پیشنهادی:

مولوی و ادعای شناخت ماهیّتِ سرِّ حق و ذاتِ حق تعالی!

مدیر سایت
2,760

مولوی : ماهیّتِ سرِّ حق و ماهیّتِ ذاتِ حق تعالی برای محرمان عیان است!

در مکتب ­اهل­ بیت علیهم السلام، شناخت کنه ذات­ خدا امکان ­پذیر نیست. و آنچه حواس ما بر آن واقع شود مخلوقی است محدود و خالق بی­ حد نیست.

شگفت ­انگیز است که عقل­ کلّ، حضرت ­ختمی ­مرتبت صلّی­ الله­ علیه ­و ­آله می­ فرمایند «مَا عَرّفَنَا­کَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» نشناختیم تو­ را آن­گونه که سزای شناخت و معرفت تو بود، امّا اکابر صوفیه نظیر مولوی،‌ عجز از ادراک ماهیّات را حالت عامّه دانند نه محرمان درگاه الهی !

مولوی در اشعار خود چنین سروده است:

۱- عجـــز از ادراک ماهیّـت عمـو حالـت عامّــه بـود ، دریاب تـو

۲- زانکـــه ماهیّـات و سـرّ سـرّ آن پیـش چشـم کامـلان باشـد عیـان

۳- در وجــود از سـرّ حـقّ و ذات او دور تـر از وهـم و استبصـار کـو

۴- چون که آن مخفی نماند از محرمان ذات وصفی چیست کان ماند نهان ؟

۵- عقل بحثی گوید این دور است وگو بـی ز تأویلـی محالـی کـم شنـو

۶- قطب گوید مر تو را ای سست حال آن چه فوق حال توست آید محـال[۰]

به گمان مولوی، عجز از ادراک ماهیّت حقایق، برای عوام است نه انسان­ های تکامل یافته و در نزد محرمان درگاه الهی، سرّ حق و ذات حق­ تعالی مخفی نیست تا چه رسد به ماهیّات.

مفهوم توحید ذات­ خداوند متعال در آیات و روایات

مغایرت این عقیده با آیات و روایات بسیار آشکار است که توضیح آن در ذیل می آید :

با مراجعه به آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام به روشنی مفهوم توحید ذات­ باری­ تعالی مشخص می­گردد و آن جز بی مانند بودن پروردگار نیست. آیات و روایات زیر تنها بخشی از مدارک وحیانی است که دقت در آنها کافی در شناخت پروردگار است:

الف­) آیات:

۱- … لَیْسَ کَمِثْلِه شیء وَ هوَ السَّمیعُ البَصیرْ[i] … نیست مانند او چیزی و او شنوا و بینا است.

۲- وَ مَا قَدَرُوا الله حَقَّ قَدْرِهِ … [ii] و نشناختند خدا را آن­ گونه که شایسته ­اش بود.

۳- لا تُدْرِکُهُ الابْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَبْصارَ[iii] … دیده­ ها او را درک نکنند، اوست که دیده­ ها را درک می­کند.

۴- سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّﺓِ عَمّا یَصِفوُن[iv]. منزّه است پروردگار تو، پروردگار­مقتدر از آنچه توصیف می­شود.

۵- وَ أَنَّ إلی رَبِّکَ الْمُنْتَهیَ [۱] و این که بسوی پروردگار توست نهایت هر امری.

۶- قُلْ هُوَ­الله أَحَدْ …وَ لَمْ یَکُنْ‌ لَهُ کُفُواً اَحَدْ [v] بگو اوست خداوند ­یگانه . . برای او نظیر و همانند و همتائی نیست.

۷- وَ لا یُحیطوُنَ بِهِ‌ عِلْماً [vi] هیچ کس به او از راه علم و دانش احاطه پیدا نمی­کند.

ب ) روایات:

۱- … فَتَعالَی ­اللهُ اَلَّذی لیْسَ کَمِثْلِهِ شَیء وَ هُوَ السّمیعُ البَصیرْ، تَعالی عَمَّنْ یَصِفُهُ الْواصِفوُنَ الْمُشَبِّهُونَ بِخَلْقِهِ الْمُفْتَروُنَ عَلَی­ اللهِ [vii]

بلند­ مرتبه است آن خداوندی که همانندش چیزی نیست و اوست شنوا و بینا، بالاتر است از آنچه وصف­ کنندگان و تشبیه­ کنندگان به خلقش و افتراء زنندگانش گویند.

۲- یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسهِ مَخلوُقاتِهِ[۲].

ای آنکه راهنمائی فرماید بر وجود خود به ذات­ خودش و دوری جسته از سنخیت و هم جنس بودن با مخلوقاتش.

۳- إِنَّ­الله تَبارَکَ وَ تَعالی خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ [viii]…

همانا خداوند ­تبارک­ و ­تعالی از خلقش تهی است و خلق او تهی است از او …

۴- وَاَشْهَدُ أنْ لااِلَهَ اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، الْاَوَّلُ لاشَیْءَ قَبْلَهُ وَالآخِرُ لاغَایَهَ لَهُ، لاتَقَعُ الاَوْهَامُ لَهُ عَلَی صِفَهٍ وَلاتُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَی کِیْفِیّهٍ وَ لاتَنالُهُ التَّجْزِئَهُ وَالتَّبْعِیضُ وَلا تُحِیطُ بِهِ الْأبْصارُ وَالْقُلُوبُ[ix].

و شهادت می­ دهم که خدایی جز الله نیست، یکتاست و شریکی برای او نیست، (اوست) اوّل که قبل از او چیزی نبوده (اَزَلی و خالق همه موجودات است) و آخر است که برای او نهایت و انتهائی نیست، اوهام و تصوّرات به هیچ یک از صفات او نرسد (اوهام از درک حقیقت ذات و صفات الهی ناتوانند) و قلوب او را به کیفیّت و چگونگی تصدیق نمی­ نمایند (او دارای کیفیّت نیست که عقول و ادراکات آن را دریابند، اوست خالق کیفیّت­ها)، تصوّر تجزیه و تبعیض برای او روا نیست (زیرا تجزیه و ترکیب از خصوصیّات مادّه است) چشم­ها و دل­ها به او احاطه نمی­ یابد (زیرا ذات اقدس ­حقّ مادّی نبوده و محدود به حدّی نیست تا چشم­ها او را ببینند وعقول و اوهام، حقیقت و کُنه ذات او را ادراک نمایند)

۵- عَن اَبی­ عبدِالله ­علیه­ السّلام قال: مَنْ شَبَّهَ­اللهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشرِکٌ إِنَّ­الله تَبارَکَ ­وَ ­تَعالی لا یُشَبِّهُ شَیْئاً وَ لا یُشَبِّهُ شَیءٍ وَ کُلَّما وَقَعَ فِی الْوَهْمِ فَهُوَ بِخَلافِهِ[۳] .

امام­ صادق­ علیه ­السّلام فرمودند: کسی که خداوند را به خلقش تشبیه نماید، او مشرک است. همانا خداوند تبارک و تعالی به چیزی تشبیه نشود و نه چیزی به او تشبیه گردد و آنچه در وهم و پندار آید او خلاف آن است.

۶- عَنْ موسَی­ بن­ جَعْفَرٍ­ علیه­ السَّلام: أَنَّ­ الله اَعلا وَ اَجَلُّ‌ وَ اَعْظَمُ مِنْ اَن یُبْلَغَ کُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کُفُّوا عَمّا سِوی ذلکَ[x] .

از حضرت­ موسی­ بن ­جعفر ­علیه­ السّلام: همانا خداوند بالاتر و والاتر و بزرگتر است از آن که حقیقت وصفش درک شود، او را همانگونه وصف کنید که خودش، خود را وصف فرموده و از هر چه غیر آن خود­داری کنید.

۷- عَنْ اَبِی­ الحَسَنِ ­الرِّضا­ علیه ­السّلام: اَللهُمَّ لا اَصِفُکَ اِلّا بِما وَصَفْتَ بِهِ نَفسَکَ وَ لا اُشَبِّهُکَ بِخَلْقِکَ، أَنْتَ اَهلٌ لِکُلِّ خَیْرٍ فَلا تَجْعَلْنِی مِنْ الْقومِ الظّالِمینَ . . .[xi] .

از حضرت­ رضا ­علیه ­السَّلام . . . خداوندا تو را وصف نکنم مگر بدانچه خود را بدان وصف فرمودی، من تو را به خلقت تشبیه ننمایم، تو هر خیری را سزاواری، مرا از قوم ستمگر قرار مده … .

۸ – قالَ ­الرِّضا­ علیه ­السّلام أنَّ النَّبی صلی ­الله ­علیه وَ ­آله و ­سلَّم قال: قال َ­الله جَلَّ­جَلالُهُ: مَا امَنَ بی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلامِی وَ مَا عَرَفَنی مَن شَبَّهَنی بِخَلْقی وَ لا عَلی دینی مَنِ اسْتَعْمَلَ الْقِیاسَ فی دینی[xii].

حضرت­ رضا ­علیه ­السّلام از رسول­ خدا­ صلَّ­ الله ­علیه ­و ­آله ­و ­سلّم روایت می­کند که خداوند جَلَّ­ جلاله فرمودند: به من ایمان نیاورده است آن که کلام مرا به رأی خود تفسیر نماید و مرا نشناخته آن که مرا به خلقم تشبیه نماید و بر دین من نیست هر کس در دین من قیاس را به کار برد.

۹- اَلَّذی لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الهِمَمِ وَ لا یَنالُهُ قَوسُ الْفِطَنِ اَلَّذی لیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحدودٌ . . [۴]

خداونـدی که هر قدر صاحبـان همّت­های بلنـد، دور پروازی کنند حقیقت او را درک نمی­کنند و زیرکی­ها هر اندازه در ژرفای دریاهای فطانت فرو روند به او نائل نمی­گردند، آن خداوندی که برای وصفش حدّ و نهایتی نیست …

۱۰- … وَ لا تُقَدِّرْعَظَمَهَ­ اللهِ سُبْحانَهُ عَلی قَدْرِعَقْلِکَ فَتَکوُنَ مِنَ الهالِکینَ. هُوَ­الْقادِرُ الَّذِی إِذَا ارْتَمَتِ الاَوْهامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ وَ حَاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ فی عَمِیقاتِ غُیوُبِ مَلَکوُتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلوُبُ إِلَیهِ لِتَجْرِیَ فِی کَیفِیَّهِ صِفاتِهِ وَ غَمَضَتْ مَداخِلُ الْعُقوُلِ فِی حَیْثُ لا تَبْلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَنالَ عِلْمَ ذاتِهِ ،رَدَعَها وَ هِیَ تَجوُبُ مَهاوِیَ سُدَفِ الغُیوُبُ مُتَخَلِّصَهً إِلَیْهِ سُبْحانَهُ. فَرَجَعَت إِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَهً بِإَنَّهُ ُلا یُنالُ بِجَوْرِ الْاِعتِسافِ کُنْهُ مَعْرِفَتِهِ وَ لا تَخْتُرُ بِبالِ اُولیِ الرَّویّاتِ خاطِرَهٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلالِ عِزَّتِهِ … وَ اَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَکَ بِتَبایُنِ اَعْضاءِ خَلْقِکَ وَ … لَمْ یَعْقِدْ غَیْبَ ضَمیرِهِ عَلی مَعْرِفَتِکَ وَ لَمْ یُباشِرْ قَلْبُهُ الْیَقیِنَ ُبِأَنَّهُ لانِدَّ لَکَ وَ أَنَّهُ لَمْ یَسْمَعْ تَبَرُّأَ التّابِعینَ مِنَ المَتْبوُعینَ إِذْ یَقوُلوُنَ: « تَا­اللهِ إِنْ کُنّا‌ لَفِی ضَلالٍ مُبینٍ … اِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ العالَمینَ[xiii]

کَذَبَ العادِلوُنَ بِکَ، إِذْ شَبَّهوُکَ[۵] بِأَصْنامِهِمْ، وَ نَحَلوُکَ حِلْیَهَ الْمَخْلوُقینَ بِأَوْهامِهِم و جَزَّاوُکَ تَجْزِئَهِ الْمُجَسَّماتِ بِخَواطِرِهِمْ وَ قَدَّروُکَ عَلَی الخِلْقَهِ الْمُخْتَلِفَهِ الْقُوی بِقَرائِحِ عُقوُلِهِمْ، وَ اَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاواکَ بِشَیءٍ مِنْ خَلْقِکَ فَقَدْ عَدَلَ بِکَ وَ الْعادِلُ بِّکَ کافِرٌ بِما تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْکَماتُ ایاتِکَ وَ نَطَقَتْ عَنْهُ شَواهِدُ حُجَجِ بیّناتِکَ، وَ أَنَّکَ أنْتَ­اللهُ الَّذِی لَمْ تَتَناهَ فِی الْعُقوُلِ فَتَکوُنَ فِی مَهَبِّ فِکْرِها مُکَیَّفاً، و لا فِی رَویّاتِ خَواتِرِها فَتَکوُنَ مَحْدوداً مُصَرَّفاً.[xiv]

و عظمت خداوند سبحان را به اندازه عقل خودت نسنج که هلاک خواهی­ شد،‌(زیرا) اوست خداوند قادری که اگر تمامی اوهام (وهم ها و پندار­ها) متوجّه شوند تا منتهای قدرت و توانائی او را دریابند و اگر فکر و اندیشه ­ای که آلوده به وسوسه­ های شیطانی نگشته، ‌بخواهد عظمت پادشاهی او را در منتها درجه عوالم غیب و نادیدنی ها به دست آورد و اگر دلها حیران و شیفته او گردند تا کیفیّت و چگونگی صفاتش را دریابند و اگر عقلها بسیار کنجکاوی کنند تا چون حقیقت صفاتش آشکار نیست به کُنه­ ذاتش پی ­برند خداوند ­متعال آن اوهام و عقول را باز می­گرداند در حالی که راههای هلاکت و تاریکی­ های عوالم غیب را طی کرده و(از همه جا باز مانده) از روی اخلاص رو به او نهاده ­اند پس آن زمان که (از طی این راههای خطرناک به جایی نرسید و از درک حقیقت­ذات و صفات او) ممنوع گشته برگشتند اعتراف دارند به این که سیر در این راه از روی خطا و اشتباه بوده و کنه معرفت او درک نمی­شود و در دل صاحبان عقول و اندیشه­ ها، سنجش غلبه و عظمت او خطور نمی­کند (تا چه رسد به اینکه او را دریابند) … شهادت می­دهم به اینکه هر کس تو را به مخلوقی که آفریده­ای و دارای اعضاء گوناگون و … تشبیه کند در حقیقت تو را نشناخته و یقین نکرده که مثل و مانندی برای تو نیست و گویا نشنیده است بیزاری جستن بت­ پرستان را (در قیامت) از بت­هائی که می­پرستیدند آنگاه که می­گویند «به خدا سوگند که ما در ضلالت و گمراهی آشکاری بودیم. هنگامی­ که شما را با پروردگار جهانیان برابر می­ نمودیم»

دروغ گفتند آن­ها که تو را با (مخلوقات) برابر نمودند، زمانی­که تو را با بت­های خود تشبیه نموده و به سبب اوهام بیهوده خود حضرتت را مانند مخلوقات جلوه دادند و با اندیشه­ های خویش تو را مانند اجسام دارای اجزاء دانستند و به رویّه عقول ناقصه خود، برای تو مانند مخلوقات گوناگون مقدار و سنجش قائل شدند.

و گواهی می­دهم کسی که تو را به چیزی که آفریده­ای مساوی دانست [۶] از تو برگشته و کسی که از تو برگشت کافر است (زیرا به خدای بی مثل و مانند اعتقاد ندارد) به دلیل آیات محکمات (واضح و روشن است) که از جانب تو نازل گردیده (قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُروُنَ بِالَّذی خَلَقَ الْاَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلوُنَ لَهُ اَنداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ [xv].

بگو آیا کافر می­شوید به خدائی که زمین را در دو روز (دوره) آفرید و برای او نظیر و مانند­ها قرار می­دهید، در صورتی­که اوست پروردگار­ جهانیان.) و به حکم حجّت و دلیل­های آشکار تو (براهین عقلیّه) که همه آن­ها (به کفر چنین کسی که برای تو مثل و مانندی قائل است) گویا می­باشد.

و گواهی می­دهم توئی خداوندی که نهایت و پایانی در عقل­ها برای تو نیست تا در منشأ اندیشه­ ها دارای کیفیّت و چگونگی باشی و نه در اندیشه­ های عقول، محدود به حدّی و موصوف به تغیّر، ‌از جائی به جائی هستی (زیرا محدودیت و تغییر از لوازم مکان بوده که حق­تعالی از آن منزّه است[xvi])

۱۱- شیخ ­صدوق­(ره) در کتاب توحید و خصال به سند خود از مقدام ­ابن ­شریح ­بن­ هانی از پدرش نقل می­کند که گفت: در جنگ جمل عربی از میان لشکر برخاست و پرسید یا امیرالمؤمنین آیا خدا یکی است؟ پس از این سؤال عده ای نسبت به او اعتراض نموده که ای اعرابی مگر نمی­بینی امام­علیه ­السّلام در این لحظات با چه دشواری­ هایی روبرو هستند؟

حضرت فرمودند بگذارید پاسخ سؤال خود را بداند و نسبت به خدای خود معرفت پیدا کند. او از ما همان را می­خواهد که ما از دشمن می­خواهیم. (به عبارت دیگر همه زحمات برای شناساندن خدا به دشمن است.)

آنگاه رو به اعرابی، فرمودند: این که گفتی خدا واحد است چهار وجه دارد، دو وجه آن باطل و دو وجه آن صحیح است.

دو وجهی که باطل است ­و اطلاق و ذکر ­آن جایــز ­نیست، یکی این­که کسی بگوید ­خدا ­واحد ­است و مقصودش واحد عددی باشد، این صحیح نیست زیرا چیزی که دوّم برایش نیست، داخل در ­عدد نمی­شود و لذا در­قـرآن می­فرمایـد آن­ها که قائل به ثالث ­­­ثلاثه ­هستنـد کافـرند « لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالوُا اِنَّ­الله ثالثُ ثَلثَهٍ[xvii]…» – به ­تحقیق کافر شدند آن­ها (فرقه­ای از نصاری­) که گفتند همانا خداوند سوّم آن سه نفر (عیسی­ علیه­ السّلام و­ مریم و خداوند جلَّت­ عظمَتُهُ) است.

دیگر آن که کسی بگوید خدا یکی است نظیر یکی از­ همین مردم و مراد او نوعی از این جنس باشد این نیز باطل است، زیرا شبیه و مانندی برای خدا قائل شده و خداوند از این تشبیهات منزّه است. امّا آن دو وجه که برای خدا ثابت است، یکی آنکه بگوید، خدا واحد است به این معنی که در تمام عوالم و ممکنات نظیر و مانندی برای او نیست. دیگر آنکه گفته شود خدای­ عزّوجلّ احَدِیّ ­المعنی است به این معنی که نه در ­خارج، و نه در وهم و نه در­ عقل منقسم نمی­گردد، این نیز صحیح است. شیخ­ صدوق (ره) همین روایت را در معانی ­الاَخبار به سند دیگر از فرزند شریح ­بن­ هانی از پدرش نقل کرده است.

۱۲- اَلْحَمدُ­لِلّهِ الدّآلِ عَلی وُجوُدِهِ بِخَلْقِهِ و بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلی اَزَلِیَّتِهِ وَ بِاِشْتِباهِهِمْ عَلی أَنْ لا شِبْهَ لَهُ. لا تَسْتَلِمُهُ الْمَشاعِرُ، وَ لا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ ، لإِفْتِراقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنوُعِ، وَ الْحآدّ وَ الْمَحْدُودِ، وَ الرَبِّ وَ الْمَرْبُوبِ، اَلْأَحَدِ لا بِتَأْویلِ عَدَدٍ وَ الْخالِق لا بِمَعْنی حَرَکَهٍ وَ نصب، وَالْسَّمیع لا بأَداهٍ، وَ الْبَصیر لا بتَفْریق الَهٍ، وَ الشّاهِد لا بِمُماسَّه وَ­الْبائِن لاِبتَراخی مَسافَه، وَ الظّاهِر لا بِرُؤْیَهِ وَ الباطِن لا بِلَطافَه … .[xviii]

