پیشنهادی:

شرح و بررسی روایت ” … یکون فى آخر الزمان اقوام متعمقون … “

مدیر سایت
3,273

عاصم بن حُمَيد[1] مي‌گويد: از امام سجاد علیه السلام دربارة توحيد سؤال شد، فرمود:
إنَّ اللهَ عزّوجلّ عَلِمَ أنـَّه يكونُ في آخر الزَّمان اَقوامٌ مُتَعمِّقون، فَأنْزَلَ اللهُ تعالى {قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ} و الآيـاتِ مِـن سُورةِ الحديد إلى قوله {عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ} فَمَن رامَ وَراءَ ذلك فَقَدْ هَلَكَ؛[2]

خداي بزرگ مي‌دانست كه مردمانی مُتَعَمِّق (فرو روندگان در مطالب) در آخرالزمان خواهند آمد؛ به همين جهت، سوره توحيد و آياتی از سورة حديد را فرو فرستاد. پس هركس وراي آن را قصد كند هلاك مي‌گردد.

 

پیشتر و در مطالب قبلی شرح و تفسیر این روایت به قلم مرجع بزرگوار آیت الله صافی گلپایگانی و همچنین نقد ایشان بر مطالب ابن عربی در همین سایت عنوان شد. اما مطلبی که امروز و در این ارسال تقدیم خوانندگان محترم میشود از زوایایی دیگر به بررسی، شرح و تفسیر این روایت پرداخته که در نوع خود جالب توجه و حاوی نکات مهم و ارزشمندی است.

 

مذمت یا ستایش تعمق؟!

آيا در اين حديث «تَعَمُّق» مذمت شده است يا اينكه حديث اهل تعمُّق را مي‌ستايد؟

1- جمعي گفته‌اند: نه مدح است و نه ذم، بلكه حديث تنها خبر مي‌دهد به اينكه جمعي چنين و چنان خواهند آمد.

2- بعضي گفته‌اند: حديث در مدح آنهاست.

3- و گروهي حديث را در مذمت مُتَعَمِّق مي‌دانند.

ظاهر اين حديث، منع از فرورفتن در مسائل توحيدي و بسنده كردن بر نصوص است.[3]

 

مرحوم علامه مجلسي در مرآة العقول سه احتمال را مطرح مي‌كند و بيان مي‌دارد:

1- اينكه امام علیه السلام فرمود: «مُتَعَمِّقُون» يعني براي اينكه در آن ژرف بينديشند.

2- مقصود اين است كه (در ذات خدا) از دقت‌هاي عقلي بپرهيزند، بلكه در معرفت خداي سبحان بر آنچه خدا برايشان بيان كرده بسنده كنند.

3- برايشان معياري باشد تا افكار [و عقايدشان] را بر آن عرضه دارند (و بسنجند) و نلغزند و به خطا نروند.

آن‌گاه مي‌نويسد: نظر مياني اَظهر است.[4]

شواهدي وجود دارد كه مقصود از اين حديث، نكوهش و ذمّ مُتَعَمِّقُون است، نه ستايش آنها.

 

شاهد اول
لحن حديث كه فرمود: «عَلِمَ أنـَّهُ يَكُونُ في آخِرِ الزَّمانِ اَقوامٌ مُتَعَمِّقُون» لحن مدح نيست؛ وگرنه از آنها به «أقوامٌ» تعبير نمي‌شد، بلكه با عباراتي نظير «أوليائنا»، «مِن شيعتنا»، «إخواني» و … ياد مي‌شد. در روايات نمونه‌هايي براي اين سخن هست آنجا كه پيامبر9 ـ در مورد مؤمنين آخر الزمان ـ به اصحاب فرمودند: شما اصحاب منيد و آنها برادران من … . تعبير برادران را مي‌آورد كه حكايت از مدح دارد.

 

در هرحال، لحن، چندان لحن تعريف نيست، بلكه عكس آن، بيشتر به نظر مي‌رسد؛ به‌ويژه آنكه در پايان حديث آمده است «فَمَن رامَ وَرآءَ ذلكَ فَقَدْ هَلَكَ» هشدار مي‌دهد كه فراتر رفتن از محدودة اين آيات انسان را هلاك مي‌سازد. به نظر مي‌رسد اين شاهد، مؤيد مطلب است و شواهدي كه پس از اين مي‌آيد قوي‌ترند.

 

شاهد دوم
در كلمات قصار اميرمؤمنان علی علیه السلام آمده است كه:

اَلكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: عَلى التَعَمُّق والتَّنازُع والزَّيغ والشِّقاق؛[5]

كفر بر چهار ستون استوار است:

كنجكاوي بي‌جا، نزاع كردن با يك‌ديگر، كجروي و ميل به باطل، دشمني و زيربار حق نرفتن. بنابراين، كفر، ناشي از عللي است، كه يكي از آنها تعمُّق است كه در بعضي موارد به هلاكت مي‌انجامد.

 

در ادامه سخن امام علیه السلام مي‌فرمايد: «فَمَن تَعَمَّق لَم يُنِبْ إلى الحَق»؛ هركس تعمُّق كند [در وادي‌هاي شبهه‌ناك فرو روَد و] به حقيقت باز نمي‌گردد.

 

مؤيّد ايـن كلام مولا، جمـلاتي است كه ثقة الإسلام كليـني در اصول كافي از اميرالمؤمنين علیه السلام در وصف مؤمنان چنين نقل مي‌كند: «ولامُتَكلّفٌ ولامُتَعَمِّقٌ…»[6] ؛ مؤمنين نه متكلِّف‌اند (تا چيزي را كه در آنها نيست به زور بر خود ببندند) و نه متعمِّق (و زياده‌رو). بنابراين تعمُّق ـ به‌ويژه در ذات حضرت حق ـ از صفات مؤمن نيست و «مُتَعَمِّقُون» نمي‌تواند مدح باشد.

 

شاهد سوم
شاهد سوم كه از جهتي از شاهد دوم هم قوي‌تر مي‌باشد مطلبي است كه در يكي از خطبه‌ها اميرالمؤمنين علیه السلام به معرفي راسخين در علم مي‌پردازد:

واعْلَم أنَّ الراسِخينَ في العلم، هم الَّذينَ أغناهُمُ اللهُ عَن الإقْتِحام في السُّدَدِ المَضروبة دونَ الغيوب، فَلَزِمُوا الإقرارَ بجُمْلة ما جَهِلُوا تفسيـرَه مـن الغَيـب المَحْجـوب؛ فقـالوا: {آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا}[7] فَمَدحَ الله عزّ وجل اعترافَهم بالعَجْز عن تناول ما لَم يُحيطوا به علماً، و سَمّى تَرْكَهُم التَّعَمُّق في ما لَم يُكَلِّفْهم البحثَ عنه منهم رسوخاً، فَاقْتَصِر على ذلك و لا تُقَدِّر عظمةَ الله سبحانه على قَدْر عَقْلك فَتَكونَ مِنَ الهالكين؛[8]

بدان‌كه راسخان در علم آنهايند كه خداوند آنها را از دست يازي به آنچه خود بر آنها پوشيده داشت و جزو اسرار غيبي قرار داد، بي‌نياز ساخت. پس آنان به همة آنچه كه تفسيرش را نمي‌دانند و بر آنها پوشيده است پاي‌بندند و مي‌گويند: «به آن ايمان آورديم، همة آن از سوي پروردگارمان است»

پس خداوند اعترافشان را به عجز (و ناتواني از رسيدن به آنچه از نظر علمي به آن احاطه نمي‌يابند) و ترك تعمق و فرورفتن‌شان را در آنچه كه مُكَلَّف به بحث از آن نيستند ستود و رسوخ ناميد. تو هم به همين بسنده كن و عظمت خداي سبحان را با عقلت اندازه مگير كه از هلاك شوندگان خواهي بود.

 

با توجه به اين شواهد، به نظر مي‌رسد كه حديث در نكوهش تعمُّق است پس سزاوار، بلكه لازم است كه پژوهش‌گران در مباحث اعتقادي ـ پس از آنكه با براهين عقلي به اصول اصلي اعتقادي رسيدند ـ تسليم ارشادات قرآني و حديثي امامان علیهم السلام باشند و از محدودة بيانات آن بزرگواران (كه مفسرين به حق كلام الهي‌اند) فراتر نروند و همه همتشان را در «تعقُّل در وحي»[9] به‌كار برند؛ زيرا به وسيلة نورانيت سخنـان آل محمد علیهم السلام مي‌توان همـه حجاب‌هاي ظـلماني را دريد و به بحار انوار سبحـاني دست يافت، چه آنان مأمورند انسـان‌ها را از ظـلمت‌ها بـه سـوي نـور رهنمـون شونـد {لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ}[10].

 

با وجود سخنان هدايت‌آفرين آنها، حقيقت‌جوئي و هدايت‌يابي از سخن غير ايشان به منزلة دست ‌وپا زدن در تاريكي‌ها است.

با توجه به اينكه بهترين شيوه در فهم قرآن، رجوع به اهل ذكر و راسخان در علم است كه همان امامان معصوم علیهم السلام مي‌باشند، بايسته و مناسب است كه نخست به احاديثي بنگريم كه در اين باره رسيده است و قرآن را از زبان دانايان به كتاب الهي و معارف ربّاني، دريابيم.


[1]. عاصم بن حميد از راويان مورد وثوق و از اصحاب امام صادق علیه السلام است و با واسطه از امام سجاد علیه السلام روايت مي‌كند.

[2]. اصول كافي1: 91، حديث3 ؛ توحيد صدوق: 283 (باب40) حديث2 ؛ بحارالانوار3: 263.

[3]. بحار الأنوار3: 264.

[4]. قوله: >متعمقون< أي ليتعمقوا فيه أو لا يتعمقوا كثيراً بأفكارهم بل يقتصروا في معرفته سبحانه علي ما بُيِّن لهم، أو يكون لهم معياراً يعرضون أفكارهم عليها، فلايزلُّوا و لايخطأوا، و الأوسط أظهر. (مرآة العقول1: 320).

[5]. نهج البلاغه، حكمت 31 ص 473 ـ 474 ؛ شرح ابن ابي‌الحديد 18: 142؛ شايان ذكر است كه در «اصول كافي2: 392» اين چهار ويژگي از شعبه‌هاي«غُلُوّ» به شمار آمده است.

[6]. اصول كافي 2: 226.

[7]. سورة آل عمران (3) آية 7.

[8]. توحيد صدوق: 55 – 56، حديث 13؛ نهج البلاغه، خطبة 91، ص 125 (خطبة اشباح).

[9]. امام كاظم علیه السلام به هشام فرمودند: يا هشام ما بَعَثَ الله أنبياءَه و رُسُله إلى عباده إلا لِيَعقلُوا عن الله؛ اي هشام، خدا انبيا و فرستادگانش را به سوي بندگانش نفرستاده مگر اينكه مطالب و معارف ديني را از ناحية خداوند بفهمند (يعني تنها راهِ امن دريافتِ معارف و حقايق، فراگيري از انبيا است). ( اصول کافی 1: 16 ؛ تحف العقول: 383)

[10]. سورة ابراهيم (14) آية 1.

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید