پیشنهادی:

دست یابى به کمال دور از خانه ائمه اطهار (علیهم السلام) ممکن نیست – آیت الله یثربی

مدیر سایت
958

دست یابى به کمال دور از خانه ائمه اطهار (علیهم السلام) ممکن نیست – درس اخلاق آیت الله یثربی

 

با کمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذیه روحى از غیر درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علمیّه بسیار داغ شده است. در حالى که فلسفه وجودى حوزه ، تبیین معارف ‏اهل بیت علیهم السلام است اما عدّه‏ ایى در حوزه به جاهایى مى‏ روند که فقط شِبه غذا است.غذاهایى است که شکم را پر مى ‏کند. اینگونه غذاها مغذّى، تقویت کننده و کمال‏آفرین نمى‏ باشد بلکه مضرّ و فاسد کننده روح است.

 

 

80722410-4491004آیت الله یثربی در درس اخلاق خود با عنوان « دست یابى به کمال دور از خانه أئمّهٔ اطهار(علیهم السلام) » این چنین بیان داشت:

الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّى اللَّه على سیّدنا محمّد وآله الطاهرین ولعنه اللَّه‏على أعدائهم أجمعین.

«إلهى أتراک بعد الإیمان بک تعذّبنی أم بعد حبّی إیّاک تبعّدنی أم مع ‏رجائی لرحمتک وصفحک تحرمنی أم مع استجارتى بعفوک تسلّمنى حاشا لوجهک الکریم أن تخیّبنى لیت شعری أللشَّقاء ولدتنی اُمّی أم للعناء ربّتنی».

 

این جملات از فرمایشات امام سجاد علیه السلام در مناجات ثالثه «مناجات‏الخائفین» مى‏باشد. گاهى امام سجاد علیه السلام از زبان یک تائب پشیمان سخن مى‏گوید؛مناجات التائبین، …، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نیاز مى‏کند؛ مناجات الخائفین ‏و گاهى از زبان امیدوارى مصرّ سخن مى‏گوید؛ مناجات الراجین.

 

همانگونه که جسم ما براى بقا، رشد و کمال به غذا محتاج است، روح هم‏ براى زنده ماندن و طى کردن مسیر کمال به تغذیه محتاج است. پیوند با ذات اقدس ‏ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقریب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذیذ است ؛ گاهى سفره، سفره‏اى رنگین و مشتمل بر اغذیه رنگین ‏و واقعاً مفید است. گاهى هم یک شِبه غذاهایى داخل سفره مى‏گذارند که فقط شکم پر کن است.

 

روایتى از امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»(۱)

نقل شده است امام صادق علیه السلام فرموده‏اند:

«فلینظر الإنسان إلى طعامه قال: قلت ‏ما طعامه؟ قال علیه السلام: علمه الذی یأخذه، عمن یأخذه»(۲)

 

یعنى منظور از آیهٔ ‏شریفه که مى‏فرماید: باید انسان به غذاى خود توجّه کند، این است که توجّه کند علمى را که بدست مى‏آورد از چه طریقى مى‏باشد. باید ببیند از دست چه کسى غذا را دریافت مى‏کند؟ آیا دستى که از آن علم و غذاى روح خود را دریافت مى‏کند آلوده ‏نمى‏باشد؟

 

چگونه در مورد غذاى جسم دقّت مى‏کنیم و اگر از سلامتى غذا مطمئن ‏نباشیم از آن استفاده نمى‏کنیم. ما موظّف به توجّه فوق العاده در خصوص غذاى روح ‏خود مى‏باشیم، زیرا منشأ انحراف همین بى توجّهى مى‏باشد.

 

با کمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذیه روحى از غیر درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علمیّه بسیار داغ شده است. در حالى که فلسفه وجودى حوزه ، تبیین معارف ‏اهل بیت علیهم السلام است اما عدّه‏ایى در حوزه به جاهایى مى‏روند که فقط شِبه غذا است.غذاهایى است که شکم را پر مى‏کند. اینگونه غذاها مغذّى، تقویت کننده و کمال‏آفرین نمى‏باشد بلکه مضرّ و فاسد کننده روح است.

 

دو نفر محضر امام باقر علیه السلام‏ رسیدند. حضرت فرمودند:

«شرّقا وغرّبا فلا تجدان علماً صحیحاً إلّا شیئاً خرج‏ من عندنا أهل البیت»(۳)

اگر شرق و غرب عالم را جستجو کنى علمى صحیح جزآنچه از خانه اهل بیت منتشر شده، پیدا نمى‏ کنید. این کلام امام علیه السلام مفهوم دارد.یعنى هر علمى از منبعى جز اهل بیت‏ علیهم السلام غیر صحیح است.

 

وقتى به جاى مکتب اهل بیت ‏علیهم السلام به منبع دیگرى مرتبط و متّصل شد، درنتیجه حتّى در مورد فرعون خواهد گفت: فقبضه (أی الحقّ) طاهراً مطهّراً(لیس فیه شی‏ء من الخبث لأنّه قبضه عند إیمانه قبل أن یکتسب شیئاً من‏الآثام والإسلام یجبّ ما قبله)(۴) خداوند او را پاک و پاکیزه قبض روح کرد. به‏ راستى این فرعونِ پاک و پاکیزه! در قرآن و دیگر نصوص چگونه توصیف شده است؟

 

آیات محکمات و روایات صحیحه بسیارى در لعن و مذمّت فرعون وجود دارد. کسى که «مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی»(۵) (هیچ خدایى جزخود، براى شما نمى‏شناسم).

«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»(۶) (و گفت من پروردگار برتر شما هستم)

نتیجه اش هم اینکه خداوند در مورد او فرمود: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَهِ وَالْأُولَى»(۷) (از این روخداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت).

 

گویا فرعون هم قائل به وحدت وجود بوده! زیرا کلام فرعون همان کلام‏ وحدت وجودى‏ها مى‏باشد. وقتى حالات و کلمات وحدت وجودى‏ها و یا حلاّج وخرقانى و دیگر متفلسفین را مطالعه نمانید ، چیزى جز اینگونه اباطیل نمى یابید. لذاهر معرفتى جز آنچه از مکتب اهل بیت علیهم السلام باشد، ضلالت است. زیرا با توجّه به‏ روایات نقطه برابر هدایت، ضلالت است.

 

هدایت، تنها شأن اهل بیت علیهم السلام

«أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ»(۸) آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که‏خود هدایت نمى‏شود، مگر هدایتش کنند؟!

بر اساس مبانى همین مکاتب ضالّه معطى شى‏ء نمى‏تواند فاقد شى‏ء باشد. هدایت شده، توانایى هدایت گرى دارد. امام ‏باقر علیه السلام فرمودند: ما هم اگر مى‏خواستیم از پیش خودمان حرف بزنیم اباطیل بود.

 

«قل هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(۹). بگو: آیا به شما خبر دهیم زیانکار ترین (مردم) و در کارها چه کسانی هستند؟ * آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (ونابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند

 

امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند: نماز مى‏خوانند، روزه مى‏گیرند، اما مسیرى که براى معرفت مى روند مسیر اشتباهى است. این چگونه مسلکى است که مى خواهیم با خدا ارتباط برقرار کنیم ولى حاصل حرف آقایان این مى‏شود که:

مسلمان گر بدانستى که بت چیست / بدانستى که دین در بت پرستى‏است

 

آیا این توحیدى است که از خانه اهل بیت ‏علیهم السلام بیرون مى‏آید؟ امام صادق‏علیه السلام فرمودند:

«من زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ فی شی‏ء أو من شی‏ء أو علی شی‏ء فقد کفر»(۱۰).

هر کس تصوّر نمود که خداوند تبارک و تعالى داخل در چیزى است یا از چیزى است و یا بر چیزى است همانا مشرک شده است.

 

با دقّت در این روایت،چگونه مى‏توان حلول را پذیرفت؟ به نظر مى‏رسد اصل مسلک و بنیانگذار آن همان ‏فرعون است.

 

امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «إلهی أتراک بعد الإیمان بک تعذّبنی» ایشان‏از زبان یک خائف وحشت زده اینگونه به محضر خداوند عرضه مى‏دارد، خدایا! آیا بعد از آنکه به تو ایمان آوردم ، مرا عذاب مى‏نمایى؟ مگر نه آنکه عذاب مخصوص کفّاراست. من که به تو ایمان دارم و با تمام وجود لا اله إلّا اللَّه مى‏گویم.

 

به این آیات دقّت نمائید؛

«فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً»(۱۱)، «لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُّهِیناً»(۱۲)، «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً»(۱۳)

خداوند در این آیات صریحاًعذاب را مختصّ به کفّار و منافقین مى‏شمارد. آنانکه یا صریحاً مى‏گویند که ما کافرهستیم، یا آنکه به دروغ اظهار ایمان مى‏نمایند و وقتى به نزد کفّار مى‏روند ، مى‏گویند ما با شما هستیم

«وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ‏ مُسْتَهْزِؤُونَ»(۱۴).

 

این معارفى که از فرمایشات امام سجاد علیه السلام استفاده مى‏شود ریشه در وحى‏ دارد. زیرا اینان اهل بیت وحى مى‏باشند

 

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ‏ قُلُوبُهُمْ»(۱۵) «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(۱۶)

مؤمنِ عالم خوف دارد و مى ترسد. حالا ثمره این ترس چیست؟ و چرا مى ترسد؟

 

«وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ‏ مَخْرَجاً»(۱۷) «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً»(۱۸)

 

با توجه به این آیات ثمرهٔ این‏ ترس گشایش و بصیرت مى‏باشد.گشایش در سایهٔ بصیرت حاصل مى‏گردد. انسان ‏جاهل و بى بصیرت قطعاً توانایى عمل صحیح ندارد. کسى هم که توانایى عمل صواب ‏نداشته باشد خطا مى‏کند و گرفتار مى‏گردد.

 

«من کان باللَّه أعرف کان من اللَّه ‏أخوف»(۱۹)

هر چه معرفت بالا برود خوف بیشتر مى‏شود. هر چه شناخت به ذات‏اقدس ربوبى عمیق‏تر شود خوف هم بیشتر مى‏شود.

 

یکى از مواعظ لقمان به فرزندش این است که «خف اللَّه خیفه لو جئته ببّر الثقلین ‏لعذّبک»(۲۰) یعنى اگر سرمایه خوبى‏هاى جن و انس در پرونده تو باشد وقتى درپیشگاه خدا قرار مى‏گیرى اینگونه حساب کن که ممکن است تو را عذاب کند. «وارجُ اللَّه رجاءً لو جئتهُ بذنوب الثقلین لَرَحمک»(۲۱) یعنى طورى به رحمت‏خداوند ایمان داشته باش که اگر در پرونده تو گناه جن و انس باشد باز هم تو را خواهد بخشید.

 

«لیس من عبدٍ مؤمن إلّا وفی قلبه نوران، نور خیفهٍ ورجاء»

در واقع‏ خوف و رجاء، بیم و امید دو نیرویى هستند که براى کمال جویى به هر دوى آنها نیازمى‏باشد و هر یک بدون دیگرى باعث تباهى مى‏شود. اگر ترس بیشتر شود، یأس‏ حاکم مى‏شود و اگر رجا زیادتر شود، طغیان مى‏کنیم.

 

«من خاف اللَّه أخاف اللَّه منه ‏کلّ شی‏ء»(۲۲) هر کس خدا ترس باشد، آنگاه خداوند به او نیرویى عطا مى‏کند که همه ‏کسانى که از خدا پروایى ندارند، از او خوف داشته باشند. لذا یک روحانى دستِ خالىِ‏ مؤمنِ متدیّنِ خائفِ از خدا مى‏تواند قدرتمندترین قدرتها را متزلزل کند. عکس این ‏مسئله هم صادق است.

 

«من لم یخف اللَّه أخافه اللَّه من کل شی‏ء»(۲۳) یعنى اگرکسى از خداوند نترسد و پرواى الهى نداشته باشد، آنگاه از هر کوچک و بزرگى ‏مى‏ترسد. اگر از خدا نترسد از سایهٔ خودش هم مى‏ترسد. ولى اگر از خدا خائف شد، ازهیچ چیز نخواهد ترسید. سرگذشتهاى فراوان در حالات اهل معرفت و بزرگان وعلماء و فقهاى شیعه مویّد این مطلب است. دستگاههاى حاکم هر عصر از آنها متوحّش بوده در مقابلشان خاضع بودند. مرحوم حاج ملا على کنى با یک پیغام ‏دستگاه قاجاریه را متزلزل مى‏کرد.

 

«الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصی»(۲۴) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»

وجل، خوف، ترس، وحشت به معناى حبس ‏کردن آن طاغیه داخل نفس انسانى است. ترس از خدا توانایى به انسان مى‏دهد که‏ انسان قادر به کنترل نفس مى‏گردد. اگر این نفس را حبس کرد آن وقت زمام نفس رابه دست مى‏گیرد. بنابر این خوف در آیه شریفه و فرمایش امام سجاد علیه السلام و روایاتى ‏که بیان شد اساساً بازگشت به کنترل و مهار کردن این طاغیه درونى دارد و الّا خدا رحیم، رحمان، غفار و کریم است. همهٔ اوصاف جمالیّه از آنِ ذات اقدس ربوبى است. خدا یک موجود موحش و ترسناک نیست. خداوند یک دیو سرکش نیست.ترس به این نفس امّاره درونى باز مى‏گردد. این نفس امّاره مبادره به خطیئه وعلاقمند به طغیان و سرکشى و گناه، این با وصف خوف مهار مى‏شود هر کس ترس وخوفش از خداوند کم شد گناهان او بسیار مى‏گردد: «من قلّت مخافته کثرت ‏آفته»(۲۵).

 

امام صادق علیه السلام در آن روایت فرمودند: «إنّ الإیمان له عشر درجات ‏بمنزله السُلَّم»(۲۶) ایمان مانند نردبان داراى ده مرتبه است.

 

خوف هم داراى مراتب ‏است هر چه ایمان بیشتر باشد، خوف هم بیشتر خواهد بود. هر چه ایمان ضعیف ترباشد، خوف کمتر است. رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم آمدند داخل مسجد، جوانى را دیدند آنقدر اشک ریخته، نماز خوانده و با خدا مناجات کرده که آثار ضعف بر او کاملاً نمایان‏است. حضرت به او فرمودند: «کیف أصبحت» گفت: «یا رسول اللَّه! اصبحت‏ موقنا»

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: علامت این یقین چیست؟ گفت: مثل آنکه بهشت را درحالى که نیکان در حال بهره بردارى از نعمات الهى هستند مى بینم و همچنین ‏جهنّم را مى‏بینم، در حالى که گناهکاران در آن به عذاب الهى گرفتار هستند(۲۷).

 

این‏عالیترین مرتبه ایمان است. اگر به این مرتبه برسیم که هر لحظه بهشت و جهنّم را ببینیم، دیگر امکان تخطّى و تخلّف نیست. اما اگر مخافه ضعیف شد، آفات زندگى‏ ایمانى انسان فراوان خواهد بود.

 

در دعاى ابو حمزه مى‏خوانیم «إذا رأیت مولاى ذنوبی فزعتُ» خداوندا!به اعمال خود نگاه مى‏کنم، به فزع در مى‏آیم. فزع نهایت تأثّر است، یعنى فریاد مى‏کشم. آنقدر خلاف و گناه کرده‏ام که خود نیز توانایى روبه ‏رو شدن با آنها را ندارم. «إذا رأیت کرمک طمعت » امّا گناهانى که انجام داده‏ام، در مقابل یک کریم بوده‏است لذا مأیوس نمى‏شوم. نه تنها مأیوس نمى‏شوم، بلکه طمعم هم زیاد مى‏شود.چون نه تنها او مى‏بخشد بلکه پاداش هم مى‏دهد.

 

«یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ‏ حَسَنَاتٍ»(۲۸) کسى که توبه نمود خداوند گناهان او را به حسنات تبدیل مى‏کنند.

 

خدایا ما تو را دوست داریم دوستدار و محبّ در مقام نزدیک شدن به محبوب ‏است. محبوب مگر سنگدل باشد که دست رد به سینهٔ او بزند، اما خدایا تو که‏ رحیمى، تو سنگدل و قسىّ نیستى، «أم بعد حبّی إیّاک تبعدّنی» خدایا ما تو را دوست داریم، واقعاً هم راست مى‏گوییم، اما عالم به آداب دوستى و مهر ورزى‏ نیستیم. خطا مى‏کنیم و سر قرار خوابمان مى‏برد. به جاى اینکه یک ساعت به اذان‏ بلند شویم، از صمیم دل استغفار کنیم، العفو بگوییم، ادعیه و قرآن بخوانیم و فرمان ‏تو را اجابت کنیم؛ که گفتى «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ‏مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»(۲۹) به خواب غفلت فرو رفتیم. خدایا این خطا و نسیان ما را, با رحمت و مغفرت فراگیرت به نیکویى پاسخ بده.

«وفّقنا اللَّه وإیّاکم إنشاء اللَّه»


۱) سورهٔ عبس، آیه ۲۴.

۲) کافی جلد۱، صفحهٔ ۴۹ و۵۰، حدیث ۸.

۳) کافی جلد ۱، صفحهٔ ۳۹۹، حدیث ۴.

۴) ممدّالهمم فی شرح فصوص الحکم، فص موسوى، ص۵۴۶.

۵) سورهٔ القصص، آیه ۳۸.

۶) سورهٔ النازعات، آیه ۲۴.

۷) سورهٔ النازعات، آیه ۲۵.

۸) سورهٔ یونس، آیه ۳۵.

۹) سورهٔ کهف، آیه ۱۰۳ و۱۰۴.

۱۰) کافی، جلد ۱، صفحهٔ ۱۲۸، حدیث ۹.

۱۱) سورهٔ آل عمران، آیه ۵۶.

۱۲) سورهٔ نساء آیه ۳۷.

۱۳) سورهٔ نساء، آیه ۱۳۸.

۱۴) سورهٔ بقره، آیه ۱۴.

۱۵) سورهٔ انفال، آیه ۲.

۱۶) سورهٔ فاطر، آیه ۲۸.

۱۷) سورهٔ طلاق، آیه ۲.

۱۸) سورهٔ انفال، آیه ۲۹.

۱۹) بحار الأنوار، جلد ۶۷، صفحهٔ ۳۹۳، حدیث ۶۴.

۲۰) وسائل الشیعه، جلد ۱۵، صفحهٔ ۲۱۶، حدیث ۲۰۳۱۱.

۲۱) وسائل الشیعه، جلد ۱۵، صفحهٔ ۲۱۶، حدیث ۲۰۳۱۱.

۲۲) کافى جلد ۲، صفحهٔ ۶۸، حدیث ۳.

۲۳) همان.

۲۴) غرر الحکم، صفحهٔ ۱۹۰، حدیث ۳۶۸۲.

۲۵) غرر الحکم، صفحهٔ ۱۹۰، حدیث ۳۶۹۳.

۲۶) اُصول کافی، جلد ۲، صفحهٔ ۴۴.

۲۷) اُصول کافی، جلد ۲، صفحهٔ ۵۳.

۲۸) سورهٔ فرقان، آیه ۷۱.

۲۹) سورهٔ مزمل، آیه

*/شفقنا/*

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید