پیشنهادی:

بررسی طرق دستیابی به توانائی انجام امور غيرعادی – قسمت اول

امور غيرعادى از تنوّع فراوانی برخوردار است ، تا آن جا كه حتى شناخت برخى از آنان و امتيازشان از يكديگر براى همگان ميسّر نيست . در اين مطلب تلاش مى ‏كنيم كه طبقه ‏بندى ساده و نسبتاً شناخته شده ای را ارائه نماييم و به مباحث پيچيده نپردازیم ، لذا شش مورد از طرق دست یابی به توانائی انجام امور غيرعادى را بیان می کنیم :

– شيّادى‏

– آزاد كردن قدرت روح‏

– به كار گرفتن جنيان‏

– احضار روح‏

– بندگى شيطان‏

– بندگى خدا

 

1 – شيّادى‏

برخى از امور غيرعادى اصلاً واقعيت ندارند و تنها مهارت شيّادان است كه مردم را مرعوب مى‏ كند ؛ اين طبقه دامنه وسيعى ‏دارد كه از حُقه بازى گرفته تا چشم بندى و … را شامل مى ‏شود . به نقل يك نمونه جالب از مرحوم حاج آقا محمد باقر ملكى رضى الله عنه از اساتيد تفسير دوران مرحوم آيت اللَّه بروجردى توجه كنيد :

شخصی نزد يكى از اقطاب صوفيه و دراويش خراسان می رود . عرض ادب را بجا مى‏ آورد و تقاضاى كمك در سير و سلوك مى‏ کند بلكه به جايى برسد . آن قطب بزرگ هم دستورى را در يك نسخه مى‏ پيچد كه فلان مدت بايد چنين و چنان بكنى تا آماده بشوى براى مرحله بالاتر . اين بنده خدا هم دستور را مى ‏گيرد و مى ‏رود . با خودش مى‏ گويد بگذار اين دفعه به دستوراتش عمل نكنم ببينم چه مى‏ شود ، همين كار را هم مى ‏كند و سر وقتى كه قرار بوده ، خدمت قطب مى ‏رسد ؛ عرض سلامى و ادبى ، بله قربان دستورات شما اطاعت شد . قطب دستورى ديگر مى ‏دهد ؛ اين شخص هم با تعجب مى ‏بيند كه او مدعى خيلى چيزهاست ، اما متوجه نشد من چه كرده ‏ام ! بنا مى ‏گذارد تا آخر هيچ يك از دستورات او را انجام ندهد . تا اين كه چند مرحله پيش قطب مى ‏آيد و مى‏ رود .

به مرحله آخر كه مى‏ رسد ، قطب دستى به سبيلش مى ‏كشد و مى ‏گويد خوب حالا لياقت پيدا كرده ‏اى كه كرامتى از كراماتمان را به شما نشان دهيم ، بعد هم يك انگشتر به او مى ‏دهد كه برو و آن را از بالاى فلان كوه پرتاب كن ، اين شخص هم انگشتر را برمى ‏دارد و مى ‏رود ، اما با خودش مى‏ گويد تا كنون كه به حرف او گوش نكرده ‏ام اين يكى هم روى آنها . انگشتر را در جيب مى‏ گذارد و برمى ‏گردد . قطب اَداهايى در مى‏ آورد و سپس مى‏ گويد حالا انگشتر را از فلان كوه يا فلان دره مى‏ آورم . آنگاه دست مى ‏برد زير تشكى كه روى آن نشسته و انگشترى در مى‏ آورد و مى ‏گويد : بگير كرامت ما را ! و انگشتر را به اين شخص مى‏ دهد . اين بنده خدا هم انگشتر را از قطب مى ‏گيرد و انگشتر ديگر را هم از جيبش درمى ‏آورد و كنار هم قرار مى ‏دهد و مى ‏گويد عجب تراشكار ماهرى بوده است ! تا قطب متوجه باختن مى ‏شود ، با وقاحت تمام مى‏ گويد : نمى‏ خواهى نان بخورى ؟ !

 

شيّادى با اقسام زيادى كه دارد ، بخش بزرگى از دكان كرامت را پُر ، و بازار شيّادان را گرم كرده است . البته بايد افسانه بافى و شايعه ‏سازى نسبت به برخى از افراد را هم ( چه خوب و چه بد ) به دستگاه شيّادى بيفزاييم .

 

2 – آزاد كردن قدرت روح‏

كمتر كسى روح را شناخته و از توانايى‏ هاى آن با خبر است . اما روح از قدرت فوق‏ العاده‏اى برخوردار است ، آن چنان كه اگر خداوند آن را به اين بدن مبتلا نمى ‏ساخت ، ادعاى خدايى مى‏ كرد ؛ به اين روايت توجه نماييد :

از امام صادق عليه السلام پرسيدم : به چه دليلى خداوند ارواحى را كه در ملكوت اعلى بود در ابدان قرار داد ؟ حضرت فرمود : خداوند تبارك و تعالى مى‏ دانست ارواح با علوّ و شرافتى كه دارند اگر به حال خود واگذارده شوند ، اكثر آنها به سوى ادّعاى ربوبيّت رفته و هر كدام نداى « أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » سر مى ‏دهند ؛ لذا به قدرت كامله ‏اش آنها را در ابدان مادى كه از ابتدا برايشان تقدير كرده بود قرار داد [ و اين امر ] به خاطر رعايت حال و رحمت به آنها بود .(1)

 

با آزاد كردن قدرت روح ، بسیاری از امور را مى ‏توان انجام داد ، از ضميرخوانى گرفته تا طىّ الارض و خلع روح و … . روش های آزاد نمودن قدرت روح ، هم از نظر كيفى و هم از نظر كمّى بسيار متفاوت و متنوع است تا آن جا كه ممكن است هيپنوتيزم و تلقين را هم شامل گردد . غالب اموری كه مرتاض‏هاى هندى انجام مى‏ دهند از اين قبيل است . با توجه به اين كه بسيارى از خوانندگان محترم اين گونه جريان‏ها را شنيده‏ اند ، و تا اندازه ‏اى با آن‏ها آشنايى دارند نيازى به ذكر نمونه نيست .

 

3 – به كار گرفتن جنيان‏

به كار گرفتن قواى جنيان ، اقسام گسترده ‏اى دارد كه معروف‏ترين آن تسخير جن است ، اما به هيچ وجه منحصر به آن نيست ؛ مثلاً ممكن است عمل « در آينه ديدن » نيز در اين گروه قرار داشته باشد ، اما تسخير جن نيست . تسخير جن از ساليان دراز مورد توجه برخى از افراد بوده و هست . به يك واقعه در اين زمينه دقت فرماييد :

استاد پيرمردى بسيار دقيق داشتم كه حاشيه ‏اى بر كفاية الاصول نوشته بود. وى مى ‏گفت : هميشه فكرم به اين مشغول است ، روز قيامت چه بر سرم خواهد آمد ؟چون يك نفر را به كشتن داده ‏ام. قضيه از اين قرار بود كه با طلبه ‏اى در درس اين استاد شركت مى‏ كرديم . او هميشه در جلسه درس ، سرش زير بود و با اين كه مطالب را مى‏ فهميد هر گاه استاد از درس سؤال مى‏ كرد ، جواب نمى ‏داد و به من ( آيت ‏اللَّه تبريزى ) مى ‏گفت به استاد بگو از من سؤال علمى نكند .

استاد نقل كرد نصف شبى در خانه‏ ام را زدند . در را باز كردم . دو نفر چراغ به دست گفتند : فلانى ! آن شاگرد شما آدم‏كشى مى‏ كند ( ظاهراً غرض آنها از اين جمله اين بوده كه او را با خود ببرند ) بيا مانع او شو . گفتم : كدام شاگرد ؟ آنها نشانى ‏هاى شاگرد مذكور را دادند . لباس‏هايم را پوشيدم و با آنها به طرف قبرستان وادى السلام نجف به راه افتاديم . در بين راه حس كردم [ كه ] آنان [ به حالتى ] غيرعادى نظير طىّ الارض مرا با خود مى ‏برند . متحير بودم كه اينها چه كسى هستند ؟

وقتى به وادى السلام رسيديم ، همان شاگرد را در مكانى مشغول گفتن ورد ديدم . آن دو نفر به من گفتند : او را از آن مكان بلند كن و به اين طرف بياور . آن شاگرد به من خطاب كرد : مبادا به اين مكان نزديك شوى . در اين جا دايره‏ اى كشيده‏ ام و داخل آن نشسته‏ ام . اين دو نفر مى ‏خواهند مرا بكشند و اگر مرا از اين دايره بيرون كنى مرا خواند كشت . ( من چهل شب است كه مشغول وردهايى هستم تا جن‏ها را مسخر خود كنم امشب شب آخر است و نزديك است آنها مسخر من شوند و براى ممانعت مى ‏خواهند مرا بكشند ) .(2)

استادم ادامه داد : از يك طرف آن دو نفر مرا تهديد مى‏ كردند كه اگر او را بيرون نياورى تو را مى ‏كشيم و از سوى ديگر اگر شاگرد را خارج مى‏ كردم او را مى ‏كشتند . متحير ماندم كه آيا او را به كشتن دهم يا خودم را . از آن جا كه كشته شدن خودم حتمى بود ، ولى كشته شدن او احتمالى ، ترجيح دادم او را بيرون بياورم . داخل دايره رفتم و او را با زحمت بيرون آوردم . به محض خارج كردن او ، ديگر چيزى نديدم ؛ نه آن دو نفر و نه آن شاگرد و نه عبا و عمامه و قبا و نعلين خودم . با همين وضع نصف شب به خانه برگشتم .(3) … ادامه دارد …

منبع : کتاب از كرامت درويشانه‏ تا كرامت انسانى‏


[1] – عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِميِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْوَاحَ فِى الْأَبْدَانِ بَعْدَ كَوْنِهَا فِى مَلَكُوتِهِ الْأَعْلَى‏فِى أَرْفَعِ مَحَلٍّ فَقَالَ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِى‏شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى مَا تُرِكَتْ عَلَى حَالِهَا نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى‏الرُّبُوبِيَّةِ دُونَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِى الْأَبْدَانِ الَّتِى قَدَّرَ لَهَا فِى ابْتِدَاءِ التَّقْدِيرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَةً بِهَا . بحارالأنوار ، ج 58 ، ص 133 ، باب 43 ، ح 6

[2] – مطلب داخل پرانتز از ناقل ديگرى است كه در سيناى معرفت ، ص 197 به آن اشاره شده است .

[3] – سيناى معرفت ، شرح حال آية اللَّه العظمى ميرزا كاظم تبريزى ، صفحه 197

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید