پیشنهادی:

ذکر خفی (ذکر قلبی) و ذکر جلی چیست؟ توضیحات علامهٔ مجلسی پیرامون آن

مدیر سایت
460

علامهٔ مجلسی (ره) پیرامونِ بحث مهمِ ذکر جلی و ذکر خفی _ از بدعت‌های صوفیه _ می‌نویسد:

بدان كه ذكر در لغت “ياد كردن” است و ياد كردن خداوند متعال انواع دارد:

يكى: ياد خداست در هنگام معصيتى كه شخص خواهد مرتكب آن شود و خداوند متعال را به ياد آورد و براى خدا ترك آن نمايد.
دوم: ياد خداست در وقت طاعات، كه خداوند متعال را به ياد آورد و به سبب آن، مشقت طاعت بر او آسان شود و بجا آورد.
سوم: ياد خداست در هنگام رفاهيت و نعمت، كه وفور فرموده است اينها همه ذكر الهى است.
چهارم: ياد خداست در هنگام بلا و محنت، كه در آن حالت به خداوند متعال تضرع نمايد و بر آن بلا صبر كند.
پنجم: ذكر الهى است با قلب كه تفكر در صفات كماليه الهى و در آلا و نَعماى او بكند. و تفكر در دين حق و معانى قرآن و احاديث رسول و اهل بيت عليهم السلام، و تفكر در امور آخرت و مكارم اخلاق و عيوب نَفْس و ساير امورى كه خدا فرموده است اينها همه ذكر الهى است.
ششم: ذكر به زبان است و آن انواع دارد مثل مذاكره علوم حق و آيات و اخبار و درس گفتن آنها و فضايل اهل بيت علیهم‌السلام را بيان كردن و قرآن خواندن و دعا خواندن، و اسماء الهى كه از “شارع تعيين” شده است مداومت نمودن. اما بايد به آدابى باشد كه پسنديده شارع است و به عنوان بدعت نباشد و قلب آگاه باشد از آنچه بر زبان جارى مى گردد. و بر اين مضامين احاديث متواتره وارد شده است.
چنانچه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله منقول است كه: هركس اطاعت خداوند متعال مى‌كند ياد خدا بسيار كرده است، هرچند نماز و روزه و تلاوتش كم باشد؛ و هركس معصيت خداوند متعال مى‌كند خدا را فراموش كرده است، هرچند نماز و روزه و تلاوتش بسيار باشد. و به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمودند: دشوارترين اعمال سه چيز است: انصاف دادن براى مردم از نَفْس خود، كه براى مردم نپسندى مگر چيزى را كه براى خود مى‌پسندى؛ و با برادران مؤمن مواسات نمودن در مال، و برادرانه در ميان خود و ايشان قسمت نمودن؛ و ذكر خداوند متعال در همه حال كردن، نه سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر گفتن و بس! بلكه وقتى كه چيزى بر تو وارد شود كه خداوند متعال فرموده باشد، بجا آورى و اگر چيزى بر تو وارد شود كه خدا نهى فرموده باشد، ترك نمايى. و در حديث ديگر فرمودند كه: اى فرزند آدم، مرا در هنگام غضب خود ياد كن تا تو را ياد كنم در هنگام غضب خود.

حال که حقيقت ذكر معلوم شد، بدان كه دو نوع ذكر در ميان صوفيه شايع گرديده كه هر دو بدعت است و بهترين عبادات مى‌دانند و خلاصه اوقات عمر خود را در آنها ضايع مى كنند و مردم را گمراه مى‌گردانند. اول: ذكر جَلى است و آن مشتمل بر چند چيز است: اول آنکه اين نحو عبادت از شارع تعیین نشده است و در آيات و اخبار همانطور که گذشت كيفيت ذكر برخلاف اين وارد شده است زيرا كه حق تعالى فرموده است كه: “أدعوا ربكم تضرعا و خفيه انه لا يحب المعتدين.” يعنى: بخوانيد پروردگار خود را از روى زارى و پنهانى، به درستى كه حق تعالى دوست نمى‌دارد آنان را كه از حد اعتدال بيرون مى‌روند. و جاى ديگر مى‌فرمايد كه: “و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين.” یعنی: يادكن پروردگار خود را در خاطر خود از روى زارى و ترس و با صدایی آرام و آهسته، در اول روز و آخر روز و مباش از جمله غافلان. و نقل كرده‌اند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله شنيد كه جمعى فرياد برآورده‌اند به تكبير و تهليل، ايشان را منع شدید نمود و فرمود: به درستى كه ندا نمى‌كنيد كسى را كه نشنود يا دور باشد! و به اسانيد صحيحه منقول است از حضرت امام محمد باقر عليه السلام: حضرت موسى از خداوند متعال سؤال نمود كه: اى پروردگار من! تو نزديكى بمن، به روش نزديكان با تو راز بگويم، يا دورى كه چون تو را خوانم بلند بخوانم؟ خطاب رسيد كه: من همنشين آن كسى‌ام كه مرا ياد مى‌كند. يعنى فرياد در كار نيست. و به سند معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرموده كه: شيعه ما جماعتى‌اند كه در خلوت و پنهان خداوند متعال را بسيار ياد مى‌كنند. و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه: حق تعالى مى‌فرمايد: هركس مرا آهسته و پنهان ياد نمايد من او را آشکارا ياد كنم. و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه منقول است: هرکس خدا را در پنهانى ياد كند، پس خدا را زياد ياد كرده است. به درستى كه منافقان خداوند متعال را آشكارا ذكر مى‌كردند و در پنهان ذكر نمى‌كردند. خداوند متعال در وصف ايشان فرمود: ريا كاری مى‌كنند و ياد خدا نمى‌كنند مگر اندكى. و امام محمد باقر عليه السلام فرمودند: ذكرى كه آدمى در خاطر خود داشته باشد، ثواب آن را بغير از خدا كسى نمى‌داند از ارزشِ آن ذكر. پس، از اين آيات و احاديث معلوم شد كه به اين نحو فرياد كردن و خدا را ذكر كردن، در شرع پسنديده نيست و اين قسم امور كه از شارع وارد نشده است خوب دانستن و به عنوان عبادت كردن، بدعت است.

دوم آن كه: تحريرها و غِنا مى‌كنند و ذكر را به تصنيف‌ها بر می‌گردانند و در ميان آن، اشعار عاشقانه و ملحدانه به نغمه و ترانه مى‌خوانند! و اين به اجماع علماى ما حرام است. قطع نظر از اعمال شنيعه كه در ضمن آن مى‌كنند از دست زدن به نغمه و اصول، که خدا كفار را در قرآن به آن مذمت فرموده است و رقص كردن كه شرعا مذموم است و عقل همه كس حكم به قباحت آن مى كند.

سوم آنکه: اين اعمال را در مساجد مى‌كنند و شعرخواندن در مسجد مذموم است. چنانچه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله منقول است كه فرمودند: اگر بشنويد كسى در مسجد شعر مى‌خواند، بگوييد به او: خدا دهنت را بشكند! مسجد را براى عبادت و قرآن خواندن ساخته‌اند. و ايضا نهى كرده‌اند از صدا بلند كردن در مسجد؛ و صوفیه اين اعمال را در شب و روز جمعه واقع مى‌سازند و شعر خواندن در شب جمعه مطلقا مكروه است و در روز جمعه نيز مكروه است. چنانچه در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هرکس در روز جمعه يك بيت شعر بخواند، نصيب و بهره او از ثواب آن روز همان بيت خواهد بود. و چون به ايشان مى‌گويى كه اين اعمال بدعت است، جواب مى‌گويند كه: ما را از اين بدعت، قربِ ديگر حاصل مى‌شود! و فريادها مى‌كنند و مانند حيوانات كف مى‌كنند. و اين را در نظر عوام از كمالات خود مى نمايند. و اين چيزهايى است كه ما به وهم خود می‌يابيم و راه قرب منحصر است در راه متابعت شرع.

آن حركاتى كه از صوفیه صادر مى‌شود و نامش را “حال” مى‌نهند بر چند قسم است: يك قسم آن است كه خيالات باطله در نفس ايشان از عشق مَجاز است. اين صداهاى خوش را كه شنيدند، آن معنى طغيان مى‌كند و باعث اضطراب ايشان مى‌شود و آن خصوصيتى به ايشان ندارد؛ در مجلس شراب و ساز و تنبك هم آن شور و وجد و رقص مى‌باشد. چنانچه ضمن روایتی وقتی شیطان بر حضرت یحیی ظاهر شد، انواع رنگها و چند وسیله با شیطان همراه بود. حضرت یحیی از شیطان رجیم پرسیدند: فرمود كه: اين زنگ چيست كه در دست دارى؟ گفت: اين مجموعه‌اى است كه همه لذتها در اينجاست، از طنبور و بربط و طبل و نى و سُرنا و غير اينها. و چون جمعى به شراب خوردن مشغول شدند و لذتى نمى‌يابند از آن، من اين زنگ را به حركت درمى‌آورم و مشغول خوانندگى و ساز مى‌شوند. پس چون صداى آن را شنيدند، از طرب و شوق از جا به در مى‌آيند و يكى رقص مى‌كند و ديگرى به انگشتان صدا مى كند و ديگرى جامه بر تن مى‌درد.

و يك قسم ديگر از حالات آنها مَرَضى است كه به دليل “ ترك حيوانى” یا همان ترک گوشت و ضبط نَفْس در ذكر خفى و ساير بدعت‌هاى ايشان كه موجب ضعف قلب و دِماغ (مغز و مُخ) و تولیدکننده مواد سَوداويه است حاصل مى‌شود و به اندك صداى خوشى، يا صداى موحشى، يا زيادىِ فرحى، يا زيادىِ حزنى مدهوش مى شوند و بی‌تابانه حركات از ايشان صادر مى‌شود (همان حرکاتِ غیر طبیعی و خارج از اراده صوفیه) و آن بخاطر مَرَضى است كه در بدن ايشان حاصل مى‌شود و آن را به تنقيه (داروی پاک‌کننده روده) و جُلاب (گلاب) و ترك آن بدعت‌ها و خوردن مواد مقوى علاج بايد كرد. در زنانی که بخاطر بيماری‌ها مزاجشان ضعيف مى‌شود، اين حالات وجود دارد. اما فرقى كه هست آن است كه آنها این حالات را كمال نمى‌دانند و معالجه مى‌كنند، ولی صوفیه كمال مى‌دانند و سعى در زيادتش می‌کنند!
و يك قسم ديگر آن است كه مبدأش اختيارى ايشان است و آخر بى اختيار مى‌شوند. به سبب آن كه گريه را در آدمى براى اين مقرر كرده‌اند كه اگر حزنى يا شوقى در آدمى زيادتى كند به آن دفعش كند، چنانچه عابدان در مقام مناجات و راز گفتن با قاضى الحاجات اين طريقه را دارند و گاه هست كه شورى و شوقى دارند كه از اول شب تا صباح زارى مى‌كنند و هيچ آن حالاتِ صوفیه به ايشان را روی نمى‌دهد، زيرا چون به راه بندگى درست رفته‌اند، شيطان بر ايشان دست ندارد؛ و از ائمه ما صلوات الله عليهم اين طريقه را نقل كرده‌اند. (دفع شوق و حزن با اشک) اما اين جماعت می‌گويند: گريه كار پيرزنان است و كمال نيست و خود را از گريه منع مى‌كنند و خود را به دست شوق و خيالات مى‌دهند تا بيهوش مى‌شوند و حركاتی عجیب از ايشان صادر مى‌شود و در نهایت علاجش را با گريه مى‌كنند و اگر اول خود را به گريه دهند به آنجا منتهى نمى‌شود. چنانچه كلينى و ابن بابويه به سند معتبر از جابر روايت كرده‌اند كه: خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض نمودم: جمعى هستند كه هرگاه چيزى از قرآن را ياد كردند يا كسى بر ايشان خوانَد بيهوش مى‌شوند و چنين مى‌نمايد كه اگر كسى دست و پاى ايشان را ببُرد باخبر نمى‌شوند. حضرت فرمودند: سبحان الله! اين از ” شيطان” است. خداوند متعال ايشان را به اين امر نفرموده است. چيزى كه به آن مأمور شده اند و به كار ايشان مى آيد نرمى و رقت و گريه و ترس است.
اى عزيز! شاهدى براى بدعت بودن اين اطوار از اين بهتر نيست كه يك‌نفر از شيعه و سُنى و صوفى و غيرصوفى نقل نكرده است كه حضرت رسالت پناه و ائمه معصومين صلوات الله عليهم و اصحاب كرام ايشان و راويان اخبار ايشان و علماى ملت ايشان هرگز مطربى داشته‌اند و براى ايشان زمزمه مى‌كرده است! يا حلقهٔ ذكرى منعقد مى‌ساخته اند، يا اصحاب خود را به آن امر مى‌كرده اند. و اگر اين عبادت چنين اهتمام در شأن آن مى‌بود، چرا ايشان به اصحاب خود نمى‌فرمودند؟ بله؛ بدعت‌ها شيرين مى‌باشد و عبادتها بر نفس گران و سخت. آیا نمى‌بينى كه اگر پنجاه فاضل عادل بگويند: متواتر است كه امام جعفر صادق عليه السلام فرموده است: هركس در شب جمعه نماز جناب جعفر بگزارد گناهانش آمرزيده مى‌شود و فضايل نامتناهى دارد، از ده هزارنفر يك‌نفر به آن رغبت نمى‌كند!!!! ولی اگر به بقعه‌اى بگذرند كه چند جِلف فرياد كنند كه: يا رب من! يا رب من! در حلقه ايشان داخل مى‌شوند و به رغبت تمام، و تا صباح بر مى‌جهند! تو خود با نَفس خود انديشه نمى‌كنى كه كدام روز نفس تو چنين راغب به خيرات بود، و چرا در يك امر خير ديگر اين اهتمام را ندارد؟ از انصاف مگذر. تمام اعمال معتبر و مأثور را رها کرده و اوراد و اذکار فَتحيه كه چند سُنىِ صوفی جمع كرده‌اند مى‌خوانى؟! كه بحسب معنى رتبه ندارد و بحسب عربيت و اعراب، اكثرش غلط است! آخر اين چند جاهل سُنى مناجات و ذكر را به از پيشوايان دين و برگزيدگان رب العالمين و افصح فصحاى روى زمين مى‌دانند؟ تو را ننگ مى‌آيد كه پيروى ايشان كنى و باز آن اوراد را در اين نغمه و آهنگ مى‌خوانى كه شايد غِنا به عمل آيد و از گناه خالى نباشد. و روایت است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و گفت: دعايى اختراع كرده‌ام. حضرت فرمود كه: اختراعِ خود را رهاکن؛ آنچه مى‌گوييم بخوان. (پایانِ ذکرجَلی)

اما ذكرخَفى چیست؟

ذكرخفى به آن معانى كه ابتدا مذكور شد خوب است و بهترين عبادت‌هاست كه قلبِ آدمى پيوسته به ياد خداوند متعال باشد به تفصيلى كه گذشت. اما آن نحو خاصى كه صوفیان اختراع كرده‌اند (مانند سکوتِ مطلق، چله‌نشینی، انزواء، خلوتِ جمعی، و…) نوعِ مخصوصى است و چنين نوعی را تا به سند معتبرى از شارع نرسيده باشد به عنوان عبادت كردن، بدعت است. در هيچ حديثى از احاديث شيعه آن نوع وارد نشده است و در كتب حديث سُنيان نيز نديده‌ايم. صوفیان نقل مى‌كنند كه اين را معروف كرخى از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است! و اين ادعا به چندين وجه باطل است:

اول آن كه: معروف كرخى به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام نرسیده و اينكه مى‌گويند دربان حضرت بوده است البته غلط است، زيرا كه جميع خدمتكاران و ملازمان آن حضرت را از سُنى و شيعه در كتاب‌هاى رجال ما ضبط كرده‌اند و سُنيان متعصبى كه به خدمت آن حضرت تردد داشته‌اند و روايت حديث مى كرده‌اند، نامشان را ذكر كرده‌اند. اگر اين مرد دربان آن حضرت مى‌بود، البته نقل مى‌كردند.

دوم آنكه: پيرِ طريقتِ او را در تذكره‌ها داوود طائى نقل كرده‌اند و احوال او معلوم است كه از متعصبينِ سُنی بوده است و هرگز توسلى به خدمت ائمه نداشته است.

سوم آنكه: سندى كه به اعتماد ايشان به او منتهى مى‌شود در اين باب، جمعى در آن سند هستند كه اگر قبايح اعتقادات و اعمال آنها را ذكر كنيم مناسب نيست و دور از حیا می‌باشد. مانند سيد محمد نوربخش كه معلوم است از كتب صوفيه كه ادعا كرد من مهدى صاحب الزمانم!!!!! و گفت: اتفاقِ اهل‌دل بر اين شده است. و غير او از جماعتى كه هميشه به تعصبات و بدعت‌ها معروفند.

چهارم آنكه: آنچه از مشايخ ايشان شنيده‌ايم انواع مختلفه دارد. ذكر خفى، كه هر طايفه به يك نحوى آن را از پيران خود اخذ كرده‌اند، اگر منقول و معین باشد يكى از آنها منقول و معین خواهد بود، نه تمام آنها!

پنجم آنكه: اين چنين عبادتى را كه شما (صوفیه) بهترين اعمال می‌دانيد و مى‌گوييد بيش از نماز از آن قُرب حاصل مى شود، ائمه عليهم السلام چرا ضِنّت (بُخل) مى‌كردند و فقط به معروف كرخى مى‌گفتند و به يک نفر ديگر از اصحاب نمى‌گفتند؟ و اگر مى‌گوييد كه ديگران قابل نبودند، هرگاه در ميان صدهزار نفر از اصحاب حضرت امام رضا عليه السلام همين يك معروف‌کرخی قابل بود و بزرگان اصحاب قابل نبودند، پس شما چرا به هر کس و ناکسی تعليم مى‌نماييد؟

ششم آنكه: هرگاه چنين سِرِّى را معروف‌کرخی قابل بود و سلمان و ابوذر قابل نبودند، پس معروف، از ايشان بهتر خواهد بود و بايد كه به ازاى پانصد حديث – بلكه هزار حديث – كه در شأن سلمان وارد شده است، دو حديث هم در شأن معروف‌کرخی وارد مى‌شد و يک‌نفر، او را از خواص آن حضرت مى‌شمرد.

هفتم آنكه: بر تقديرى كه اين وارد شده باشد، به يك حديث مجهولى خواهد بود؛ و شرط ديندارى نيست كه عملى چند كه متواتر باشد از ائمه را ترك كنند و مرتكب عملى شوند كه مجهولى چند روايت كرده باشند.

ما در اين باب به همين اكتفا مى كنيم كه تطويل سخن موجب ملال است. اگر كسى خود را از غرضهاى نفسانى و وسوسه‌هاى شيطانى و محبت جاه و اعتبار اين دنياى فانى مصفا گرداند و به ديده انصاف نظر نمايد، آنچه در اين بخش بر وجه اختصار بيان شد، براى هدايت او كافى است؛ و اگر پاى تعصب و عناد و لجاجت به ميان آيد، زياده از اين هم فايده نمى‌دهد.

عین الحیات، لمعه دهم، بحثِ ذکر. (در نشرِ تهران، قدیانی، ص ٤٥٣ به بعد.)

در پایان خوب است به نمونه‌هایی از توصیه به این ذکر، توسط برخی عارفان اشاره شود:

جناب سید محمد حسین طهرانی مینویسد:

بهتر آن است‌ كه‌ ذاكر ابتدا به‌ طريق‌ جزر و مدّ، و بعد به‌ طريق‌ تَرَبّع‌، و بعد به‌ طريقي‌ كه‌ متأخّرين‌ آن‌ را «مجمع‌ البحرين‌» نامند ذكر گوید. چنين‌ گفته‌اند، و من‌ تقديم‌ مجمع‌ البحرين‌ را بر تربّع‌ ترجيح‌ می‌دهم؛ و حبس‌ نَفَس‌ و توجّه‌ به‌ قلب‌ صنوبری و تصوّر خروج‌ جميع‌ حروف‌ از زبان‌ و دل‌ و خلوّ معده‌ و به‌ رِفق‌ عدد را زياد كردن‌ ابتداء به‌ بَسْمَلَهْ نمودن‌ و استقبال‌ و مربّع‌ نشستن‌ و چشم‌ بر هم‌ نهادن‌ ضرور است؛ مگر در حالت‌ غير خلوت‌. و مربّع‌ نشستن‌ در مجمع‌ البحرين‌ مُجَنّحاً، و خلوت‌ از غير محرم‌ و زنان‌ و عوام‌ و ارباب‌ عقول‌ ناقصه‌ لازم‌ است‌ و زبان‌ به‌ كام‌ چسبانيدن‌ و وقت‌ ذكر را شب‌ها و سحرها و بعد فرائض‌ قرار دادن‌ مطلوب‌ است‌. بايد هويّت‌ ذات‌ در جميع‌ احوال‌ ملحوظ‌، و بعد از اراده قطع‌ ذكر در حالی در قلب‌ و زبان‌ مخاطباً لِله‌ بگويد: أنتَ مَقْصَدي‌ وَ رِضاكَ مَطْلَبي‌ وَ برَحْمَتِكَ اسْتِغاثتي‌. و بعد از اين‌ به‌ ذكرِ اكبر ابتدا خفی و بعد سرّی پردازد و أولَی آنست‌ كه‌ ابتدا به‌ حرف‌ نداء و بعد بدون‌ آن‌ باشد و مدّ الله‌ مطلوب‌ است‌ و بعد شروع‌ كند به‌ ذكر اعظم‌ كه‌ نفی و اثبات‌ بسيط‌ است‌. و اين‌ آخر درجات‌ ذكر است‌ و در همه اين‌ درجات‌ خالی از ذكر ذاتی نباشد.

رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، تعليقهٔ آقای طهرانی، ص ١٩٣

جناب آقای حسن زاده آملی مینویسد:

در بيان طريق “ذكر خفى” كه قلبى نيز گويند در كلمه توحيد بدان كه از مشايخ طريقت در اين خصوص چند نوع منقول است: اول آن است كه ذاكر از ناف‏ تا حلق خود را قطر دائره فرض كند كه دو پهلوى ذاكر از طرفين قوسين آن دائره باشد و قصد كلمه طيبه “لا إله إلا الله” كند به اين نحو كه از ناف شروع كرده “لا إله” را بر قوس يمين كه تعلّق به نفس او دارد منطبق گرداند تا نفى آن به قطع تعلق ذاكر از مشتهيات و مألوفات نفس راجع شود، و “إلا الله” را از ابتداى حلق فرو آورده بر قوس يسار كه تعلّق به قلب دارد منطبق سازد و بايد نفس را حبس كند به قدر وسع و به قوت اداء كند. چنانكه دل متأثر شود و منظور اثبات وحدانيت و انحصار مطلوبيت در ذات احديت باشد و اين ذكر را بعضى با حركت سر و بدن قرب به هيئت دائره محسوسه أداء مى‏‌كنند و بعضى به تصور حركت اكتفا مى‌‏كنند و اين طريقه مشايخ نقشبنديه است. و اين ذكر را “حمايلى و هيكلى” گويند؛ و نوع ديگر آن است كه با رعايت قوت و حفظ نفس، سر را برابر ناف آورده “لا” را بر قطر مذكور بالا كشد و “إلا” را بر جانب راست به قصد مذكور فرود آورد و باز “إلا” را بر همان قطر بالا كشد و “الله” را از جانب چپ بدِل فرو برَد و اين نوع را “خفى و چهار ضرب” ناميده‌‏اند؛ و نوعى ديگر كه آن را “مجمع البحرين” گويند آن است كه جنْبين كه طرف ناف و حلق باشد به دو دائره كامله منقسم سازند يكى دائره نفى كه بر داشتن “لا” است به دستور مذكور و فرود آوردن “إله” از طرف راست كه چنان كه باز بناف متصل شود بر هيئت دائره كه اين دو كلمه قوسين آن باشد و آن را دائره امكان تصور كند چنان كه هيچ ممكنى از آن خارج نباشد تا همه در نفى داخل باشند و ديگرى دائره اثبات كه آن برداشتن “إلا” است به همان دستور فرود آوردن “الله” از طرف چپ بر هيئت مذكوره كه قوسين اين دائره باشد كه در تصور دائره وجوب است. شيخ نجم‌الدين راضى در مرصاد العباد گفته كه اين ذكر را جبرئيل امين تعليم سيد المرسلين كرد❗️و آن حضرت بعد از فريضه صبح به آن اشتغال مى‌نمود !!! و آن را به صاحب سِرِّ خود و ولى عهد خود علىِ مرتضى آموخت و از آن حضرت به اولاد اطهار او منتقل شد !!! و اربابان عرفان آيه شريفه “و اذكر ربك تضرعاً و خفية و دون الجهر من القول” را به اين ذكر تفسير نموده‏‌اند!!! و عطف “دون الجهر” را غير از “اذكر فى نفسك” دانسته‌‏اند و “دون” را به معنى نزديك گرفته‏‌اند و آن را به ذكر اخفاتى كه واسطه ميان جهر و اخفات است تفسير نموده‏‌اند.

خزائن نراقی، تعلیقه آقای حسن زاده آملی، ص ٤٠٥

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

خروج از نسخه موبایل