مهدی نصیری : رابطه ی فلسفه و نبوت
عقل فلسفي، عقل مستكفي بالذات بوده و بر اين باور است كه ميتواند مستقل از هر منبع ديگر، با اتّصال به عقل فعّال، به كمال و سعادت دنيوي و اخروي نائل شود. بديهي است در چنين تلقياي از عقل، ضرورتي براي نبوت و ارسال رسُل از جانب خداوند باقي نميماند.
اما آيا همه فلاسفه به اين نتيجه منطقي اعتقاد خود در باب خودكفايي و استقلال عقل تن ميدهند و به نفي و انكار نبوت ميپردازند؟ البته چنين نيست، چرا كه نه محيط ديانت (پس از ورود فلسفه از يونان به جهان اسلام) چنين امري را بر ميتابيد و نه مسلماناني كه براي فلسفه آغوش گشودند، از چنان اعتقاد و علقه ضعيف ديني برخوردار بودند كه به انكار نبوت بپردازند؛ اما با اين وجود، در تبيين مسأله نبوت توسط فلاسفه، نظرگاههاي غريب و شگفتآوري وجود دارد كه ذيلاً به آنها اشاره خواهيم نمود:
نسبت فلاسفه يونان با نبوت و ديانت
تا آنجا كه از متون تاريخي بر ميآيد، هيچ سند قابل اعتنايي در باب متدين بودن فلاسفه متقدّم چون سقراط و ارسطو و افلاطون به يكي از اديان و شرايع الهي وجود ندارد (1) و بلكه شواهدي برخلاف آن بعضا نقل شده است:
1ـ ارسطو اگرچه از خدا سخن ميگويد، اما خداي ارسطو شباهت چنداني با خداي اديان الهي ندارد. شهید مطهری می گوید: «ارسطو جز به عنوان محرك اول، از خدا تصوري ندارد.» (2)
«به نظر ارسطو، تنها فعل خدا، تعقل در
تا آنجا كه از متون تاريخي بر ميآيد، هيچ سند قابل اعتنايي در باب متدين بودن فلاسفه متقدّم چون سقراط و ارسطو و افلاطون به يكي از اديان و شرايع الهي وجود ندارد (1) و بلكه شواهدي برخلاف آن بعضا نقل شده است:
1ـ ارسطو اگرچه از خدا سخن ميگويد، اما خداي ارسطو شباهت چنداني با خداي اديان الهي ندارد. شهید مطهری می گوید: «ارسطو جز به عنوان محرك اول، از خدا تصوري ندارد.» (2)
«به نظر ارسطو، تنها فعل خدا، تعقل در