حمد و سپاس برای ­خداوندی ­است که توسّط آفریده­ هایش بر وجود و هستـی خویـش دلیـل و راهنمـا است و به حدوث و ایجاد شدن آفریده ­هایش بر ازلی بودن و ابتداء نداشتن خود ­دلیل است. و به شبیه بودن آفریده­ ها با یکدیگر نشان می­دهد که شبیه و مانندی برای او نیست، حواسّ به کنه او پی­ نبرند و پوشنده ­ها او را نمی­پوشانند به جهت تفاوت میان آفریننده و آفریده­ شده و میان تعیین کننده حدّ و نهایت و تعیین کرده شده و محدود و میان پروردگار و پرورده­ شده، یکتاست نه آن یک، که در عدد معمول و متداول می­باشد و آفریننده است نه با حرکت و رنج بردن، ‌شنواست نه با آلت و وسیله، بینا است نه با برگرداندن حدقه چشم[۷] و حاضر­ است نه به ملاقات و جداست نه به دوری راه و­ آشکار است (به آثار­ قدرت) نه با دیدن و پنهان است (کنه ذاتش) نه به لطافت … .

عدم امکان شناخت ذات خداوند متعال

چنانچه گذشت آیات و روایات – که به جهت اختصار به بخشی از آنها قناعت گردید – به روشنی هر نوع شباهت بین خالق و مخلوق را به شدّت نفی کرده و در مواردی، این اعتقاد را کفر[۸] و شرک معرفی می­نماید. به هر سو، خالی بودن خلق از خالق و­خالق از­خلق و عدم وجود هیچ نوع شباهت در حقیقت و ذات بین خالق و مخلوق، رمز عدم امکان شناخت ذات باری­تعالی است.

ذات ­اقدس ­احدیت بود قبل از آنکه مادّه و زمان و مکان ­ایجاد گردند و اصـولاً مفهومی داشته باشند[۹]. اوست خالق مادّه و زمان و مکان[۱۰] و اوست خالق کیفیّت­ها و چگونگی­ها و خود، کیفیت و چگونگی ندارد و در قید زمان و مکان و ماده در نیاید و گرنه بین خالق و مخلوق فرقی نبود.

حضرت­ امام­ رضا­ علیه ­السّلام در پاسخ زندیقی که پرسید خدا چگونه است و کجاست؟ فرمودند: وای بر­تو، این اندیشه و تصوّر که به دنبال آن رفتی غلط است، خدا با خلق مادّه، ‌مکان را تحقّق بخشیده و خود در مکان نیست. اوست که چگونگی را پدید آورده و چگونگی در وی نیست، او را به چگونگی و به جایگاه نتوان شناخت، به حواسّ درک نشود و با چیزی مقایسه نگردد. آن مرد گفت چنانچه توسّط حسّی از حواس درک نشود، چیزی نیست (و در­نتیجه وجود ندارد).

امام فرمودند: وای بر تو از آنجا که حواسّ تو از ­ادراک او ناتوان گردیده، منکر ربوبیّت او گردیدی ولی ما به دلیل این که حواسّ­مان از ادراک او ناتوان گردیده یقین کردیم که او ربّ و پروردگار ما است بر خلاف همه اشیاء (که با حواسّ خود آن­ها را درک می­کنیم.. ­)[xix].


[۰]- مثنوی، دفتر­ سوّم، ص۱۹۵ و ۱۹۶.

[۱] – النّجم ،[۴۱]، در اصول­ کافی، کتاب­ التّوحید، باب نهی، از سخن گفتن در کیفیّت (خدا)، در مورد تفسیر این آیه از حضرت صادق­علیه­السّلام چنین روایت شده است: هر گاه سخن به کیفیّت خدا رسید، ‌دم فرو بندید.

[۲] – از فقرات دعای­صباح حضرت­امیر­المؤمنین­علیه­السّلام.

