نقد فلسفه به اصطلاح اسلامی – زندگی به سبک التقاطی ۳ – بازگشت حکمت
مطالب این پست ، توسط یکی از کاربران محترم به دست ما رسیده و ما هم با اندکی ویرایش آن را منتشر می کنیم. از این دوست عزیز نیز کمال تشکر و قدردانی را داریم.
نکات پیش از مطالعه مقاله:
۱-قبل از شروع خواندن مقاله وقت کافی را برای آن اختصاص دهید،زیرا مطالعه ناقص و تورق این مطلب با توجه به اهمیت آن باعث بدفهمی شده و زدگی و وهن شما نسبت به موضوع را به دنبال خواهد داشت.
۲-مطلبی که پیش رو دارید آنقدر بت شکنانه و موضع برانگیز خواهد بود که یک پاسخ (نظر) بلند بالا در موافقت یا مخالفت به آن ارائه کنید.
۳-حتما پیش از خواندن این مقاله زندگی به سبک التقاطی ۱ و ۲ را مطالعه کنید.بدون مطالعه آنها چیزی از این مقاله دستگیرتان نمی شود.
مقدمه
در این مقاله منظور ما از کلمات حکمت و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب به شکل زیر است:
فلسفه اسلامی : هر آنچه که فلاسفه مسلمان در طول قرون مختلف و بیان کرده اند و به خصوص فلسفه ملاصدرا به عنوان فعال ترین فلسفه اسلامی امروز.
فلسفه غرب: هر آنچه که فلاسفه اروپایی و غربی در طول قرون و اعصار گفته اند.
حکمت : مفهومی تازه ونو که در حوزه آن تا کنون هیچ تحقیق منسجمی ارائه نشده و البته قدمت آن از فلسفه غرب و فلسفه اسلامی بیشتر است و تمام تلاش این مقاله برای تفکیک فلسفه اسلامی از حکمت است و اثبات این جمله که[1]و البته ارائه یک تعریف کلی از آن.
نه نویسنده این مقاله فیلسوف یا حکیم است و نه مخاطبان آن بلکه متد ما در ارائه بحث برداشت نتایج پایانی این علوم و مقایسه آن با قرآن کریم و گفتاورد ها و رفتاورد های انبیا و ائمه است والبته با استفاده از عقل.
بخش اول
غرب در زمینه فرهنگی و فکری و تاریخی یک انباری دارد به نام یونان و چون آمریکا یک کشور جدید التاسیس با قدمت حداکثر ۳۰۰ الی ۳۵۰ سال است و فاقد هرگونه عقبه ی تاریخی می باشد و همچنین چون اروپا تاریخ بسیار نامید کننده ای دارد و به غیر از ۲۵۰ سال دوران ژولیوس سزار چیز دیگری برای ارائه ندارد نیاز به یک عقبه تاریخی و تئوریک و فرهنگی در آن به شدت حس می شود بنابر این همه ی آن ها از این انباری استفاده می کنند و هر از چندی بخشی از آن را بیرون می کشند. با دقت بیشتر این امر این نتیجه حاصل می شود که غرب امروز بدان می بالد و آن را به نحوی مطلق و غیر قابل تغییر در ذهن دیگران جا انداخته از یونان است.
مثل المپیک ، دموکراسی،فلسفه ،تئاتر و سینما،بانک،…
اگر هم که به تکنولوژی های حساس امروز آنها نگاهی داشته باشید می بینید که روی اکثر مدل های بمب هسته ای یا روی هواپیما های پیشرفته ،برخی کشتی ها ،پرخرج ترین سریال ها و ،… تماما اسامی یونانی به شکلی افراطی استفاده شده است .
باید دقت داشته باشید که غرب در تمامی حوزه های تمدنی از جمله سیاسی ،اجتماعی ،تئوریک ،…سقف و هدفگذاری خود را روی رسیدن به زمان اوج خود در زمان ژولیوس سزار در رم قرار داده ،البته بگزریم که چگونه تمدن به آن عظمت به سادگی توسط سپهبد سورنا هنگام حمله ی آنها به فلات ایران به نابودی کشیده می شود. پس با توجه به موارد گفته شده می توان گفت عمق استراتژیک فرهنگی و تئوریک غرب ،یونان باستان است.
یکی از وسایل داخل این انبار تاریک فلسفه است .خط سیر فلسفه در غرب دوبار پیگیری می شود، یکبار از ۴۰۰ سال پیش تا حدود ۵۰ سال پیش و یکبار هم در زمان ارسطو و غیره.
لازم نیست که اطلاعات تخصصی مربوط به تصاویر را بدانید بلکه این عکس ها فقط برای این است که بدانید در فلسفه و سیر تکاملی آن خدا هیچ نقشی ندارد و حداکثر نقشی که می توان برای آن قائل بود علمی است به نام الهیات که از نتایج این سیر تکاملی است و نقشی در بن مایه و اساس آن ندارد تازه در این علم برای اثبات یا تکذیب وجود خدا باید از رهگذر فیزیک و شیمی بگذرید.
طبق آنچه گفته شد فلسفه بنا داشت حقیقت را بیابد ،به نظر شما به آن رسیده اند آیا هیچ دو فیلسوفی را می شناسید که یک حرف مطلق زده باشند ،آیا هیچ دو روان شناس ،جامعه شناس ، اقتصاد دان یا به طور کلی افرادی که علمشان از فلسفه غرب برمی خیزد را می شناسید که یک حرف مطلق زده باشند یا حداقل حرفی زده باشد که شخص دیگری از خودشان آن را رد نکرده باشد.
شاید بگویید که خوب علوم مختلف در طی زمان و گذشت دوران رشد می کنند و نقض علوم قبلی توسط افراد پس از آن یک اتفاق طبیعی است،حرف حرف درستی است ، اما آیا انتظار زیادی است که پس از ۲۵۰۰ سال یک گزاره ی قطعی از فلسفه بخواهیم؟ در حالی که من می توانم ادعا کنم که آیه [3] حرف مطلقی است در زمینه انقلابشناسی که هیچ کس توان رد آن را ندارد. البته از این مطالب در قرآن کم نیست هرجا کلمات( ان) و( قد) بود همین است.
حال نگاهی به زندگی فلاسفه می کنیم فلاسفه ای که به ادعای خودشان پی حقیقت رفتند و به حقیقت رسیده اند باید زندگی ای متفاوت از زندگی دیگر افراد جامعه داشته باشند ولی خوب این طور نیست.
ویگتن اشتاین یکی از این فلاسفه است شخصی که یکی از سه انقلاب فلسفی بزرگ غرب را رقم زده ولی یک همجنس باز است و در این زمینه هیچ مخفی کاری هم نکرده و از اعلام آن هم اکراهی ندارد.
پس فلسفه یعنی اینکه شما در اوج فساد اخلاقی قرار دارید همزمان یک فیلسوف قهار هم هستید.
های دگر و دیوید هیوم از بزرگان فلسفه که افتخارشان ملحد بودن است.
نیچه فردی روانی و عقده ای که همیشه در آرزوی یک مرد واقعی بودن بود چون در رفتار و منش فردی زن صفت و به لحاظ جسمی فردی نحیف با شباهت به زنان بوده.
همه ی این هایی که اسم ناپاکشان را بردیم به علاوه باقی آن ها مثل دکارت و … همگی یا حاصل روابط نامشروع بوده اند یا دارای این روابط بوده و فرزند نامشروعی از خودشان به جا گذاشته اند.
از علومی مثل روانشناسی و غیره که امثال فروید را دارند می گذریم که خود داستانی دگر دارد.
گرچه بحث اصلی ما رو فلسفه اسلامی بود ولی خواستم از فلسفه غرب هم چیزی گفته باشم چون در بخش بعدی مقاله به درد می خورد.
بخش دوم
در این بخش نقد فلسفه اسلامی و همزمان تبیین و توضیح حکمت را در دستور کار داریم.اما پیش از ورود به بحث باید چند نکته را در نظر داشته باشید.
۱-علمایی که در این مقاله مورد نقد واقع شده اند معصوم نیستند و گناه واشتباه در آنها راه دارد.
۲-احترامی که برای این علما قائلم صد در صد از شما بیشتره به طور مثال اگر از نقد ما به شهید مطهری ناراحت می شوید بهتر است ناراحت نشوید چون ما بیشتر از شما برای شهید مطهری سینه چاک می کنیم نشان به آن نشان که من ۴۲ کتاب از کتب ایشان را خوانده ام ولی شما … و در تعریف ما ایشان ابتدا حکیم اند و نه فیلسوف و تمام مطالب این مقاله کارشناسی شده است البته نه که من کارشناس این مسائل باشم بلکه این مقاله تماما از حرف های یک کارشناس استخراج شده که در آینده معرفی خواهند شد.پس لطفا مرده پرستی نکنید.
۳-ما را متهم به ضد روحانیت بودن و ضد اسلام بودن و… نکنید در غیر این صورت خودتان زیر سوال می روید که چرا حرف های رهبری در دیدار اخیرشان با دانشجویان را مد نظر نداشته اید که فرموده بودند:(اگر یک نظر کارشناسی مخالف نظر بنده بود نباید متهم شود به ضد نظام و ضد ولایت و … در مواقعی که بنده به شخصه نظر کارشناسی دارم باز هم همینطور است و به عنوان دو نظر کارشناسی مستقل قابل طرح ،بسط و بحث هستند)البته نقل به مضمون بود.
۴-هدف این بخش مقاله این است که اثبات کنیم:فلسفه اسلامی حکمت نیست و فلسفه اسلامی کلکسیون التقاط است.
حکمت کلمه ای است که ۱۱۶ بار در قرآن کریم آمده است و مثال های آن را در زیر می بینید:
و اما شاه بیت قرآن کریم در باب حکمت آیه ی ۲۶۹ سوره بقره است .
{یوتی الحکمه من یشا و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولو االباب}یعنی اولا خداوند حکمت را به هرکس که بخواهد می دهد دوما به هر کس که حکمت را بدهد به او خیر کثیر داده
و نکته بعدی در حکمت حدیثی از امام صادق که می فرماید:(راس الحکمه مخافه الله)یعنی هرکسی که در پی یادگیری حکمت است هر چه بیشتر می خواند و یاد می گیرد ترسش از خدا بیشتر می شود.
همینطور که می بینید ایمان ۷ متعلق دارد که داشتن همه آن ها ایمان را به فرد می دهد و هر کدام از آنها اگر نباشند ایمان وجود نخواهد داشت.
ایمان به آیات الهی همان متعلقی است که اگر آن را رشد دهیم و وقت صرف آن کنیم به چیزی جز حکمت نخواهیم رسید(دقت داشته باشید که ایمان به آیات الهی با ایمان به آیات قرآن متفاوت است و ایمان به آیات قرآن خود در بخش ایمان به کتب الهی آورده شده است)
اما آیه یا همان آیت چیست؟
برطبق آنچه از قرآن واحادیث برمی خیزد آیت نشانه یا علامتی است که درون هر شی قرار دارد و سوی یا جهت آن نشانه یا به سمت خداست یا به سمت چیزی که ما را به یاد خدا می اندازد
توجه داشته باشید که فلسفه چه از نوع غربی و چه از نوع اسلامی آن غلط و اشتباه نیست و به هر حال میراث تفکر بشری است و احترام آن به جای خود محفوظ است اما وقتی چیز بهتری داریم چه لزومی دارد که بر فروکاست آن اصرار بورزیم.در نمودار زیر خواهید فهمید که هر یک از فیلسوف ها مقدار اندکی از معنای آیت را فهمیده اند و مشرب فکری خود را به راه انداخته اند و نتیجه این کار جز فروکاستی از حکمت الهی نخواهد بود.(همانطور که در نمودار آمده آرخه در فلسفه غرب همان ماده المواد در فلسفه اسلامی است)
ممکن است بگویید بازی با کلمات است و آیت همان آرخه است،باشد حرفی نیست ولی این حرف زمانی تایید خواهد شد که وقتی شما از یک فیلسوف مسلمان بپرسید که ماده المواد چیست به شما تعریف آیت را ارائه دهد ولی اینگونه نیست ،می توانید از هر فردی که به آن دسترسی دارید بپرسید در بهترین حالت تعریفی که به شما ارائه می دهد تعریف آیدوس یعنی دیدار معنا در عالم ماده است.و در غیر این صورت تعریف آرخه را خواهد شنید و مصیبت هم همینجاست و التقاط از همینجا آغاز می شود از جایی که وقتی از دو شاگرد یک فیلسوف مسلمان می پرسی دو چیز مختلف را به شما ارائه می دهند… .
همیشه در ذهن افراد از فلسفه یه چیز خطرناک که موجبات الحاد را ایجاد می کند وجود دارد.حال سوال از مدعیان فلسفه به خصوص فلسفه اسلامی که معتقد هستند فلسفه اسلامی همان حکمت قرآنی است اینجاست که :
۱-اگر فلسفه اسلامی همان حکمت است پس چرا یا حدیث امام صادق (راس الحکمه مخافه الله )منافات دارد چرا هر چه در فلسفه پیش می رویم خطر کفر و الحاد بیشتر می شود به جای اینکه ترسمان از خدا بیشتر شود.
۲-اگر این فلسفه خطرناک همان حکمت است چگونه ممکن است که خداوند در قرآن ۱۱۶ با به آن تاکید و دعوت کند.
۳- فلسفه اسلامی چیزی جز حکمت متعالیه ملاصدرا نیست گرچه دیگران هم سخن ها رانده اند ولی یا آنقدر حرف هایشان با قرآن و سنت متضاد است که خود فیلسوفان هم از آوردن نام آنها شرم دارند مثل ابن عربی یا اینکه حرف هایشان در حکمت متعالیه ملاصدرا آمده است مثل ابن سینا .خوب مدعیان فلسفه اسلامی یا به عبارت بهتر صدرایی که می گویند فلسفه اسلامی با فلسفه غرب متفاوت است و اینگونه نیست که ما فلسفه را آورده باشیم و برچسب اسلام را به آن زده باشیم بلکه پایه های علم فلسفه از یونانیان گرفته شده و بعد با جان مایه ی اسلامی پرورانده شده خوب ما هم عکس آن را می گوییم و معتقدیم که فلسفه اسلامی همان فلسفه غرب است با برچسب اسلامی ، که اگر اینگونه نیست بگویید چرا اسم مهم ترین کتاب فلسفی ملاصدرا [4]برگرفته از مثل افلاطونی و سفر های چهار گانه وی در غار است .پس همین بس که فلسفه اسلامی = فلسفه غرب (البته فلسفه غرب حداقل نتیجه ای داده واز دل آن لیبرالیسم و کمونیسم و…بیرون آمده ولی اینجا هنوز دغدغه یک استاد فلسفه پس از ۱۵۰۰ سال فلسفه ورزی اثبات خداست!!!)و هر دوی این ها از حکمت متباین اند.
۴-مگر خداوند در سوره بقره آیه ۱۵۱ نمی فرماید که ما کتاب و حکمت را نازل می کنیم و پیامبران را می فرستیم که به شما آموزش دهند اگر این طور است که هست بفرمایید علمی که شما آن را از یونان گرفتید و به قول خودتان آن را با جان مایه اسلامی پرداختید خوب مگر قحط آدم بود که خدا حکمت را بر افلاطون و ارستو نازل کند … پس بدانید که فلسفه از ذهن همان افلاطون و غیره برخواسته و این ظلم به حکمت است که آن را به جای پیامبران به این ها نسبت دهیم . پس نگویید که فلسفه اسلامی حکمت است.
۵- از این موارد فراوان است و یکی دو تا نیست و اینگونه نیست که ما بر اساس همین چهار مورد ادعا یمان را اثبات کنیم از این موارد هرچه قدر که دلتان می خواهد می توانید در سایت وزین ابن عربی بخوانید و مدعیان فلسفه هم پاسخی برای آن نخواهند داشت چون فلسفه حکمت نــــیـــــســـــــت.
تا اینجای مقاله قید فلسفه غرب و فیلسوفان غربی و فلسفه اسلامی را زدیم حالا نوبت به فیلسوفان مسلمان است که به ورطه ی نقد بکشانیمشان!
ولی اصلا نیازی به این کار نیست خود آن ها به فلسفه اسلامی تاخته اند و پس از صرف عمری در فلسفه به عدم حقانیت آن پی برده اند و ازعان کرده اند که صرف وقت در فلسفه تلف عمر بیش نیست پس در اینجا ما هیچ نمی گوییم و تنها حرف های خودشان را خواهیم زد.
اول خود ملاصدرا که هر چه می کشیم از اوست ،او در مقدمه تفسیر سوره واقعه می نویسد: (بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسی هستم،ولی همین که کمی بصیرتم باز شد،خودم را از علوم واقعی خالی دیدم.در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبر در قرآن و روایات محمد و آل محمد (علیهم السلام) بروم.یقین کردم که کارم بی اساس بوده است.زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم.از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید ، تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبر در قرآن کردم )
فیلمی در این باره ببینید
نامه سرگشاده حجت الاسلام قرائتی در سال ۸۲ در این باره
نامه سرگشاده ایشان چندی قبل از رمضان ۹۱ در تاکید بر نامه بالا و اعلام عدم عقب نشینی از موضع خود
متاسفانه کتاب تفسیر سوره ی واقعه از ملاصدرا به صورت الکترونیکی موجود نبود و گرنه می گذاشتم در بخش مقدمه حدودا یک صفحه می نالد که من اشتباه کردم.
من نمی دانم که چگونه وقتی ملاصدرا خود می گوید اشتباه کردم این مدعیان از چه دفاع می کنند نمی دانم شاید هم می گویند: (ملاصدرا گرم بوده نفهمیده چی چی گفته!!!)
امام خمینی سرور همه ی فلاسفه مسلمان سه سال پیش از وفاتشان از فلسفه عبور میکنند که اسنادش را می بینید:
اسفار و شفا ابن سینا نگشود با آن همه جر و بحث ها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند بر حق تو لبخند زند باطل ما
*****************
آنانکه به علم فلسفه می نازند بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبرآخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند
*****************
فاطی که فنون فلسفه می خواند از فلسفه فاء و لام و سین می داند
امید من آن است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
*****************
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل کوی او نتوان یافت
امام عزیزمان در نامه ای به عروسش اینگونه دارد که: [5]
آن امامی که عزیزانش در جبهه ها ره صد ساله را یک شبه می رفتند امامی بود که به حکمت بازگشته و از فلسفه عبور کرده بود.
خوب مقاله بیش از حد طولانی شد از این موارد هم زیاده از فیض کاشانی تا جوادی آملی تا شهید مطهری …
در آخر کلیپی درباره آیت الله مصباح یزدی که هنوز به فلسفه ظنین است و با اینکه فیلسوف قهاری است هنوز با شک آن را دنبال می کند.
با این حال احترام این عزیزان واجب است و اگر هم پی فلسفه رفته اند همگی با شک آن را دنبال کرده و می کنند و این اثر تحجد و شب زنده داری و نماز های آن چنانی آن هاست که خداوند هوای آن ها را دارد
ارسالی توسط : حسین وحدت
پانویس ها