنگ و بوی علمی به خود می گیرد.»
اما بنابر اخبار و تصاویر منتشر شده توسط تولیت شمس تبریزی، متاسفانه برگزار کنندگان این کنگره به عهد خود وفا نکرده و به رسم و منش شمس تبریزی و مولوی، فضای سالن کنگره را آکنده از نوای ساز و آواز نمودند. اگر برگزار کنندگان این کنگره، اجرای کنسرت و موسیقی را به علت قرار گرفتن در آستانه ماه محرم بی حرمتی به سید الشهداء علیه السلام می دانستند و تصمیم بر لغو آن داشتند چرا خلف وعده نموده و حرمت امام حسین علیه السلام را نگاه نداشتند؟
می توان این حرکت را برگرفته از مطالب، سخنان و سیره عملی شمس و مولوی دانست!
انتقاد آیت الله نوری همدانی از برگزاری کنگره شمس تبریزی در خوی
حضرت آیت الله نوری همدانی از برگزاری گنگره شمس تبریزی انتقاد کرد. به گزارش خبرنگار شفقنا در قم، این مرجع تقلید عصر امروز در جمع طلاب و فضلای همدانی حوزه علمیه قم اظهارداشت: بنده مخالف برگزاری کنگره شمس تبریزی می باشم که با هزینه های زیادی برای مقبره و یادمان آن در نقطه ای از کشور برگزار می شود و این خود خسارتی در اسلام است که متاسفانه در جامعه وجود دارد و خود این امر زمینه ساز فعالیت صوفی ها را مهیا می سازد.
ایشان با بیان اینکه همدان علما و فضلای فراوانی داشته است و باید سعی کرد که این امر استمرار داشته باشد افزود: متاسفانه یکی از مشکلات ما این است که در شهر بزرگی همچون تهران با ۱۲ میلیون جمعیت فقیه نداریم و از این نظر، افول زیادی داشتیم.
آیت الله نوری همدانی تصریح کرد: این فاجعه است که فقهای بزرگ ما در شهرها پس از خودشان جایگزین نداشته باشند و باید سعی کنیم که علما و فقهای بزرگی را در شهرهای مختلف پرورش بدهیم.
ایشان با اشاره به جایگاه علما اظهارداشت: خداوند به ما طلبهها عنایت کرده است، امام جواد(علیه السلام) فرمودند که
واله حسن خوب رویان بود در ره عاشقان دوست،جویان بود [۱]
سماع و طرب شاهدبازی در تصوف عشق به همجنس تقدیس ابلیس همجنس گرائی صوفیه احمد غزالی شمس تبریزی
خواجه احمد غزالی (متوفی ۵۲ ه ق) قطب نهم دو فرقه از فرق فعال صوفیه یعنی گنابادیه و ذهبیه می باشد و بنابر مبنای صوفیان، اسرار، معارف و آموزه های طریقتی و باطنی تمام اقطاب که در سلسله های طریقتی فرقه وجود دارند، مورد قبول و پذیرش آنها بوده و اکنون نیز قطب حاضر میراث دار رسالت ها و تعالیم اقطاب گذشته است.
و در این میان، همواره نام احمد غزالی و اعمال و گفتار های شوم او لکه ننگی از سیاهی و آلودگی بر دامان فرق صوفیه بوده است. او از مشایخ بزرگ و متنفذ صوفیه در زمان سلاطین سلجوقی بوده که ویژگی مرید پروری او سبب شده است نام او در بسیاری از سلاسل و طریقه های صوفیه به چشم بخورد از جمله کبرویه (و ذهبیه). وی استاد و مرشد صوفی شهیر عین القضات همدانی صاحب کتاب تمهیدات، می باشد.
غزالی در تاریخ تصوف به سه شاخصه شناخته می شود:
دفاع و تقدیس بیش از اندازه ابلیس
افراط در جمال پرستی و شاهد بازی
علاقه به سماع و طرب
غزالی با پشتوانه قدرت و حمایت سلجوقیان، در این مسیر از هر عمل و سخنی دریغ نکرده و اختلاط و عشق ورزی به امردان و نوجوانان تُرک را به اوج قباحت رسانده بود.
ابن جوزی در المنتظم می نویسد :
و شاع عن احمد الغزالی انه کان یقول بالشاهد و ینظر الی المردان و یجالسهم حتی حدثنی ابوالحسین بن یوسف انه کتب الیه شیئا فی حق مملوک له ترکی،فقرا الرقعه و هو علی المنبر ثم صاح باسمه،فقام الیه و صعد المنبر فقبّل بین عینیه و قال : هذا جواب الرقعه !
احمد غزالی ترک بچه ای زیباروی داشت که اگر او پای منبرش حاضر نمی شد لب به سخنرانی و وعظ نمی گشود، اما روزی غزالی در مسجد جامع شهر بر منبر بود که یکی از غلامان محبوبش “بر سنت عشق” وارد شد، غزالی سر به زیر داشت و همین که سر بالا برد و نگاهش بدو افتاد، شروع به خواندن ابیات عاشقانه ای چند نمود سپس عمامه از سر برگرفت و به سمت حاضرین در مجلس پرتاب کرد و از منبر پایین آمد و عده ای از بزرگان کمکش کردند تا به خانقاهی برود که نزدیک مسجد بود و مجلس وعظ بر هم خورد.[۲]
گویند که در اتاقی پر از گل ، با امردی خلوت می کرد و گاه به گل می نگریست و گاه به امرد و نزد سلطان از او سعایت می کردند که:
شیخ احمد هفته ای در حمام می کند شب و روز، پایی بر کنار غلام و پایی بر کنار پسر رئیس، و مجمره آتش نهاده، کباب می کند، شفتالویی (کنایه از بوسه) از این می ستاند و شفتالویی از آن، دگرچه مانده باشد… ؟[۳]
اما وقتی داستان خلوت کردن شیخ احمد غزالی با جوانان خوش سیما و امردان زیبا روی به شیخ الشیوخ پر هیبت و جاه بغداد رسید، درخواست ملاقات با شیخ احمد را کرد و وقتی وارد اتاق شد و حالت شیخ احمد با امردان را دید، ناگهان رنگ از چهره اش پرید اما شیخ احمد طاقت همین مقدار را نیز نداشت و چون تغیّر در چهره فقیه بغداد را دید گفت: گم شو احمق!
و سپس او را از اتاق خود بیرون کرد.[۴]
این داستان نیز نشانگر نفوذ و قدرت شیخ احمد است که حتی فقهای عالی رتبه پایتخت هم نمی توانستند در مقابل فساد جنسی او، کوچکترین اعتراض بلکه خمی بر ابرو آورند.
دکتر سید یحیی یثربی (استاد پیشکسوت فلسفه و مفسر قرآن کریم):ساختن آرامگاه برای شمس، بعد از چند قرن در خوی نه تنها توجیه لازم را ندارد، بلکه مشکل آفرین هم هست.
متن زیر یادداشتی از دکتر سید یحیی یثربی به مناسبت ساخت آرامگاه شمس تبریزی است که از نظر می گذرد:
حدود نه سال پیش، کنگره ای در تبریز تشکیل شد که در کنار آن بحثی درباره مقبره شمس در شهر خوی بود. عده ای در جنب و جوش بودند که برای شمس، آرامگاهی شایسته بسازند. همان زمان، از تبریز که به تهران بازگشتم، در دیدار با برخی افراد نکته ای را یادآور شدم. همچنین، نامه ای هم به شورای عالی فرهنگی و مدیریت محترم حوزه فرستادم که طبق معمول، حتی اعلام وصول هم نشد! اینک، پس از نه سال، دوباره همان نکته را به مسئولان فرهنگی تذکر می دهم و آن اینکه، ساختن آرامگاهی برای شمس، بعد از چند قرن علاوه بر این که باید دلیل و توجیه مناسبی داشته باشد، نباید مشکل آفرین باشد! در حالی که، ساخت آرامگاه شمس در خوی نه تنها توجیه لازم را ندارد، بلکه مشکل آفرین هم هست. از این رو، این ساخت و ساز اصولاً امری ضروری نیست! اما، این که توجیه لازم را ندارد، از آن جهت است که:
اولاً، قطعی نیست که شمس در خوی مرده و دفن شده باشد. بنابراین، جایی که مسئله مشکوک است، چرا باید این همه هزینه کرد؟
ثانیاً، سیاست فرهنگی کشور آن نیست که برای جامعه و جوانان الگو و سرمشقی همانند شمس تعریف کند. زیرا، اگر چنین الگویی برای خود تعریف کنیم، علاوه بر اینکه به نشر خرافات پرداخته و عقلانیت را هرچه بیشتر کمرنگ می کنیم، باعث اختلاف و درگیری هم خواهیم شد. چراکه از همان آغاز عده ای از مومنان با این کار مخالف بوده اند.
سحر و تسخیر اجنه – مذمت علما – درخواست نامشروع (شاهد بازی و شرب خمر) – اعتقاد به لورالیسم – اعتقاد به فرح و خوشحالی در روز عاشوراء – اهانت به حضرت صدیقه طاهره علیها سلام – اعتقاد به فریضه و واجب بودن سماع اشاره نمودیم.
برای نمونه بیان شد که شمس تبریزی ، مقام معرفت و خوف و خشیتِ برترین بانوی خلقت، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را خوار و پست شمرده و ضمن اهانت صریح به ایشان، عبادت ام الائمه علیهم السلام را ناشی از محبت و شوق نمی داند و چنین مى گوید:
«مردم را سخن نجات خوش نمى آید، سخن دوزخیان خوش مى آید… لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم . که بمیرد از بیم! فاطمه رضی اللّه عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدى.» [۱]
شمس تبریزی: خواندن قرآن مرا تاریک می کند!
اما شمس پا را فراتر نهاده و در کمال بی ادبی و جسارت به قرآن و ساحت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله توهین می کند و می گوید که