[۳] – توحید­صدوق نقل از بحار ج ۳، ص۲۹۹ و در همین صفحه علّامه­مجلسی (ره) از توحید­صدوق حدیثی را ازحضرت­رضا علیه­السّلام نقل می­کند که فرمودند: مَنْ شَبّهَ الله بخَلْقِهِ فَهوَ مُشرِکٌ وَ من وصفه بِالمکان فَهُو کافِر وَ مَنْ نَسَبَ اِلَیْهِ ما نَهی عَنْه فَهُوَ کاذِبٌ، ثُمَّ تلا هذه الایَه اِنَّما یَفْتَرِی الْکِذبَ الّذینَ لا یُؤمِنونَ بِایاتِ­اللهِ وَ أولئِکَ هُمُ الْکاذِبونَ­[نحل،۱۰۷.]

[۴]- نهج­البلاغه خطبه­اوّل و نظیر آن در خطبه ۹۳: فتَبارَکَ­الله الَّذی لا یَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لایَنالُه‌ُ حَدْسُ الْفِطَنِ . .

[۵]- ایضاً در فقرات دعای جوشن­کبیر(بند ۷۹ و ۹۲) است که یا مَنْ لا شَبیهَ لَهُ و لا نَظیرَ . . . یا مَنْ لا یُشَبِّهُهُ شَیء. . .

[۶] – مراتب خشم و غضب­الهی نسبت به آنان که برای خدای سبحان قائل به فرزند شدند، از آیات زیر روشن می­گردد تا چه رسد به گستاخی­ های عظیم­تر، و قالُ اَتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً . لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً اِدّاً. تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْاَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَداً. اَنْ دَعَوْا لِلرَّحمنِ وَلَداً [مریم ۹۱ الی ۹۳­] و گفتند خدای­ رحمان فرزندی گرفت. به تحقیق چیز زشت و بزرگی آوردید

(­سخنی بسیار زشت و بی­ادبانه اظهار گردید که تحمّل آن بسی دشوار است). نزدیک شد آسمان­ها(­از این افترای عظیم­) شکافته گردد و زمین نیز منشقّ شود و کوه­ها خاضعانه فرو ریزند به جهت آنکه برای خدای ­رحمان قائل به فرزند شدند. بر اهل معرفت مخفی نیست که لازمه فرزند داشتن خدا خروج خداوند از صفات الوهیت و ورود به حدود مخلوقی است نظیر مکان و زمان و …،‌ تعالی وَ تَقَدَّسَ عَنْ ذلِکَ عُلُواً کبیراً.

[۷]- این کلمات حضرت … وَالْسَّمیعِ لا بِأَداهٍ، وَ الْبَصیرِ لا بِتَفْریقِ آلَهٍ ­آشکارا خطا و لغزش بسیاری از اظهارات ابن ­عربی را از جمله در فص­ نوحی در تفسیر لیس­ کمثله شیء و هوَ السّمیعُ الْبَصیر، به ثبوت می­رساند.

[۸]- وَ اَ شْهَدُ اَنَّ مَنْ ساواکَ بِشَیءٍ مَنْ خَلَقَکَ فَقَدْ عَدَلَ بِکَ وَالْعادِلُ بِکَ کافِرٌ. . .(از فقرات خطبه ۹۰ نهج­البلاغه، قسمت شماره ۱۰، صفحه ۱۷­) کما اینکه می­توان این مفهوم را از آیات شریفه قرآن نظیر این آیات استنباط نمود:

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالوُا إِنَّ­اللهَ هُوَ الْمَسیح بن مریم . . .[­مائده- ۱۹ و ۷۶]

محقّقاً کافر شدند آن­ها که گفتند همانا خداوند سوّم آن سه ­نفر است­.

­لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالوُا اِنَّ­اللهَ ثالثُ ثَلاثَهٍ…[­مائده – ۷۷]

به تحقیق کافر شدند آن­ها که گفتند همانا خداوند سوّم آن سه نفر است . . .

قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُروُنَ بِالَّذی خَلَقَ الْاَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلوُنَ لَهُ اَنداداً . . .[فصّلت – ۹­]

بگو آیا کافر می ­شوید به خدائی که زمین را در­ دو روز آفرید و برای او نظیر و مانند قرار می­دهید.

[۹]- مراجعه شود به اصول کافی، ‌کتاب التّوحید، باب حدوث ِ­العَالَم و اثبات الْمُحْدِثْ و بابُ الْکَوْنِ­ وَ­ الْمَکانَ …عَنْ زَرارَهَ قالَ قُلْتُ لِاَبی جَعْفَرٍ ­علَیْه ­السَّلام أَکانَ اللهُ وَ لا شَیءَ؟ قالَ نَعَمْ کانَ اللهُ وَ ­لا شیء­، قُلْتُ فَأَیْنَ کانَ یَکوُن؟ قالَ وَ کانَ مُتَّکِئاً فَاسْتَوی جالِساً وَ قالَ: اَحَلْتَ یا زُرارَهُ وَ سَأَلْتَ عَنِ الْمَکانِ إِذْ لا مَکانَ – زراره گوید به امام ­باقر­ علیه ­السّلام عرض کردم آیا خدا بوده است و چیزی نبوده­؟ فرمودند آری بوده و چیزی نبوده­، گفتم پس کجا بوده­؟ گفت آن حضرت تکیه زده بودند، برخاستند ­و نشستند ­و ­فرمودند چه (سخن) محالی اظهار نمودی، ای زراره سخن از مکان کردی آنگاه که مکانی نبوده.

در حدیث شماره ۵ همین باب آمده که حضرت­ صادق­ علیه ­السّلام فرمودند: یکی از دانشمندان بزرگ یهود خدمت حضرت امیرالمؤمنین ­علیه ­السّلام شرفیاب گردید و عرض کرد یا امیرالمؤمنین پروردگارت از کی بوده است؟ آن حضرت فرمودند: مادرت بر تو بگرید، ‌از کی نبوده است­؟ تا گفته شود از کی بوده­؟ پروردگارم بوده قبل از قبل تا آن جا که قبل تصوّر نگردد و بعد از بعد خواهد بود تا آن جا که بعد تصوّر نشود نه انجام و نه نهایتی است برای انجام او، در آستان او، انجام­ها از هم گسیخته، اوست نهایت هر انجامی­، عرض کرد یا امیر­المؤمنین شما پیامبر هستید­؟ فرمودند وای بر تو، من بنده ای از بندگان محمد ­صلَّی الله ­علیه ­و ­آله ­و ­سلّم هستم. روایت شده که آن عالم بزرگ یهودی از حضرت سؤال نمود پروردگار ما کجا بوده است قبل از آن­که آسمان و زمین خلق فرماید­؟ فرمودند: کجا پرسش از مکان است­، خدا بوده و مکانی نبوده است­؟

[۱۰]- مکان ظرف مادّه است، بحث از مقوله مکان هنگامی صحیح است که مادّه وجود داشته باشد لذا تصوّر مکان قبل از حدوث مادّه باطل خواهد بود و از آنجا که مادّه حادث است مکان نیز حادث است­.


[i]- الشّوری، ۱۱.

[ii] – الانعام،۹۱.

[iii] – الأنعام،۱۰۳.

[iv] – الصّافات، ۱۸۰.

[v] – التّوحید، ۱ و ۳.

[vi] – طه، ۱۱۰.

[vii]- کافی، کتاب­ التّوحید، بابُ النَّهیِ عَنِ الصِّفَه بِغیرِ مَا وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ تَعالی، حدیث ۱.

[viii]- کافی، کتاب­ التّوحید، باب إطلاقِ القولِ بِأَنَّهُ شیء، حدیث ۵.

[ix]- نهج ­البلاغه، خطبه ۸۴.

[x]- اصول­ کافی، کتاب التّوحید، باب­ النّهی عَنِ ­الصِّفَهِ بِغَیْرِ ما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ تَعالی، حدیث ۶ و ۳.

[xi]- همان.

[xii]- بحار، ج ۳، ص۲۹۱ به نقل از احتجاج.

[xiii]- شعراء، ۹۷ و ۹۸.

[xiv]- نهج­ البلاغه، خطبه ۹۰.

[xv]- فُصِّلَت، ۹.

[xvi]- نهج ­البلاغه، خطبه ۹۰، (فیض الاسلام)

[xvii]- مائده، ۷۷.

[xviii]- نهج ­البلاغه، خطبه ۱۵۲، فیض ­الاسلام.

[xix]- اصول­ کافی، کتاب­ التّوحید، باب حدوث العالم و اثبات المحدوث، حدیث ۳.

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید